کد خبر: ۱۲۱۹۸
۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
خاطره بیضائی از آسیاب‌ آبی تا آسیابانی با برق

خاطره بیضائی از آسیاب‌ آبی تا آسیابانی با برق

محمدعلی بیضائی می‌گوید: اوایل کارم هر سه کیلو گندم را با یک قِران آرد می‌کردم، هزینه هر کیلو وات برق دو قِران بود، اما با گذشت زمان قیمت‌ها بسیار تغییر کرد.

عفیفه ناظمی| خاطره‌ها همیشه زنده‌اند و آدم‌ها با خاطره‌هایشان. برای آسیابان پیری که به یاد گذشته‌ها آسیابانی می‌کند چه فرقی دارد آسیابش از همان آسیاب‌های بزرگ آبی باشد که چرخ‌هایش با باد می‌چرخد یا دستگاه آسیاب کوچکی که با برق کار می‌کند. مهم این است که یک نقطه کوچک از گذشته را در ذهنش نگه داشته و با آن خاطره‌بازی می‌کند.

محمدعلی بیضائی سال ۱۳۱۲ در روستای عبدالله‌آباد در اطراف نیشابور متولد می‌شود. زندگی در آن روستا همواره با آرد آسیاب‌کردن و نان‌پختن همراه بوده تا اینکه در جوانی ازدواج می‌کند، زمانی که ۲۸ سال دارد یعنی سال ۱۳۴۰.

به همراه همسر و فرزندانش به مشهد می‌آید و در محله ایثار مشهد ساکن می‌شود. او ابتدا مغازه خواروبارفروشی (سوپر مارکت) برای خود راه می‌اندازد، اما بعد از مدتی به دلیل ضرر و زیان مجبور می‌شود شغلش را عوض کند و به دلیل آشنایی با کار‌های مربوط به آسیاب‌کردن گندم، به‌عنوان شریک نزد پسرعمویش شروع به کار می‌کند.

شروع کار با ۹ هزار تومان

آسیابان قدیمی محله ایثار مرا با خود همراه می‌کند و به سال ۱۳۴۵ می‌برد، زمانی‌که با خرید یک دستگاه آسیاب به مبلغ ۳ هزارتومان، برق سه فاز به مبلغ ۳ هزارتومان و موتور دینام به مبلغ ۳ هزار تومان شغل آسیابانی را در شهر راه می‌اندازد و زندگی در شهر را نیز با خاطرات قدیم همراه می‌کند.

 

آرد کردن ۳ کیلو گندم با یک قِران

او امروز دیگر مانند قدیم مشتری ندارد. اوایل که کارش نانوایی بود صبح تا شب درون مغازه‌اش مشغول آرد کردن گندم بود و اهالی بیشتر گندم برای آسیاب‌کردن نزد او می‌آوردند. بیضائی که آن زمان از نقاط مختلف منطقه و شهر مشتری داشت، از قیمت‌های آن زمان می‌گوید: اوایل کارم هر سه کیلو گندم را با یک قِران آرد می‌کردم و هر سه کیلو گندم دو تومان بود و من صبح تا شب پنج تومان کار می‌کردم. هزینه هر کیلو وات برق دو قِران بود، اما با گذشت زمان قیمت‌ها بسیار تغییر کرده است، از طرفی دیگر کسی گندم برای آرد نان پیش من نمی‌آورد.

اوایل کارم هر سه کیلو گندم را با یک قِران آرد می‌کردم و هر سه کیلو گندم دو تومان بود

 

محرم و صفر؛ اوج کار

پیرمرد آسیابان این سال‌ها اوج کارش در ماه محرم و صفر، ماه رمضان و روزهای نزدیک به سال نو است که اهالی و مشتریان برای پخت نذری (حلوا، حلوابربری و...)، بلغور گندم خود یا هر حبوبات دیگری را که نیاز به آرد شدن داشته باشد به او تحویل می‌دهند و چون پختن سمنو در روزهای پایانی سال رسم است برخی برای تهیه آرد سمنو به بیضائی مراجعه می‌کنند.

 

ارمغان کار؛ کمردرد، گلو درد و سرفه‌های شدید

آسیابان قدیمی محله ما اگر نیاز به آرد داشته باشد خودش آن را تهیه می‌کند و بیشتر آشنایان و فامیل نیز گندم خود را به او می‌دهند. اگرچه او این روزها دیگر به مانند قدیم مشتری ندارد اما باز هم راضی به رضای خداست و مغازه خود را فقط زمانی باز می‌کند که سفارش داشته باشد.

از سختی‌های کارش می‌پرسم، می‌گوید: اوایل زمانی‌که دانه ذرت آسیاب می‌کردم، دستگاه آسیاب صداهای بلندی ایجاد می‌کرد و گوش‌هایم درد می‌گرفت. علاوه بر آن جابه‌جا کردن کیسه‌های سنگین گندم و آرد باعث کمردردم و گردوغبار زیاد گندم باعث گلودرد و سرفه‌های شدید می‌شود.

 

از خـاطره آسیـاب‌های بزرگ آبی تـا آسیـابـانی در محله

 

فرزندان مفیدی تحویل جامعه داده‌ام

او از کسب روزی‌اش ناراضی نیست و بسیار خوشحال است که توانسته از این راه فرزندان مفیدی تحویل جامعه بدهد. می‌گوید: دو فرزند دارم که یکی  پزشک و  دیگری مهندس است. یک فرزندم نیز در راه دفاع از اسلام به درجه جانبازی رسیده است.

 

امانت‌دار و واسطه بین اهالی

پیرمرد آسیابان امانت‌دار محله هم هست طوری‌که در قدیم بیشتر اهالی پول خود را پیش او به امانت می‌گذاشتند تا هر زمان می‌خواهند پولشان را از او بگیرند. اما از این‌ها که بگذریم او تا به حال واسطه‌ای برای آشتی بسیاری از اهالی بوده است همین کارها باعث شده که آسیابان محله برای اهالی محله محبوب باشد.

 

* این گزارش یکشنبه، ۳۱ شهریور ۹۲ در شماره ۷۲ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است. 

آوا و نمــــــای شهر
03:44