مادر شهیدان علی و غلامرضا نامی نگاهی به قاب شهدایش میاندازد و ادامه میدهد: به غیر از هشت فرزندم که در کودکی رفتند، سه فرزند بزرگ کردم که دوتای آنها را خدا پیش خودش برد.
چهار دهه از جنگ میگذرد، اما هنوز ترکشهای آن گریبان خانواده جانبازان را رها نکرده؛ معصومه زارچیپور یکی از این پرستاران دلسوز است که ۳۸سال میشود از همسر جانبازش، ابوالقاسم فرامرزیزاده مرقبت میکند.
سه پسر خدیجهخاتون، در جزیره مجنون شهید شدند. اول از همه علی شهید شد، بعد هم نوبت به حسن رسید و آخر سر هم حسین بود که ابتدا جانباز شیمیایی شد و بعد از ۱۵ سال به شهادت رسید.
عالیه مقامی میگوید: روحیه خدمترسانی در وجود ناصر همیشه وجود داشت. همزمان با تحصیل، همراه داییاش برای کارهای پشت جبهه به هویزه رفت و برگشت، اما دیپلمش را که گرفت، راهی جبهه شد.
مهدی آهنگری جانباز شیمیایی و مربی آینهکاری در سازمان فنیوحرفهای است که چهل چراغی را به مناسب صدمین سالگرد تولد امام خمینی (ره) ساخت و به مرقد ایشان هدیه کرد.
بیست سال است که عوارض بمباران شیمیایی، تن علی اکبر غنیمی را زخم، گوش راستش را ناشنوا و چشمانش را تار و او و همسرش را برای همیشه از نعمت داشتن فرزند محروم کرده است.
پریخانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه میکرد و زیر لب میگفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه میکرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری میکرد.