انیس آغا ساکن قدیمی محله احمدآباد هشتاد سال پیش اسیر خانسالار، ارباب دولتآباد شد ولی در نهایت نه تنها او را حلال کرد که عاشقش هم شد.
علیاکبر خاکشور یکی از اهالی محله طبرسی شمالی ۱۰ سال است سنت نیاکانش در روستای بایگ تربت حیدریه را در روز سوم محرم در خانهاش اجرا میکند و وصیت کرده که پساز او، پسرانش آن را برپا دارند.
سیدحسن رضوی تعریف میکند: زمانیکه توتها میرسید، هر صحرا مشغول تکاندن درختانش میشد. توت، مصرف غذایی داشت و حتی اهالی با نان و توت روزه میگرفتند. نان هم با آرد جو تهیه میشد، نه گندم. اینجا زن و مرد کنار هم کار میکردند و کسی بیکار نبود.
ارزش سوادآموزی برای این دانشآموزان فلکشده یا چوب کف دستخورده یا مداد لای انگشت گذاشته، آنقدر زیاد است که هنوز که هنوز است، قدردان ملّایشان باشند و یک خدابیامرزی قرص و محکم نثارش کنند و بگویند که «از روی غضب نبود که چوب میخوردیم؛ که اگر کتک نمیخوردیم، درس یاد نمیگرفتیم.
سمیه نجاتزادگان از اتاق دو لَتی میگوید که سفره بزرگی از این سر اتاق تا آن سرش پهن میشد، اما درِ این اتاق تا شب و بعداز افطار و آمدن میهمانها بسته بود.
بعضی از خانوادهها دو قالی پشمی دستباف داشتند که سالی یک بار آن هم در ایام نوروز و برای میهمانهای نوروزی استفاده میکردند. این قالیها از اول فروردین در خانه پهن بود تا میهمانها روی آن بنشینند.
زنهای حصارسرخ، هرسال همین موقعها، بساط سمنوپزانشان بهراه است. همین موقعها هرسال، توی هر کوچه و محله، دیگی برپاست و چند خانم چادربهکمربسته، آن را هم میزنند تا سمنویش ته نگیرد.