هنوز آفتاب نزده لب بام حسینیه رحیمیان مینشینند. عادت 28سالهشان شده است، آنقدر منتظر میشوند تا در سبز رنگ خانه حمید لکزاییان باز شود و او با کاسه آبیرنگش برایشان مشتمشت گندم بریزد. لکزاییان نذر ندارد، اما هر روز صدقه روزش را گندم میکند برای پرندگان. کبوتر و گنجشک و حتی زاغ هم فرقی ندارد و مشتهایش را پر از گندم میکند و روی زمین برای پرندگان میپاشد.
تاریخ پر از ردپای زنهایی است که میخواستند قدمی برای مردم بردارند. زنهایی که در این راه از ثروت یا از مهرشان گذشتهاند. نمونه آن زن سلطانحسین بایقراست که بخشی از ثروتش را صرف ساخت حمام در ایران کرد. یکی از اولینهای آن را هم بهنام خودش یعنی «آغچه» در مشهد راهانداخت.
حمامی که بعدها بهنام «حضرتی» شهرت یافت و درنهایت با تاریخی به درازای صفویه تا پهلوی دوم در سال1354 داخل طرح توسعه حرم قرار گرفت و خراب شد.
نسرین دهنوی در خانهای بزرگ شده که انجام کار خیر در آن امری متداول بوده است. او که سعی میکند راه پدرش را ادامه دهد، کار خیر را با حضانت گرفتن 3دختر بدسرپرست شروع میکند و آنها را به خانهاش میآورد. میگوید: دختری که خانواده معتادی داشت به من معرفی شد، بعد از او دو دختر دیگر هم به من معرفی شدند که با دختر اول نسبت فامیلی داشتند. این بانوی نیکوکار تاکنون به بیش از 2هزار عروس جهیزیه دادهاست و در حال حاضر نیز بیش از 40عروس در نوبت انتظار تهیه جهیزیه دارد.
تازه فهمیدم زندگی به چه معناست؟ اینکه آدم کنار آدم زندگی کند، یعنی چی؟ معنی همبستگی و احساس مسئولیت را درک میکنم و فهمیدم که مشکلات آدمها به یکدیگر ربط دارد. زمانی که من بیمارستان بستری بودم، تمام همسایهها برای اینکه شب مراقب من باشند، از هم پیشی میگرفتند و با وجود مشکلات فقر و نداری مرا تنها نگذاشتند؛ به همین دلیل من هم به این اهالی وابستگی بسیاری دارم و دلم به آنها خوش است. اینها بخشی از گفتههای سمانه عرفانیان است که سالها زندگیاش را وقف سرو سامان دادن اهالی محله کرده است.
تا چندی پیش محل فعالیتهای گروه سردار سلیمانی مسجد حضرت زینب(س) در میانه کوچه حر١٣ بود. حالا اما به خانهای کوچک در همان حوالی منتقل شده که متعلق به مرحوم غلامرضا سنگی از اهالی محله است. خانهای که به محض ورود به آن میتوانی عکس سردار دلها را روی تمام دیوارهای آن ببینی. تصاویری از برنامهها و فعالیتهای این گروه هم روی در و دیوار مرکز دیده میشود. از خرید لوازم مختلف برای مددجویان بیبضاعت محله و محلههای دورتر گرفته تا اجرای برنامههای فرهنگی.
مینا گلپور که مؤسس کارگاه تولیدی معلولان هانیل است، درباره تاریخچه تأسیس آن میگوید: من و خواهرم، مدتی در مراکز حرفهآموزی معلولان کار میکردیم. به دلیل رفتوآمدهایی که به اداره بهزیستی داشتم، متوجه فراخوان تأسیس کارگاههای تولیدی شدم و این موضوع را با خانوادهام مطرح کردم. پدر و مادرم خیلی حامی بودند و با وجود اینکه در بین اطرافیانمان فرد معلول نداشتیم، با دید مثبتی به این موضوع نگاه میکردند. پدر و همسرم به لحاظ مالی بسیار حمایت کردند تا کارگاه هانیل، مردادماه سال 93 به عنوان اولین کارگاه دختران معلول ذهنی بالای 14 سال، دایر شد.
محمدعلی اعزازی از قدیمیهای محله پایینخیابان سالهاست اهدای خون انجام میدهد و کارت طلایی از سازمان انتقال خون دریافت کرده است. کارت طلایی که به اهداکنندگان بالای 100مرتبه داده میشود. بالای 100بار اهدا با حساب سالی چهاربار خونگیری! شاید بر زبان آوردن عدد 100 چندان مشکل نباشد اما اینکه 37سال پیوسته و هر فصل خودت به سازمان انتقال خون مراجعه کنی کار کمی نیست!