وکیل آباد، این جنگلِ چسبیده به شهر، جزو آخرین وقفیات حاج حسین آقا ملک است. بزرگ ترین وقف او کتابخانه و موزه ملک در تهران است، اما برای مردم مشهد این باغ وکیل آباد است که هنوز یادش را زنده نگاه داشته. به همین مناسبت به سراغ 2 تن از مسئولان پارک جنگلی وکیل آباد رفتیم تا از این باغ خاطره انگیز بیشتر بشنویم. با وجود پاره ای اضافات به باغ هنوز حس و حال قدیم در آن حس می شود، مخصوصا سمت رودخانه فصلی که بیشتر تداعی گر جنگل است.
درست چسبیده به خانه قدیمی حاج حسین آقا ملک در خیابان امام خمینی مشهد، زیر آفتاب چله تابستان، جایی که درخت های توت چتر واکرده اند، خاطرات ناگفته بسیاری هست که دهان حاج باقر صاحبکار طوسی وقـت نقلشان شیرین می شود. او که این روزها دهه80 زندگیاش را پشت سر می گذارد، روزگاری منشی و کارگزار حاج حسین ملک و از نزدیکان او بوده است؛ با این همه پس از گذشت 5 دهه از فوت ملک، همچنان وقتی می خواهد اسم او را بیاورد، به احترامش تنها از لفظ «آقا» استفاده می کند و در تمام طول مصاحبه حتی برای یک بار اسم کوچکش را به زبان نمی آورد. «آقا»یی که در ذهن حاج باقر صاحبکار ماندگار شده، مردی است که همه عمرش را صرف احسان و نیکی به خلق کرده است.
آقامهدی ملک التجار اصالتا تبریزی و مجتهد زاده بود اما برخلاف پدربزرگ خود، ملاآقا بابامجتهد تبریزی، به کسوت روحانیت درنیامد و راه تجارت در پیش گرفت. او با اینکه در جنگ های ایران و روس، خدمات بسزایی انجام داد، بعد از شکست ایران از روس ها، از خدمت دولت کناره گرفت و به کار تجارت مشغول شد. چندی بعد آقامهدی در زمان محمدشاه قاجار در سال۱۲۵۳ قمری، نشان سرخ را از شاه دریافت کرد و به سمت ملک التجاری ممالک محروسه منصوب شد و از همان زمان به بعد، لقب «مَلِک» بر روی این خاندان ماند اما آن که توانست نام این خاندان را پس از حاج کاظم ملک التجار(پسر آقامهدی ملک التجار) با وقف های بی شمارش به شهرت برساند، پسرش «حسین آقا ملک» بود.
دیوار به دیوار مشهد به سنت هرساله محرم سیاهپوش است. دستههای عزادار یکی پس از دیگری از راههای دور و نزدیک رسیدهاند تا نمازظهر علم به علم روبهروی پنجره فولاد بایستند و «السلام علیک یا ضامن آهو» را زمزمه کنند. شهر در بوی دودِ اسپند و صدایِ طبل و سنچ دارد میرود تا عصر عاشورا را به ماتم بنشیند، بیخبر از آنکه تیک تاک بمبی که مقدار زیادی ماده منفجره تیانتی را در خود جای داده، منتظر است تا دقایقی بعد، عاشورا را در مشهدالرضا(ع) دوباره از دل تاریخ بیرون آورد و به سال1373 خورشیدی بکشاند.
درمیان همه حوادث تروری که در ایران از دهه60 تا همین سالهای اخیر روی داده است، بمبگذاری در حرم امامرضا(ع) جزو آن دسته از حوادثی است که بعداز گذشت چند سال هنوز غریب مانده است و گفتهها درباره این جنایت ددمنشانه دشمنان اسلام بسیار است. در این بیستواندی سال حتی کمتر کسی سراغی از خانوادههای شهدا و بازماندههای بمبگذاری حرم گرفته است.
یحیی پاکعقیده که این روزها دوران بازنشستگیاش را میگذراند، نخستین آتشنشانیاست که پساز انفجار بمب به حرم میرسد. به گفته خودش تمام عملیات خاموشکردن آتش و ایمنکردن محدوده بیشتر از 2ساعت طول نمیکشد، اما میتواند از ماجرای این 120دقیقه، صدها کتاب بنویسد و تمام نشود. پاکعقیده پساز 1400سال، کربلای دیگری را دیده بود که دستها و سرهای کندهشدهاش اینبار، نه بر نیزه که بر تربت مقدس مشهدالرضا، نشسته بود.
ساعت 2:26 بعدازظهر روز دوشنبه 30 خرداد 1373 یک کیفدستی حاوی 5کیلوگرم تیانتی درست در بالای سر حضرت و کنار یکی از ستونهای اصلی زیر گنبد منفجر شد. حساب و کتابهای متخصصان نشان میداد که این مقدار ماده منفجره آن هم در نزدیکی ستونی که بار گنبد را به دوش میکشد، باید آن را کاملا متلاشی کند که به قول همان متخصصها و خادمان حرم، معجزه رخ داده بود و منافقین به هدفشان که تخریب گنبد طلایی و حرم بود، نرسیدند.