
متولد۱۳۳۵ گرمسار است. دوران ابتدایی و دبیرستان را هم درهمان شهرستان میگذراند و سال ۱۳۵۴ وارد دانشکده افسری میشود. پس از فارغالتحصیلی در سال۵۷ به لشکر ۷۷ پیروز ثامنالائمه منتقل میشود و یک سالی که از خدمتش میگذرد، شیپورهای جنگ تحمیلی به صدا در میآید.
اینگونه میشود که با درجه ستوان دومی و با مسئولیت فرمانده دسته ادوات از گردان پیاده ۱۱۰ عازم منطقه جنگ میشود. این شرح حال کسی نیست جز سرهنگ بازنشسته ارتش، قاسم کریمی. فردی که همسایه ما در شهرک لشکر است. کسی که در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشته است و دو بار نیز در جنگ مجروح شده و جانباز ۲۰درصد است.
او امروز مولف هفت کتاب با عنوانهای گردان ۱۱۰ در نبرد هشت ساله، خاکریز ابرویی، حماسهسازان تنگ حاجیان، از هویزه تا خرمشهر، نیلوفرانه، دکل دیدهبانی و سروقامتان ۷۷ است و دو کتاب نیز با عنوانهای سربازی از جبهه فکه و در آرزوی آزادی را نیز در دست چاپ دارد.
او حتی بازنشسته نمونه استان در سالهای ۸۸ و ۹۰ شده و در سال۹۱ نیز از طرف شهردار منطقه به سمت نماینده فرهیختگان محله لشکر منصوب شده است.
سرهنگ قاسم کریمی که از همان ۳۱ شهریور سال ۵۹ که جنگ آغاز شد به همراه همرزمانش به سمت قصر شیرین و پل زهاب رفت، در ۱۸مهر سال۵۹ در منطقه کورموش در غرب پل زهاب مجروح و به بیمارستان نظامی قزوین منتقل شد. اما پس از چند ماه بستری بودن دوباره به جبهه بازگشت.
او که در عملیاتهای آزادسازی تنگه حاجیان گیلان غرب، آزادسازی آبادان از محاصره یک ساله و عملیات فتحالمبین و آزادسازی خرمشهر حضور و فرماندهی گروهان در عملیاتهای ثامنالائمه (ع)، فتح المبین، بیتالمقدس و رمضان را بر عهده داشته است اینگونه میگوید: «عراقیها همان ماه اول موفق شدند از مرز به ایران بیایند و حدود ۱۵ هزار کیلومتر مربع از خاک کشور را اشغال کنند.»
آنگونه که کریمی میگوید، پنج استان خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی با عراق مرز مشترک دارند که در این بین بیشترین پیشروی عراقیها در استان خوزستان بود که حداقل ۱۳ هزار کیلومتر را در همان ماه اول اشغال کردند.
بعد هم به یاد میآورد: «آبادان محاصره شد و خرمشهر در ۴ آبان ۵۹ به اشغال عراقیها درآمد و به دنبالش سوسنگرد، بوستان، مهران، دهلران، قصرشیرین و نفت شهر اشغال شدند. اهواز، دزفول، اندیمشک، گیلان غرب و بسیاری از شهرهای دیگر نیز در تیررس دشمن قرار گرفتند.»
روزی که خرمشهر اشغال شد را خوب به یاد دارد: «خرمشهر در ۴ آبان ۵۹ اشغال شد.» و در دلیل اهمیت آن برای عراقیها نیز میگوید: «نزدیکی خرمشهر به آبادان به عنوان دارنده بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه و همچنین تجاری بودن این بندر، نقش مهم و استراتژیکی داشت و عراق همیشه به دنبال مالکیت آن بود.»
این سرهنگ بازنشسته ارتش این نکته را هم اضافه میکند: «علاوه بر این عراق میخواست با گرفتن خرمشهر و آبادان بر اروندرود مسلط شود.» کریمی از ۳۴روز مبارزه خانه به خانه رزمندگان ایران با دشمن در خرمشهر میگوید: «لشکریهای عراقی ۳۴روز پشت دروازههای خرمشهر متوقف بودند تا اینکه در ۱۹ مهر ۵۹ عراقیها در دو نقطه از کارون به نام مارد و هفار، پل شناور زدند و نیروهایشان را پیاده و آبادان را محاصره کردند که به معنای سقوط قطعی خرمشهر بود.»
