تا وقتی جوان هستی، کمتر قدرش را می دانی؛ شاید دوران بازنشستگی را بهترین دوران زندگی بپنداری که پول خوب و وقت کافی برای گشتن و تفریح داری. شاید داشتن شغل و مسکن را ایده آل ترین وقت زندگی بپنداری. شاید هم در اوج جوانی، باز غم از دست دادن دوران کودکی را بخوری و دوست داشته باشی برگردی به گذشته. اما کافی است قدری از روزگار جوانی فاصله بگیری تا بفهمی هیچ چیز در دنیا به اندازه جوانی ارزشمند نیست.روز جوان، بهانه ای شد تا سری به دنیای جوانان موفق مشهدی بزنیم؛ جوانانی که گرچه پیش تر مفصل در شهرآرامحله به سراغشان رفته ایم، این بار در یک قاب کنار هم معرفی شان می کنیم.
29نیاز برآورده شده، ٤٥نیاز در انتظار، 166نیکوکار عزیز و... . نگاهی گذرا که به سایت میاندازم با کلی عدد و رقم روبهرو میشوم. معلوم است میخواهند همه چیز روشن و شفاف باشد تا کوچکترین شبههای در ذهنت ننشیند. سایت را که بالا و پایین میکنم میفهمم آدمها و زندگیها برایشان شبیه این اعداد و ارقام نیستند. پشت هر یک از این عددها داستانی وجود دارد. داستانی که میتوانی در سایت بخوانی. پشت این سایت عامالمنفعه و خیررسان که متعلق به جوانان محله است، یک گروه حرفهای در حال فعالیت هستند. گروهی که جنس کارشان متفاوت است و به گفته خودشان در کشور نمونه ندارد.
«حاجحسین حاجیزاده» را نهتنها اهالی محله نوغان و تهپلمحله بهخوبی میشناسند، بلکه او آشنای زائران زیادی نیز هست. کاسبی پنجاهساله که در تهپلمحله به دنیا آمده است و این روزها مغازه کوچکی در کوچه حمامباغ دارد. محلیها او را «حاجحسین» صدا میزنند و آنهایی که یکبار از در مغازهاش رد شدهاند، او را متبرکفروش میشناسند.
قبل از گفتن از کارش باید از خود حاجحسین گفت که یکسر دارد و هزار سودا؛ هم به کاسبی در مغازه کوچکش میرسد و هم در رسیدگی به زائر دست خیر دارد. بزرگترین خیرش در این راه هم روشن است؛ آمادهبودن هرروزه سماور چای مغازهاش.
تمام تلاش کادر بیمارستان امام سجاد(ع) این است تا بیماری به دلیل شرایط مالی نامناسب آنجا را ترک نکند. آنها تلاش میکنند تا جایی که قانون اجازه میدهد هزینههای مالی را کسر کنند. بارها پیش آمده اتباع به بیمارستان مراجعه کردند و تنها با ارائه یک برگ عقدنامه درخواست زایمان داشتند. میتوانند آنها را پذیرش نکنند ولی وقتی میبینند از کشور دیگری هستند و مشکلات حاد و خاص خود را دارند، آنها را بستری میکنند و ثبت احوال هم در اینباره همکاری دارد و برای آنها کارتها یا مدارک موردنیاز را تهیه میکند. از لحاظ مالی نیز بارها پیش آمده است که پرستاران با پزشکان صحبت کردند تا هزینه جراحی یا عمل را کم کنند.
حسن سهرابی تا به خود میجنبد، آتش زبانه میکشد و کار از کار میگذرد. فقط میتواند خودش را بیرون بکشد و به حیاط نقلی خانهاش بیندازد. بعد با صدای بلند از در و همسایه کمک بخواهد. تا خودرو آتشنشانی از راه برسد چیزی بهجز خاکستر از خانه و متعلقاتش باقی نمیماند و صفر تا صد خانه در آتش میسوزد. در آن لحظات سخت فقط خدا را شکر میکند که خانوادهاش در خانه حضور نداشتند و از این حادثه جانشان به خطر نیفتاد. بعد از گذشت چند روز از این حادثه، چند روزی هم طول میکشد تا رطوبت دیوارها گرفته شود. بعد از آن پابانان همکار او، دست به کار میشوند. گچکار، سیمکش، لولهکش و... هر کدام از پاکبانان که مهارت فنی دیگری داشتند برای بازسازی خانه پای کار میآیند.
موکبشهدای بولوار شاهنامه بزرگترین موکب ورودی غرب مشهد است. تمام زائران پیادهای که از محور شهرستان چناران وارد مشهد میشوند، در ابتدای ورودی غرب مشهد، به این موکب وارد شده و از خدمات ارائه شده در این ایستگاه همانند، وعده غذایی گرم، نماز جماعت، خدمات پزشکی و پرستاری، خوابگاه مجزا برای بانوان و آقایان، حمام و سرویسهای بهداشتی، کفاشی، خیاطی، تعمیرات موبایل و... بهرهمند میشوند. عباس باروتکوب از بانیهای راهاندازی این موکب میگوید: «اربعین 5سال قبل تعداد زیادی از اهالی بولوار شاهنامه راهی مراسم پیادهروی اربعین حسینی شدند. این افراد که در مسیر پیادهروی نجف تا کربلا با صحنههای بهیادماندنی و خاطرهانگیزی از میهماننوازی شهروندان عراقی مواجه شده بودند بعد بازگشت از همایش عظیم اربعین حسینی تصمیم گرفتند تا از مهمانان امام رضا(ع) پذیرایی کنند».
سال های سال پشت میله ها در سلول هایشان روزگار گذرانده بودند. هیچ کدام قاتل نبودند. سابقه دار هم نبودند. با این حال پولی نداشتند تا بتوانند بعد از اشتباهی که کرده اند، آزادانه زندگی کنند. اما حالا آمده بودند جلو در زندان و به آن ها گفته می شد بروید سر خانه و زندگی تان. معجزه نجات در این کلیپ با تصویری دور از این زندانی ها، درست جلو در زندان رخ می دهد. اشک شوق می ریزند.