معلول

به خودم قول دادم معلولیتم خللی در مسیر آرزوهایم ایجاد نکند
داستان زندگی دکتر دکتر الهام ایمانی و دکتر حمید امان‌زاده، زوج پزشک ساکن محله رحمانیه بالا و پایین زیادی دارد، به ویژه حمید که حال بد بیماران را به خوبی درک می‌کند. او در کودکی با بیماری فلج اطفال دست و پنجه نرم کرده‌ و همین موضوع انگیزه‌ای شده تا آینده او به حرفه طبابت و درمان کودکان فلج اطفال گره بخورد. حمید به ما می‌گوید: «درست است که من یک معلول حرکتی هستم، اما به خودم قول داده‌بودم، این معلول یت هیچ خللی در راه پیشرفت و آرزوهایم ایجاد نکند. سال 92 در آزمون تخصص پزشکی شرکت کردم و با تلاش و ممارست فراوان در دانشگاه مشهد پذیرفته شدم.»
بهارِ کودکان توان یاب در بوستان بهار
فضای بازی ویژه کودکان توان‌یاب در بوستان بزرگ منطقه3 افتتاح شد.
زندگی هنوز روی‌پاست
قصه اراده و همت معلول ان و موفقیت‌هایشان در عرصه ورزش، هنر، علم و... را که مرور می‌کنیم، همیشه یک جمله کلیشه‌ای تکرار می‌شود: «با وجود معلول یت و موانع فراوان توانسته‌اند موفق شوند.» این بدان معنی نیست که نباید موانع زندگی معمولی معلول ان در جامعه اصلاح شود. ترجمه‌اش بی‌شک این هم نیست که همه‌چیز به خود معلول ان برمی‌گردد و اگر کسی بخواهد موفق می‌شود، پس نیازی نیست مسیر حرکت معلول ان در شهر روان‌سازی شود یا راه برای اعزام معلول ان به مسابقات جهانی هموار شود. هدف از بیان این قصه‌ها قرارگرفتن در نقطه مقابل افراد سالمی که کنج عزلت نشسته‌اند و دائم از «چه‌کنم» و «نمی‌توانم» حرف می‌زنند هم نیست. تنها هدف این است که بگوییم چه سرمایه‌های ارزشمندی در کنارمان داریم؛ آدم‌هایی که اهل تسلیم‌شدن نیستند.
معلولان باید بتوانند روی پای خودشان بایستند
معصومه صالح‌آبادی شبیه همه زنان کارمند شب قبل، ناهار روز بعدش را پخته و خانه‌اش جمع‌و‌جور است. از وقتی که خانه‌اش مستقل می‌شود، می‌آموزد خودش است و خودش! یاد می‌گیرد که چطور غذا بپزد و ظرف بشوید. تکیه می‌کند به کابینت کنار گاز و ناهارش را می‌پزد. بیشتر وقتش را به مطالعه می‌گذراند تا شاید آموخته‌هایش گره‌گشای یکی از دانش‌آموزانش باشد. او امید بچه‌هاست. وقتی کودکی که روی ویلچر می‌نشیند می‌بیند که معلمش هم وضعیت او را دارد به این خوش‌حالی می‌رسد که من هم می‌توانم. حتی یکی از دانش‌آموزانش به او می‌گوید: «خانم وقتی شما را دیدم آن‌قدر خوش‌حال شدم که شما هم مثل منی.»
تنها در جاده توکل
علی متولد سال1350 در مشهد است. معلول یت جسمی- حرکتی او مادرزادی است و در سمت راست بدنش با انحراف لگن روبه‌روست. باوجوداین 7ساله که بوده در یک نانوایی مشغول به کار شده است. دیدن رکاب‌زدن دوچرخه‌سواران در تلویزیون او را به سمت رسیدن به این رؤیا سوق می‌دهد. می‌گوید: یک روز پای تلویزیون نشسته بودم چند دوچرخه‌سوار معلول را دیدم. کار آن‌ها برایم جذاب بود و با خودم فکر کردم چرا من نه؟ تلاش کردم و با کار در نانوایی سعی کردم پول جمع کنم و برای خودم دوچرخه‌ای بخرم.
زهرا و مریم؛ خواهرانی که سد تاریکی را شکسته‌اند
زهرا و مریم ۲ خواهر از ۶ فرزند خانواده نوزادی هستند که به دلیل بیماری RP بینایی خود را در نوجوانی از دست داده‌اند، ولی روشنایی زندگی را گم نکرده‌اند. آن‌ها سد تاریکی را شکسته‌اند و باوجود موانع بسیار با یک عصای سفید شهر را درنوردیده و موفق‌تر از آن‌هایی که دیده دارند، زندگی را دیده‌اند. زهرا متولد سال ۱۳۴۴ است و دیپلم ادبیات دارد. مریم 20 سال بعد از زهرا به دنیا آمده و اکنون در حال دفاع از پایان‌نامه دکتری‌اش در رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران است.
چرخ‌های ویلچر حریف مهرداد و توپ تنیسش نشد!
شب با پای خودش به بیمارستان می‌رود و بستری می‌شود، اما صبح احساس می‌کند نمی‌تواند از تخت پایین بیاید. سومین روزی که در بیمارستان بستری بود، دکترش تشخیص می‌دهد توموری بدخیم روی نخاعش نشسته که او را قطع نخاع کرده است. بدون اینکه تومور را از بدنش بردارند، او را از بیمارستان مرخص می‌کنند و می‌گویند حداکثر تا ۶ ماه دیگر زنده می‌ماند. هرچند مهرداد محمدپور از آن زمان تاکنون روی ویلچر است، اما این چرخ‌های دایره‌ای هیچ‌وقت او را ناامید نکرده و نه تنها مانع شور و نشاطش نشده، بلکه او را در تحمل سختی‌ها و تلاش برای رسیدن به پله‌های بالاتر، راسخ‌تر کرده است.