معلول

تولد قصه شیرین «شهر بلور» از دل تلخی‌های کارگردان روشن دل
12دختر نوجوان هنرمند تئاتر «قصه شهر بلور» که 3نفر آن‌ها نابینا و 9نفرشان کم‌بینا هستند با تمرینات طولانی و سخت در مدت 6ماه توانسته‌اند بر تمام مشکلات و محدودیت‌هایی که در مسیرشان قرار داشته است فائق آیند و هنر و استعداد خود را در این صحنه به نمایش بگذارند. فاطمه حیدریان کارگردان این تئاتر است و خودش با وجود نابینایی یک انسان توانمند و مدیرعامل مؤسسه رؤیای سپید نابینایان است. او این بچه‌ها را خوب می‌فهمد و می‌داند وقتی قرار باشد از دیگر حواسشان بهره ببرند خیلی بیشتر از یک فرد بینا استعدادشان درخشش پیدا می‌کند؛ درست مثل خود او. دلش می‌خواهد مسیر درست را به شاگردانش نشان دهد.
به هادی رضایی قهرمان محله‌ سرشور رأی بدهیم
«هادی رضایی» متولد 1339 در کوچه آیت‌الله خامنه‌ای و بزرگ‌شده خیابان خاکی است. هم‌جواری منزل پدری‌اش با سالن مهران و دیدن ورزشکارانی که در کوچه و خیابان والیبال بازی می‌کردند سبب علاقه‌اش به والیبال می‌شود. آن‌طور که می‌گوید؛ قبل از انقلاب در رشته هندبال در مدرسه فعالیت داشته و بعد از انقلاب زمانی‌که ورزش معلول ان و جانبازان شکل می‌گیرد، والیبال را دنبال می‌کند.
قهرمان مسابقات پاراآسیایی، در حسرت پروتز مرغوب!
از وقتی تلویزیون اعلام کرد که مصطفی ماریان در مسابقات پاراآسیایی بحرین مقام اول را از آن خود کرده و صاحب مدال طلا شده است، بیشتر از دو ماه می‌گذرد. خیلی‌ها به‌واسطه همین خبر او را شناختند، اما کسانی که از قبل در مسیر زندگی او بودند، می‌دانستند او اعجوبه پرتاپ دیسک است؛ ورزشکار همیشه خندانی که در هرحالی دوست دارد هرچه خودش می‌داند و یاد دارد، به دیگران هم یاد بدهد. دو ماه از آن ماجرای شیرین و خاطره‌انگیز قهرمان هفده‌ساله می‌گذرد. مصطفی شلوار و جوراب پایش است و طوری راه می‌رود و کارهایش را انجام می‌دهد انگار نه انگار پاهایش از زانو نیست. محکم و باصلابت حرف می‌زند، امیدوار و مطمئن.
نوجوان توان‌یاب محله فارغ‌التحصیلان نایب قهرمان آسیاست
اردلان حسین‌زاده معلول یت مادرزادی دارد و نیمه راست بدنش با کم‌توانی عضلانی روبه‌روست. ساکن محله فارغ‌التحصیلان است و در کلاس دوازدهم درس می‌خواند. هفت سال پیش زمانی که کلاس پنجم بود، هیچ علاقه‌ای به ورزش و فعالیت‌های اجتماعی از خودش نشان نمی‌داد. مادرش کنار مشکلات و پیچ و خم‌های زندگی، می‌دانست باید به هر طریقی هست او را وارد اجتماع کند تا به‌دلیل معلول یت منزوی نشود.برای همین آن‌قدر اصرار کرد که به‌دلیل پافشاری او اردلان در کلاس شنا ثبت‌نام کرد. مدتی نگذشت که دو مدال استانی آورد و طعم شیرین این مدال‌ها، شوق پیشرفت را در او برانگیخت بعد با حمایت تمام نشدنی مادرش ورزش را ادامه داد.
نبرد تنها بانوی معلول رزمی‌کار ایران برای زندگی
5سالی می‌شود که مریم روی ویلچر می‌نشیند اما این چرخ‌های دایره‌ای هیچ‌وقت او را ناامید نکرده و نه‌تنها مانع شور و نشاطش نشده‌ است، بلکه او را در تحمل سختی‌ها و تلاش برای رسیدن به پله‌های بالاتر راسخ‌تر کرده‌است. در این مدت نه خودش ناامید شده‌ و نه خانواده‌اش. بعد از شروع بیماری تا سه‌سال هر روز صبح فیزیوتراپی می‌رود و عصرها هم در باشگاه ورزش می‌کند. بعد از سه سال که کمی احساس بهبودی می‌کند، درس و مشق و مدرسه را از سرمی‌گیرد و درحال حاضر هم دانشجوی سال آخر رشته گرافیک است.
عروس‌کشانی که زندگی فاطمه خانم را سیاه کرد
فاطمه قرایی با همسرش زندگی خوب و خوشی داشت، اما یک اتفاق ناگوار همه خوشبختی‌های او را به تلخی مبدل کرد. او می‌گوید: «چند سال در کنار همسرم زندگی خوب و شادی داشتیم، تولد فرزندم(محمد عماد) نیز شادی و نشاط زندگی ما را دوچندان کرده بود، اما یک تصادف، زندگی خانوادگی ما را تباه و نابود کرد. 7سال قبل به همراه همسر و پسرم سوار بر خودرو شخصی خودمان درحالی که از میهمانی یکی از اقوام به طرف خانه برمی‌گشتیم، در مسیر (خیابان سیدی) با کاروان عروسی برخورد کردیم. یکی از راننده‌ها که حالت طبیعی هم نداشت کنترل خودرو از دستش خارج شد و با شدت به اتومبیل ما برخورد کرد. خودرو ما واژگون شده و راننده خاطی نیز از صحنه متواری شد و هیچ‌گاه او را نیافتیم. بعد از این حادثه همسرم فوت کرد، پسرم با اختلالات شدید مغزی مواجه شد و من هم هر دو پایم را از دست دادم...!»
فرزندانم بعد از سن بلوغ یکی یکی معلول شدند
نیکبخت میرزاپور نماد یک مادر فداکار است و عاشقانه خود را وقف نگهداری از بچه‌هایش کرده است. دل بزرگی دارد. این را می‌شود از تک تک جملاتش فهمید وقتی از ابتدا تا انتهای گفت‌وگو دائم به مادران دیگر توصیه می‌کند تا آزمایش ژنتیک را جدی بگیرند. چهار فرزند او مبتلا به بیماری آتاکسی فردریش هستند که روی مخچه اثر می‌گذارد. معلول یتی که ناگهان بعد از سن بلوغ یکی یکی گریبان محمد، مرضیه، جعفر و صدیقه را می‌گیرد.