ماجرا از اینجا شروع میشود. حاجیهخانم بیابانی از سال 60 ساکن محله امام خمینی بوده است. او از همان سال، با کمک بانوان محله، کارش را شروع میکند. بدون هیچ نام و نشانی، برای نوعروسان جهیزیه جمع میکند، نان به سفره نیازمندان میرساند و لباس گرم تن بچههای یتیم میکند. 10 سالی در همان منطقه پانزدهخرداد فعالیت میکند تا اینکه حدود سال 70 خانه و زندگیاش را به بولوار وکیلآباد میبرد. با جابهجایی خانه، به فکر خرید زمینی برای تأسیس خیریه میافتد. سال 70 خیریهای به نام سجادیه توس راه میاندازد، خیریهای که این روزها سکان آن را به دست دخترش سمیرا اسعدی سپرده است.
گزارش پیش رو نیم نگاهی دارد به داستان زندگی کارآفرینان مشهدی که برخی از صفر شروع کردند برخی سعی کردند با هرآنچه پیش رویشان قرار دارد طرحی نودراندازند و برخی نیز از شکستهایشان درس گرفتند و قدم در راهی نو گذاشتند که از قضا برای آنها همان سرمنزل مقصود بود. برخی نیز همان نقطه ضعفشان را تبدیل به نقطه قوتی برای تولید و کارآفرینی کردند. در حقیقت کارآفرین با راهاندازی کارهای بزرگ و کوچک، به اطرافیانش فرصت شاغل بودن و درآمدزایی میدهد. با ما همراه شوید تا کارآفرینان موفق مشهدی را بهتر بشناسید.
کمی بالاتر از چهارراه کوشش، گاراژی قدیمی در محله کوشش به چشم میخورد با نمای ورودی آجریشکل و کاشیکاریهایی روی سر در که در گذر سالها شکسته و بخشی از آن نیز از بین رفته است.
مرحوم «محمد برجعلی» مالک قبلی این گاراژ یکی از معتمدان محله گاراژدارها (کوشش کنونی) بوده است که با خرید زمین مقابل گاراژ خود و ساخت مسجد امام علی(ع) نامش را برای همیشه زنده نگه داشته است.
مسجدی قدمتدار و شناختهشده که با مدیریت حاج علیاصغر عابدزاده ساخته شده است. این بنا حالا تنها یک مسجد نیست! بلکه در این سالها به مرکزی برای فعالیتهای فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و... تبدیل شده است، جایی برای برگزاری مراسم به بهانه مناسبتهای مختلف یا محلی برای تهیه جهزیه تازهعروس و دامادهای کمبضاعت محله. از پیر و جوان و مرد و زن هم در این فعالیتها شرکت میکنند. بماند که نماز صبح که یکی از واجبات فراموششده برخی مساجد است هم در این مسجد محوری از دیرباز تاکنون اقامه میشود و آن را خاصتر کرده است.
در گذشته اهالی یک محله و کوچه مانند اعضای خانواده بودند و رفتوآمد با یکدیگر، در سبک زندگی آن زمان دیده میشد. زهرا رستگارمقدم هنوز پایبند این فرهنگ است و درِ خانهاش برای جزءخوانی قرآن به روی همه باز است؛ موضوعی که در این روزگار کمتر دیده میشود و البته دلگرمکننده است.
البته این اعتماد به همسایه و آشنا فقط به برگزاری جلسه قرآن ختم نمیشود. رستگارمقدم حالا بهنوعی معتمد محل شده است. همسرش فوت کرده و وضعیت مالیاش معمولی است، اما دست خیرش هیچگاه کوتاه نمیشود.
همین چند روز پیش که همه ما در حال مهمانیرفتن و پذیرایی از مهمانان نوروزی بودیم، کودکی پشت ماشین نیسان گریه میکرد و یک راهنمای زائر وظیفهشناس توانست او را از ترس تاریکی و تنهایی نجات دهد. سیدعلیاکبر عزیری که در اصل نیروی اجرایی ستاد سد معبر است، در ایام نوروز راهنمای زائر در شهرداری منطقه ثامن بوده و یک شب توانسته است کودکی یکسالونیمه را به پدر و مادرش برساند.
هنوز هم «وطن» را با بغض ادا میکند. لباسهای نظامیاش بعد از بازنشستگی دم دست است و گاهی آن را میپوشد. اگر میان این لباس نظامیپوشیدنهایش فاصله بیفتد همسرش میگوید دلم برای آن لباست تنگ شده است.
زاده طرق است و ساکن آن. در لشکر77 کاری میکند که کسی جرئت نکند از طرق بد بگوید. سربازی اگر از طرق باشد میگویند این همشهری جناب سرهنگ است. او چند سالی است که در محله سنگر تازهای پیدا کرده است تا در آن خدمت کند. سرهنگ احمد حسن زاده هیئت امنای مسجد است و مسجد ابوالفضلی طرق و بچههای محل، آقا سرهنگ را خوب میشناسند.