علیاکبر رحمانی، افسری بود که در زمان آتشبس جنگ تحمیلی، اسیر شد و به مدت دو سال، بیآنکه نامش جزو آمار صلیبسرخ باشد، سختترین روزهای زندگیاش را از سر گذراند
«سیدعباس حسینی» در هنگـامی که قطعنامه صلح بین ایران و عراق به امضا درآمده بود، در عملیات مرصاد اسیر و دو سال به عنوان اسیری مفقودالاثر در یکی از اردوگاههای عراق محبوس میشود.
بعد از شهادت محمدحسین اَحسن، هر شش برادر به خط مقدم رفتند، پدر هم مدتی در عملیاتهای مختلف حضور داشت تااینکه در عملیات کربلای ۲ پایش روی مین رفت و قطع شد.
زهره برامکییزدی تعریف میکند: ۲۳ اسفند، عملیات بدر بود که ترکش خورد و اسیر شد. همه پانزدهنفری که با هم بودند، اسیر شده بودند. در این فاصله هر ششماه یک بار نامهای میآمد که بدانم زنده است.
مجید هوشیار آقاجانیان، همه ۸ سال جنگ را در جبهه حضور داشته است، او بازنشسته فعلی ارتش و توپچی زمان جنگ است که به گفته خودش بیشتر از همه با توپ ۱۵۵ خودکششی کارکرده.
«علیرضا طاحونی» یادگارهایی بسیاری از جبهه دارد، او جانباز قطع نخاعی است، شیمیایی شده و کلیهاش را هم از دست داده؛ اینها باعث شد که پسوندی به فامیلش اضافه شود بهنام؛ «۷۰ درصد.»
سبحان ایراندوست، ارتشی محکوم به اعدامی است که در چندقدمی مرگ، خبر یک آزادی بزرگ، او را از اسارت چندساله ساواک نجات داد تا او ۲۱ بهمن ۵۷، را هیچوقت فراموش نکند.