
قهوهخانه «عرب» به تاریخ پیوست
روزیروزگاری در تاریخ مشـهد قهـوهخانهها بروبیایی داشـتند. هرمحله یک قهوهخانه؛ این وضعیت در بعضی قسمتها خاصتر بود. در دروازههای شهر به دلیل تردد انبوه مسافران ازراهرسیده تعداد قهوهخانهها بیشتر میشد.
دروازه سرخس مشهد آن روزها یکی از دروازههای اصلی این شهر به شمار میآمد و در فاصلهای نزدیک به ۳۰۰متر سهقهوهخانه قرار داشت. به جای ماشین گاریها و درشکهها به عنوان یکی از شاهراههای اصلی ورودی دروازه، داخل میشدند.
نخستین قهوهخانه کلبابرام نام داشت؛ کنار قبرستان قلعه گاوسلوک، پس از آن قهوهخانه عرب بود. سر چهارراه عرب در کنار کبابی به همین نام و در فاصله ۱۰۰متر دیگر قهوهخانه کربلایی ا... قرار داشت که حالا اثری از آثار هیچیک باقی نمانده است. حالا جای قهوهخانه عرب که روزگاری آنهمه بروبیا داشت، دوستون سیمانی است و یک نیمکت که در فضای سبزی که شهرداری سر چهارراه روبهراه کرده، قرار گرفته است. دیگر خبری از کریخواندنهای قدیم و لنترانیهای گندهلاتهای قهوهخانهها نیست و چند پیرمرد که روزگار جوانیشان را حول همین قهوهخانه گذراندهاند، اینجایند تا از آن روزها صحبت کنند. از مناسبات آن زمان بگویند، از رمضان و چیزهایی که مردم آن زمان در این ماه به آن مقید بودند.
نخستین قهوهخانه کلبابرام نام داشت؛ کنار قبرستان قلعه گاوسلوک، پس از آن قهوهخانه عرب بود
حاج رمضان؛ بانی قهوهخانه عرب
تاریخ قهوهخانه عرب برمیگردد به دوره ریاست جمهوری ژنرال احمدحسنالبکر که در بازه زمانی این حکومت، ایرانیان مقیم عراق از آن کشور رانده شدند. آن زمان حاجرمضان عرب هم یکی از همانها بود که به عنوان یک ایرانی مقیم سالها در آن کشور زندگی میکرد. کسی که در عراق خانواده تشکیل داده و فرزنددار شده بود و حالا قرار بود همراه عده زیادی ایرانی به کشورش بازگردد. او به ایران آمد و اولینکاری که برای توسعه اقتصادی انجام داد، افتتاح قهوهخانه پنجاهمتری عرب در نخستین چهارراه ورودی سرخس بود.
«حاجرمضان عرب مرد خوبی بود. زمانی که قهوهخانه را افتتاح کرد، هنوز قلیان و این حرفها باب نبود. قهوهخانهها آن زمان چای میدادند و دیزی و املت و این چیزها. ورود مسافران خسته با درشکه و گاری از راه دروازه سرخس میطلبید که قهوهخانهها بساطی داشته باشند که در رفع گرسنگی و تشنگی آنها بس باشد.»
اینها را حاجحسین ذوالفقاری که آن روزها جوان بوده و مثل همه جوانان دیگر محله، مشتاق دانستن وقایع قهوهخانهای، میگوید و حرفهایش را اینگونه ادامه میدهد: زورش به گردنکلفتهای قهوهخانه عرب که آن روزها راستراست میزدند در گوش آدم نمیرسید. آخر خیلی باب شده بود که هرنوع خلافی را در قهوهخانه انجام میدادند و بعد میرفتند به کلانتر محل پول میدادند و از هرجرمی مبرا میشدند.
به صرف دیدن فیلم کابویی
حاجموسی صحرایی رشته کلام را از دوستش میگیرد و در حالی که لبخندی بر لب دارد، شروع میکند به صحبت: «آن زمان شاید تلویزیون و این حرفها بود، اما زیاد باب نبود. هرکسی میخواست فیلم کابویی ببیند، قهوهخانه عرب را میشناخت. گاه یکغریبه یا مسافر که بینشان قرار میگرفت، یکی شروع میکرد به رجز خواندن و گندهلاتی و اگر آن غریبه جیکش درمیآمد، گرچه بهحق بود، میریختند سرش و صندلی چوبی بود که در هوا پرتاب میشد.»
قهوهخانه به تاریخ پیوست
پس از او قهوهخانه به یک عرب دیگر واگذار شد به نام حاجاکبر طلوع. خدا رحمتش کند! مرد خوبی بود. فرزندانش هنوز در قید حیاتند. یکی روحانی است، یکی کارمند اداره بهداشت و دیگری کاسب. تا جایی که میتوانست، خلافکارها و عرقخورها را از قهوهخانه دور نگه میداشت و اجازه ورودشان را نمیداد. بهرام حسینخان و محمد حسینخان که بسیار ظالمانه دعوا راه میانداختند، از خلافکارهای نامی بودند که خیلیوقتها حاجاکبر طلوع بهزور آنها را بیرون میکرد، اما بسیاریاوقات حریفشان نمیشد. همان زمان قهوهخانه پاتوقی شده بود برای خلافکارها که جرئت نزدیک شدن به آن را نداشتند.
اینها گفتههای آدمهایی است که جوانیشان را در همین حوالی تمام کردهاند. اسماعیل جهانبان تعریف میکند: چندسالی که از انقلاب گذشت، جای این قهوهخانه را کاشیفروشی گرفت و ۱۵ سال بعد در جریان تغییر و تحولات شهرداری، ساختمان قهوهخانه هم تخریب شد و به تاریخ مشهد پیوست.
حلقه دار بر گردن قلدر محله
محمدحسینخان، قلدر نامدار محله، چندسال بعد از انقلاب به اعدام محکوم شد. روزنامهاش به دست اهالی محله سرخس رسید و مردم را خوشحال کرد. حسین عادل اینها را تعریف میکند که از همان قدیم عادت داشت چایش را در قهوهخانه بخورد. او میگوید: تا او بود، قهوهخانه آرامش نداشت. بعدها دستهگلی آب داد که خبرش به روزنامهها هم کشیده شد و به عنوان متهم اعدامی به آخر خط رسید که دل خیلیها را شاد کرد.
هر مهر، یک چای
رضا انسان، ساعتفروش قدیمی محله سرخس، نیز آن روزها را بهخوبی در یاد دارد؛ زمانی را که مغازههای اطراف چای خود را از قهوهخانه میگرفتند و اینکه حتی گاه قهوهخانه چای خانهها را هم تامین میکرد: «سفارشها اینطور بود که در ازای پرداخت ۵۰تکتومانی ۲۰۰عدد مهر میگرفتیم و هربار که چای را میآوردند، به تعداد چایی که خورده بودیم، مهر در سینی میانداختیم و از این طریق او متوجه میشد ما چه تعداد چای خوردهایم و هزینه چای مصرفی را هرماه پرداخت میکردیم.»
* این گزارش در شماره ۱۰۷ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۹ تیرماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.