او داستان سقوط خرمشهر را غمناک میداند: «شهدای زیادی از ارتش، نیروهای داوطلب مردمی، سپاه و دانشجویان دانشکده افسری به شهادت رسیدند، اما سرانجام خرمشهر مظلوم با دادن تلفات بعد از ۳۴روز سقوط کرد.»
اما کریمی به دوم فروردین سال ۶۱ و عملیات فتحالمبین هم اشاره میکند: «در این تاریخ ایران موفق شد، دشمن را تا پشت مرزهای بینالمللی به عقب براند و بلافاصله نیروها را از منطقه فتحالمبین به جنوب اهواز اعزام کردند.» گویا برای رسیدن به خرمشهر باید حدود ۱۳۰ کیلومتر را از اهواز تا خرمشهر طی میکردند.
آنگونه که او توضیح میدهد، قبل از آزادسازی خرمشهر باید ۵ هزار و ۶۰۰ کیلومتر مربع از خوزستان آزاد میشد تا به خرمشهر برسند. برای این کار عملیات بیتالمقدس در چهار مرحله شروع شد.
سرهنگ کریمی درباره مراحل عملیات بیتالمقدس اینگونه میگوید: «اولین مرحله عملیات در ۱۰اردیبهشت سال۶۱ با رمز یا علی ابن ابیطالب در نیمه شب با مشارکت چهار لشکر ۹۲ اهواز و ۲۱ حمزه با همراهی سپاه از منطقه دارخوین انجام شد.»
گویا نیروها با احداث چهار پل روی رودخانه از کارون عبور کردند و دوازدهم اردیبهشت به جاده خرمشهر رسیدند و موفق به اشغال ۲۰کیلومتر از جاده اهواز به خرمشهر شدند. اما عراق راهآهنی که در موازات جاده قرار داشت را به کل نابود کرده بود و فقط جاده را، چون حکم شاهراه حیاتی برایش داشت، خوب نگه داشته بود.»
۱۶ اردیبهشت ۶۱ نیز دومین مرحله عملیات بیتالمقدس آغاز میشود: «قرارگاههای فتح و صفر (نیروهای ادغامی ارتش و سپاه) موفق شدند به مرز بینالملل برسند و دشمن را به دو قسمت تقسیم کنند که شعار آنها هم یا علیابنابیطالب بود.»
سخنش به اینجا که میرسد توضیحی هم درباره شعارهای انتخاب شده در عملیات بیتالمقدس میدهد: «این عملیات مصادف با ماه رجب و میلاد حضرت علی (ع) شده بود بنابراین سه مرحله عملیات با شعار یا علیابنابیطالب و مرحله آخر نیز به دلیل همزمانی با مبعث پیامبر (ص)، یا محمد ابن عبدا... نامگذاری شد.»
افکارش دوباره برمیگردد به جریان عملیات: «دشمن خودش را از چهار طرف در محاصره نیروهای ایرانی دید و از ترس اینکه مبادا بصره هم به دست ما تصرف شود، لشکر ۵ و ۶ خود را به اجبار از جفیر، هویزه و پادگان حمید به عقب برگرداند.»
این بار سراغ مرحله آخر عملیات میرود: «آخرین مرحله عملیات در ساعت ۱۰:۳۰ شب اول خرداد شروع شد که در آن به عنوان فرمانده گروهان حضور داشتم.»
این رزمنده ارتش اسلام درباره این عملیات اینگونه توضیح میدهد: «عملیات از شمال به جنوب از منطقه غرب جاده اهواز-خرمشهر تحت نظر چهار قرارگاه فجر شامل تیپ سوم لشکر ۷۷ و تیپ محمدرسول ا...، قرارگاه فتح و نصر یک و ۲ هدایت شد.»
او در تکمیل حرفش اضافه میکند: «دستور بود که مستقیم وارد خرمشهر نشویم و از غرب آن به سمت اروند برویم و سرانجام موفق شدیم در ساعت ۱۳ دوم خرداد به اروند برسیم و خرمشهر را در محاصره کامل درآوریم و طبق دستور باید محاصره را تا تسلیم نیروها ادامه میدادیم.»
