از برادرم پرسیدم چطور برای اذان صبح بیدار میشوی؟ جواب داد: آیه ۱۱۰ سوره کهف را میخوانم تا برای سحر، مناجات و اذان بیدار شوم، بزرگتر که شدم، خودم هم برای اینکه بهموقع بیدار شوم، این آیه را میخواندم.
زنان محله فردوسی سالهاست که با پخت آش و نذر و نیاز، از خداوند طلب باران میکنند و با باور قلبی هرسال آن را بار میگذارند.
انیسآغا درباره رسوم نوروزی مردم مشهد در قدیم میگوید: عدهای لحظه سالتحویل سکهای، یا چند دانه برنج یا یک گوخدا (خرخاکی)! در مشت میگرفتند یا کله جوجهخروس در جیب میگذاشتند تا ثروتمند شوند.
اهالی محله اکبرآباد براتعلی هدایت را به سحرخوانیهایش میشناسند، او کسی بود که شبهنگام فانوسش را برمیداشت، روی بام میرفت و بر پیت حلبیاش مینواخت تا مبادا کسی برای سحر خواب بماند.
قبل از ورود به خانه باید آن انار را بهسمت عروس پرت میکرد تا به او ثابت کند مرد خانه است. عروس باید مراقب میبود انار به سرش نخورد تا گربه داماد دم حجله کشته نشود.
به گفته مامانخدیجه، زمان نوجوانی او هفتدختر مجرد، وسیلهای مانند انگشترشان را در کوزه میانداختند و بعد یک دختربچه یکی را درمیآورد.آنها معتقد بودند صاحب انگشتری که از کوزه درآمده، به زودی ازدواج میکند.
زینب عرفانیصفری، با ۹۵سال سن، مسنترین مادربزرگ محله فردوسی، به یاد خاطرات نوروزهای گذشته درانتظار نوروز پیش رو و دیدار فرزندان و نوههایش است.