برای اولین سفارش، پیرزنی پا به مغازهاش گذاشت؛ او قرآنی قدیمی را آورده بود که تمام ورقهای آن از هم باز شده بود. میگفت یادگار پدرش است.
گروه جهادی «شهدای قرقی» برای کمک به دیگران گام برداشتهاند و از ساخت و بازسازی منازل همسایههای کمبضاعت خود در سال ۱۳۹۲ شروع کردهاند.
کربلایی عباس ناجیاصغری به «عباس گوشتی» و «عباس نادر» محله نوغان معروف بود، پهلوان محله بود و هوای نیازمندان را داشت.
مرحوم پدرم در فصل توت ششهفت کارگر میگرفت که در کنار آنها همه خانواده هم کمکدستش بودیم. از میان ما، چند نفر گوشههای چادر را میگرفتند و یک نفر بالای درخت شاخهها را میتکاند.
مؤسسه خیریه آفتاب، معجزه زندگی من و فرزندانم بود. اعضای واحد عمران این مؤسسه، زمینی را که ارثیه خانوادگی همسرم در یکی از روستاهای دورافتاده مشهد بود، برایمان ساختند. برای حضورشان در زندگیام خدا را شاکرم.
دبستان دخترانه شهید غلامی مدرسهای است که مدیر و آموزگارانش یک درس لابهلای تکالیف ریز ودرشت بچه محصلها گذاشتهاند تا برای همیشه یادشان دهند آدمها با خوبیهایشان ماندگار میشوند.
نظم ارتش دوستداشتنی است و حقیقت این است که خیلی از جوانها تا به سربازی و خدمت در نظام نروند، قدر زندگیشان را نمیدانند.