تاریخ شفاهی

 سه‌راه راهنمایی پاتوق اهالی سه قلعه بود
خیابان راهنمایی در دهه30 معبری گاری‌رو و مال‌رو و چهارمتری داشت که دو جوی آب از دو سوی آن عبور می‌کرد و تیرهای چوبی برق که در این معبر بود به آن روشنایی می‌داد. این محله در آن روزگار بخشی از قلعه آبکوه به حساب می‌آمد با حدود 60خانه کاهگلی گنبدی که در کل خیابان‌راهنمایی و کوچه‌هایش که به شکل و تعداد کنونی بود پخش شده بودند و میانشان زمین‌های گندم و جو بود. قدیمی‌ترها می‌گویند زمین‌های این قسمت از شهر جزو محدوده الندشت حساب می‌شد و زمین‌هایش 200 و 250 متری بود و اگر کسی خانه ‌بزرگ‌تری می‌خواست دو قطعه 250متری می‌خرید.
سینما «شهرزاد» در دهه20 ساختمان هلال احمر بود
بنای نهایی هلال احمر مشهد را مردم تا سال‌ها به عنوان «ساختمان شیر و خورشید» می‌شناخته‌اند، ولی سینما بودن ساختمان شیر و خورشید آن هم در خیابان ارگ، گویا به همه فعالیت‌های دیگرش می‌چربیده که این‌طور در حافظه مردم باقی‌مانده است.
ساختمان هلال‌احمر مشهد یک قرنی است
ساخت ساختمان هلال احمر از سال ۱۳۰۲ خورشیدی یعنی همان اوایل ایجاد سازمان در مشهد کلید می‌خورد. «کریم طاهرزاده» معمار نامدار، سفارش طراحی و ساخت این بنا را از محمود جم که در آن زمان سِمت والی‌گری خراسان را بر عهده داشته، می‌گیرد.
اتمام مرمت کانون نشر حقایق اسلامی تا نیمه آبان
کانون نشر حقایق اسلامی در محله چهارباغ، میراث محمدتقی شریعتی و اولین پایگاه روشن‌فکری در مشهد و حتی کشور محسوب می‌شود، مکانی که اکنون جز سقف چوبی و کف‌پوش قدیمی در میان مغازه‌های پلاستیک فروشی چیزی از آن باقی نمانده است، اما در روزگار نه چندان دور پاتوق افراد سرشناس و فرهیخته بود.
تاریخ ورود برق به مشهد و چشم روشنی برای شهر
سال 1258 کارخانه برق کوچکی به وسیله «میرزا علی خان امین‌الدوله» که آن موقع «امین‌الملک» لقب داشته در مجمع‌الصنایع جنب خیابان باب همایون تأسیس می‌شود و ناصرالدین‌شاه در رمضان همین سال با روشن کردن چراغی آن کارخانه را افتتاح می‌کند. او چندی بعد در محرم چشم عزاداران تکیه دولت را با این برق روشنی می‌بخشد تا بر شکوه مراسم شبیه‌خوانی شهیدان دشت کربلا بیفزاید. مدتی پس از این هم کاخ گلستان را چراغ برقی نور می‌دهد، اما یکی از نخستین مکان‌هایی که در ایران به صورت رسمی، برق‌کشی می‌شود، آستان مبارک خورشید هشتم است.
دشمن همه نخل‌ها را سربریده بود
می گوید: دلش را داری بگویم؟ اینکه به چشم خودم کربلا را در «کربلای 5» دیدم؟ درست بعد از سه روز بیداری کامل، از فرط خستگی، داخل جوی های نخلستان و محل استراحت رزمندگان خوابیدم. خواب نه، شاید از شدت خستگی بیهوش شدم. نمی دانم چند ساعت خوابم برد. خوابم سنگین شده بود که ناگهان با برخورد چیزی به صورتم از خواب پریدم. روی صورتم پای قطع شده یک رزمنده افتاده بود. دور وبرم پر شده بود از اجساد تکه شده و بدن های بی سر و دست و پا، اجسادی که بخشی از آن حتی بالای سرهای بریده نخل ها پرتاب شده بود.
از ٧سالگی تا ٧٠سالگی در قلعه خیابان کشاورزی می‌کردم
حالا هشتمین دهه زندگی‌اش را پشت سر می‌گذارد، اما همه چیز را با جزئیات در حافظه دارد و با دقت خاصی تعریف می‌کند. برایمان از قلعه خیابان قدیم می‌گوید. از قلعه‌ای بزرگ در همین منطقه که حدود 30 خانوار در آن زندگی می‌کردند، از مسجد جامع قدیم می‌گوید و تغییرات آن... علی اصغر خیابانی تنها، معروف به حاج علی اصغر گازی، متولد سال ١٣۱۵ است که به قول خودش از ٧سالگی تا ٧٠سالگی تمام زندگی‌اش را با پیشه اجدادش یعنی کشاورزی گذرانده است. پنج پسر دارد و سه دختر و ٥٠ تا نوه و نبیره! بابا و به قول خودش، بابوهایش همه ساکن قلعه خیابان بوده‌اند و حاجی‌زاده‌ها و خان‌سالار‌های این منطقه!