معلول

مرجانی در جان؛ روایتی از زوج معلول که خوشبختی‌شان زبانزد است
ابوالفضل یک دل نه صد دل عاشق پروین می‌شود، البته در این دلدادگی دنبال زیبایی، تیپ یا پول نبود؛ او عاشق استقامت، صبوری، اراده و استقلال پروین می‌شود. مدتی این راز را در دلش نگه می‌دارد؛ اما سرانجام تصمیم می‌گیرد آن را به هدایی که حکم پدر را برای توان‌یابان دارد بگوید. هدایی به انتخاب ابوالفضل آفرین می‌گوید و موضوع را با پروین در میان می‌گذارد. ابتدا پروین جواب نه می‌دهد؛ اما پس از مدتی دلش نرم می‌شود و به دفتر مدیرعامل مجتمع توان‌یابان می‌رود و از او می‌پرسد آیا ابوالفضل کارهایش را خودش انجام می‌دهد؟
روایت زندگی جوان نابینایی که با عبور از ترس‌هایش خالق زندگی‌اش شد
مسعود هدایت، جوان روشندل از پانزده سالگی فهمید زندگی حتی بدون دیدن قشنگی‌های دنیا می‌تواند زیبا باشد. از دامن افسردگی ناشی از معلول یت بیرون آمد و روی پای خودش ایستاد. درس خواند، ورزش کرد، مدال آورد و وارد بازار کار شد تا به همه ثابت کند که تسلیم هیچ محدودیتی نمی‌شود.
روایت زندگی مادر فداکاری که بیش از 20سال از فرزند معلولش پرستاری می‌کند
یک شب که جابر دچار تشنج شده بود بعد از مراقبت و رسیدگی و برگشتن به حالت عادی، با چشمان اشکبار رو به من‌کرد و گفت: «مادر به خدا من راضی به این همه زحمت و سختی تو نیستم، شرمنده‌ات هستم، من قرار بود عصای دستت در روزگار پیری و کوری باشم، اما حالا تو باید عصاکش من باشی، چرا باید این اتفاق برای من بیفتد و شما این همه عذاب بکشی، به‌دلیل این همه سختی و عذابی که دادمت حلالم کن». بهش گفتم مادر پرستاری تو برای من افتخار است، از قدیم گفتند سنگ بشی، مادر نشی.
فعال فرهنگی ناشنوا از تأثیر کتاب «بهشت خانواده» در زندگی روزمره‌اش می‌گوید
معصومه ترابی مقدم هستم متولد سال53 که از بدو تولد ناشنوا بوده‌ام. من چهارمین فرزند خانواده‌ای هستم که غیر از برادرم که اولین فرزند بود هر سه دختر ناشنوا به دنیا آمدیم. پدرم پس از تولد اولین خواهر وقتی متوجه شد که فرزندانی ناشنوا به دنیا خواهد آورد تقدیر خود را پذیرفت و با علم بر اینکه باید بتواند آموزش‌های لازم را به کودکان ناشنوایش بدهد دو فرزند بعدی نیز به دنیا آمدند.
روایت خانواده مصلحی که معلم دانش‌آموزان نابینا و کم‌بینا هستند
مریم، محبوبه و سعید مصلحی دو خواهر و یک برادر از بین 6 فرزند خانواده مصلحی هستند که در روستایی از توابع بردسکن به دنیا آمدند. به گفته آن‌ها ازدواج فامیلی پدر و مادر سرنوشت امروز آن‌ها را رقم زده است که البته شکایت یا نارضایتی از این موضوع ندارند. از بین 6 فرزند خانواده مصلحی، 4 فرزند دچار بیماری آرپی (RP) هستند، بیماری که در گذر زمان فرد بینایی خود را از دست می‌دهد یا به حداقل توان بینایی می‌رسد و از سویی هم از همان دوران کودکی قادر به بینایی در فضاهای کم نور نیست.
روایتی از مرکز اشتغال و کارآفرینی معلولان در گلشهر
مرکز اشتغال و کارآفرینی معلول ان به نام «اکو تک» بخش‌ها و شغل‌های متفاوتی دارد؛ گلخانه، بخش چاپ، پرورش پرندگان تزئینی، پرورش ماهی تزئینی، نجاری و تولید محصولات چوبی، ساخت عروسک، بخش خیاطی و بخش مواد که شامل تهیه و ساخت محصولات با گچ، سیمان و... می‌شود از جمله بخش‌های این مرکز است. در اصل ماجرا این مجموعه تلاش دارد تا با ترکیب هنرها و محصولات، محصولی نهایی هماهنگ با طبیعت تولید کند. این مجموعه زیبا اشتغال مستقیم 25 نفر از مهاجران معلول و غیر معلول را فراهم کرده است.
دبیر بازنشسته منطقه 8 برای هر مشکلی راه‌حل دارد
به محض اینکه دست راستش قطع می‌شود، «اسماعیل» از دستگاه جدا شده و نجات پیدا می‌کند. دو نفر از حاضران در صحنه از حال می‌روند، اما شیرخانی که تازه از جبهه آمده و زخمی‌های بدتر از او را دیده، خونسردی‌اش را حفظ می‌کند و اسماعیل را در وانت می‌گذارد و به بیمارستان می‌رساند. از بیمارستان تربت حیدریه او را به بیمارستان امدادی مشهد می‌آورند. در طول این مسیر «اسماعیل» به این موضوع فکر می‌کند که از این پس با یک دست چه کند؛ چطور زندگی‌اش را بگذراند.