اما روز سوم خرداد به گفته شهید صیاد شیرازی وقتی خلبان با هلیکوپتر از بالا شهر را زیر نظر گرفت، هزاران نفر از نیروهای عراقی را دید که با زیرپوش، آماده تسلیم بودند بنابراین حمله به خرمشهر شروع شد» خرمشهر آزاد شد.
درست در صبح سوم خرداد نیروهای ایرانی به داخل شهر رفتند و نیروهای عراقی بودند که تسلیم میشدند: «عراقیها به قدری زیاد بودند که ماشین برای انتقال آنها به اهواز نبود و با هر وسیلهای که گیرمان میآمد آنها را میفرستادیم. جالب اینجاست که عراقیها برای سوار شدن بر ماشین از هم سبقت میگرفتند! اما رادیو بغداد میگفت نه تنها خرمشهر را از دست ندادیم بلکه نیروهای ما به سمت اهواز در حرکت هستند!»
او درباره ۲۴ساعتی که خرمشهر را در محاصره داشتند نیز میگوید: «تمام راههای ارتباطی آنها قطع شده بود و تنها راه فرار اروندرود بود که عبور از آن بسیار دشوار بود و فقط تعدادی از فرماندهان عراقی موفق شدند شبانه از آن فرار کنند.»
لابهلای حرفهایش به اسرای عراقی هم اشارهای میکند: «در سه مرحله اول عملیات، ۵ هزار عراقی اسیر شدند و در دوم و سوم خرداد نیز که خرمشهر محاصره و آزاد شد، ۱۴هزار عراقی داخل شهر بودند که به اسارت ما درآمدند.»
آنگونه که این سرهنگ کریمی میگوید: «عملیات در ظهر سوم خرداد ۶۱ پایان یافت و در ساعت۱۴ به طور رسمی آزادسازی خرمشهر اعلام شد و هیچوقت فراموش نمیکنم وقتی که گوینده رادیو گفت: شنوندگان عزیز، شنوندگان عزیز، توجه فرمایید، خرمشهر آزاد شد، همه رزمندگان گریه میکردند.»
«در ۲۶ روزی که عملیات بیتالمقدس طول کشید، ۶ هزار شهید و ۲۴ هزار مجروح بر جای ماند.» این را که میگوید، کمی مکث میکند و بعد خاطرهای را تعریف میکند: «سربازی به نام جلال حسینزاده داشتم که خدمتش تمام شده بود، اما میخواست تا آزادی خرمشهر بماند.
با ماندنش مخالفت میکردم ولی میگفت دوست دارم بمانم و شیرینی آزادی خرمشهر را از نزدیک بچشم و وقتی شهر آزاد شد، با هم رفتیم به مسجد و دو رکعت نماز شکر خواندیم.»
و بعد هم میگوید: «امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد. واقعا اینگونه بود، چون ۱۴ هزار نیروی عراقی در شهر به راحتی میتوانستند مقاومت کنند و اجازه ندهند به راحتی شهر اشغال شود، اما تسلیم شدند.»
نزدیک ۴۰روز از همسرم بیخبر بودم و فکر میکردم شهید شده است
اما همسر سرهنگ قاسم کریمی نیز از روزهای بیخبری از همسرش میگوید: «نزدیک ۴۰روز از همسرم بیخبر بودم و فکر میکردم شهید شده است تا اینکه با شهیدی، نماینده گردان که وظیفه سرکشی به خانوادهها را داشت تماس گرفتم و گفتم راستش را بگویید آقای کریمی اتفاقی برایش افتاده است؟ او هم گفت که پیگیری میکنم و خبرش را زودتر میدهم.
همان شب ساعت۳ بود که دیدم یک ماشین نظامی روبهروی خانه ایستاد و چند نفر ارتشی از آن خارج شدند. ترسیدم که نکند خبر شهادتش را آورده باشند. ۳۵پله را پایین دویدم، اما دیدم که خود سرهنگ است.
فردا صبح شهیدی آمد و گفت با سرهنگ تماس گرفتهام و گفته است تا یک هفته دیگر میآید! من هم گفتم میخواهید بگویم الان خودش بیاید پایین؟! اینجا بود که گفت برای اینکه شما از نگرانی در بیایید این کار را کردم.»
* این گزارش چهارشنبه، اول خرداد ۹۲ در شماره ۵۵ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.