سپاه

کوچه خانواده جانبازان و شهدا در کوی امیرالمؤمنین
کوچه خیبر28 که به دلیل قرارگرفتن ایستگاه آتش‌نشانی شماره12 در ورودی آن با نام کوچه آتش‌نشانی نیز شناخته می‌شود سابقه 40ساله سکونت دارد. اولین ساکنان آن خانواده شهدا وجانبازان ارتش و سپاه هستند. هنوز هم اکثریت این کوچه را خانواده شهدا و جانبازان تشکیل می‌دهند. یک سمت خیابان مسکونی است و در سمت دیگر پارک و فضای سبز قرار گرفته است.
غلام‌حسین بر بال پرنده‌های سفید
در صورت نجیب مادر غمی عجیب نشسته است. غمی که از همه مخفی‌اش می‌کند و بعد از این همه سال، خودش را با مرور خاطراتش سرگرم می‌کند. خیلی وقت‌ها پنهانی یک دل سیر با عکس پسرش صحبت می‌کند و این‌طور دلش آرام می‌شود. معتقد است؛ این همه سال خدا صبر فراق را داده اما هنوز هم یاد پسر در ذهن و دلش جای دارد؛ رفتارهایش، کارهایش، حرف‌ها و خنده‌هایش. پدر هم صبورانه از مردمداری فرزندش غلام‌حسین می‌گوید، اینکه پسرش با آن سن کم هوای فامیل و دور و بری‌ها را داشت و همیشه به دیدارشان می‌رفت. پسر جوان 19ساله‌ای که در سال67 درست 40روز قبل از اعلام آتش‌بس جنگ ایران و عراق به شهادت می‌رسد.
ترور مظلومانه 3 پاسدار نو داماد
شب تاسوعای سال1360در چهارراه راهنمایی صدای شلیک چند گلوله شنیده می‌شود. چند نفر از شهروندان و مغازه‌داران اطراف چهارراه بعد از تیراندازی خودشان را به خودروهای بچه‌های سپاه که توسط منافقان تیرباران شده بود می‌رسانند تا جان مجروحان حادثه را نجات دهند. با دیدن این منظره افرادی که در وسط چهارراه جمع شده‌اند با شعار مرگ بر منافق و مرگ بر وطن‌فروش این حرکت جنایتکارانه و تروریستی را محکوم می‌کنند. شاید خیلی‌ها باور نکنند یا ندانند که در تاسوعای سال1360 برابر با 14آبان‌ماه در چهار راه راهنمایی مشهد خودرو پاسداران توسط منافقین هدف حمله قرار گرفته است. در این حمله 3سرنشین از 4نفر که داخل خودرو حضور داشتند به شهادت رسیدند.
سرلشکر فیروزآبادی؛ مردی که رفیق شهدا بود
داستان زندگی برخی‌ها موفق از آب درمی‌آید و محکم و خوب تمام می‌شود. نه، درستش این است که بگوییم اصلا تمام نمی‌شود و هرچه زمان بگذرد و ماه و فصل تازه بیاید، همان‌طور تازه می‌ماند؛ هرچند جای نقش اول این قصه و روایت خالی باشد. حرف از سرلشکر سیدحسن آقائی فیروزآبادی است که به‌تازگی و در شهریور به رحمت خدا رفت؛ روستایی‌زاده‌ای که پزشکی خوانده بود و بعدها به سمت ریاست ستاد کل نیروهای مسلح رسید. او و خانواده‌اش ساکن محله گاز بوده‌اند. کاش خانواده‌اش هم پای صحبت می‌آمدند و از محله و کوچه‌های این حوالی می‌گفتند تا روایتمان جذاب‌تر شود، اما مصلحت ندانستند یا هر چه بود، برای ما محترم است.
سردار شهید خادم‌الشریعه اولین یگان رزمی خراسان را تشکیل داد
مجید توکلی درباره نحوه آشنایی‌اش با فرمانده شهید سردارمحمد خادم‌الشریعه در سال ۶۰ می‌گوید: آن زمان در دفتر فرماندهی سپاه خراسان فعالیت می‌کرد. نقطه قوت شهید خادم‌الشریعه، انجام فعالیت‌های تشکیلاتی و سازمان‌دهی عملیاتی بود. عملیات طریق‌القدس به پایان رسیده بود و بستان را فتح کرده بودیم. بعد از فتح بستان همه به‌سمت چزابه رفتیم تا در آنجا مستقر شویم. هم‌زمان با فتح بستان، یگان‌ها و تیپ‌های سپاه مثل تیپ ۲۵ کربلا تشکیل شد، اما خراسان تا آن زمان، هیچ یگان رزمی نداشت. در این شرایط شهید خادم‌الشریعه اقدام به سازمان‌دهی و ایجاد تیپ رزمی برای خراسان کرد.
روز‌های بی‌قراری، روایت مادر شهید چرخنده از زندگی عاشقانه‌اش
شهربانو تقی‌پورشاندیز عقبه مرگ همسرش در سفر حج را این‌گونه روایت می‌کند: یکی از همسایه‌ها به خانه ما مراجعه کرده و هرچه زنگ زده بود، همسرم متوجه نشده و در را باز نکرده بود. همسایه به من اطلاع داد و سراسیمه به خانه آمدم و دیدم همسرم خیلی خوشحال است. گفت خواب پسر شهیدمان را دیدم که به من گفت: بلند شوید که می‌خواهم شما را به مکه برای زیارت خانه خدا ببرم و همان‌جا هم برایتان خانه زیبایی گرفتم که ساکن شوید.
والفجر پیروزی
عملیات غرورآفرین بود و پیروزی بخش. والفجر 3 با تمام بزرگی اش منجر به شکست دفاع استراتژیک دشمن شد و عراقی ها با بیش از 10 هزار تلفات در نبردی تمام عیار، قافیه را بدجور به رزمندگان ایرانی باختند و در بلندی های مشرف به مهران زمین گیر شدند.این عملیات در هفتمین روز از مرداد سال 62 و با هدف تأمین امنیت مهران و برقراری ارتباط میان شهرهای دهلران به مهران و ایلام به مهران، آغاز شد و دو هفته به طول انجامید.