خانواده مرتضایی ماهی یک بار با همدیگر دیدار میکنند. نزدیکبه ۳۰ سالی از این تصمیم میگذرد و حالا فرزندان این خانواده همه بزرگ شدهاند و درمجموع با عروسها و دامادها ۲۰ نفر میشوند.
حاج سیدمهدی میرصدرایی یک داستان عاشقانه پلیسی از سرقت علمش دارد. علمی که از کودکی عاشقش بوده و تمام دار و ندارش را خرج آن کرده اما مدتی اسباب و نمادهای عتیقهاش به سرقت میرود.
مراسم روستای فدیشه بزرگترین تعزیهخوانی کشور است که بیش از پنج گروه برتر کشور در قالب شصت تعزیهخوان، واقعه عاشورا را به نمایش میگذارند.
از آن روز که کینه و دشمنی پانزدهساله که بر سر خونی ریخته شده بود، به حرمت علم کنار گذاشته شد، علم برای مردمان اکبرآباد علاوهبر نماد عشق و ارادت، نماد صلح شد.
آنطور که مقصود ایرانمنش روایت میکند، این عزاداری سنتی در آذربایجان قدمتی بیش از چهارصد سال دارد و همچنان در محرم بهیاد شبهای کربلا پرشور برگزار میشود؛ مراسمی که سرمشقی از کارهای حبیببنمظاهر است.
نام رمان، «عیدگاه» است و قصهاش از جلو یک قهوهخانه و مارگیرهایی شروع میشود که درصدد ذبح مار هستند تا پوستش را بکَنند و با گوشتش آبگوشت درست کنند! ماجرایی واقعی از عیدگاه دههشصت.
حالا بیشتر خانوادهها دوست دارند بچههایشان را در فصل تعطیلی مدارس، در کلاسهای تقویتی و زبان و دیگر کلاسهای روز بگذارند. البته این کلاسها هم خیلی خوب و مناسب است، اما درکنارش هنر نباید فراموش شود.