دانشآموزان دبستان شهید جهانآرا، بیش از هر دانشآموز دیگری تحتتاثیر رشادتهای دلاوران جنگ تحمیلی هستند، نسل سوم مهاجران آبادانی و خرمشهری که مشهد را پناهی برای آمال و آرزوهایشان دانستهاند.
سمانه شعرباف میگوید: پدرم که معلم بود، وصیت کرده بود «خانهمان؛ آموزشوپرورش ناحیه۵ را ترک نکن». پس از یک عمر سابقه تدریس در مدارس غیردولتی در آزمون استخدامی آموزشوپرورش پذیرفته شدم و اتفاقا ابلاغ محل خدمتم در یکی از مدارس ناحیه۵ خورد!
شهیدناصر عظیمی آخرین فرزند خانواده عظیمی بود که سال ۱۳۴۸ دیده به جهانگشود؛ آن زمان مادر هنوز داغ ۱۳فرزند فوتشدهاش را داشت. شهیدناصر عظیمی چهاردهمین فرزند خانواده بود که در۱۴ سالگی شهید شد.
جواد رعنایی از آندسته نوجوانهاست که دو تابستان پیاپی را بهجای تفریح، با چاشنی مهارت پشت سر گذاشته و از دل این تجربه، درسهای تازهای برای آیندهاش آموخته است.
ریحانه اسدی در نهسالگی، هر بار دلش میخواست انیمیشنها را به زبان اصلی ببیند. همین علاقه پنهان باعث شد پدر و مادرش او را در کلاس زبان ثبتنام کنند. او سال گذشته مقام دوم استان را در رشته زبان انگلیسی به خود اختصاص داد.
این دانشآموز نخبه میگوید: پدربزرگم زمین کشاورزی دارد و پاهایش بهخاطر دیابت زخمی شده است. این باعث شد به فکر ساخت رباتی برای ترمیم زخم و حذف علفهای هرز بیفتم.
محسن مُربّایان میگوید: یکی از تنقلات بوفه مدرسه، شیرینی قطاب بود که داخل هر کارتن صدتایی، یک قطاب جایزهدار بود که داخلش یک سکه یکریالی قرار داشت.درحال خوردن قطاب بودم که سفتی فلزی را زیر دندانم حس کردم که همان یک سکه یکریالی بود.






