کد خبر: ۸۷۱۳
۲۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۰

اخلاق خوش مسجدی‌ها خیر محله را ماندگار کرد

دوازده‌سال قبل که مرجان کلامی با یک وانت خوار‌بار به خیریه مسجد امام‌حسن‌مجتبی (ع) رفت، قرار نبود یک اتاق کوچک در گوشه‌ای از این مسجد، خانه دوم او شود.

دوازده‌سال قبل که مرجان کلامی با یک وانت خوار‌بار به خیریه مسجد امام‌حسن‌مجتبی (ع) رفت، قرار نبود یک اتاق کوچک در گوشه‌ای از این مسجد، خانه دوم او شود؛ او فقط می‌خواست به خیریه‌ای که مورد‌اعتماد خیلی از اهالی محله بود، اقلامی را کمک کرده و ثوابش را به روح خواهر مرحومش هدیه کند.

اما خلق خوش و روی باز خانم‌های مسجدی او را در این خیریه ماندگار کرد تا‌جایی‌که ابتدا بخشی از کار‌های خیریه را انجام می‌داد و از سال‌۹۸ هم مسئولیت کامل آن را به او سپردند. حالا روزگار کلامی با عشق در‌کنار آن‌ها و در مسجد می‌گذرد.

 

گاهی می‌ترسیدم اتفاقی بیفتد

در‌میان اهالی به فامیل همسرش شهرت دارد و به او «خانم وصال» می‌گویند. او غم اندوه فوت خواهرش را این‌طور توصیف می‌کند: سال‌۸۹ بود که خواهرم، مریم، به رحمت خدا رفت. از نظر روحی خیلی به‌هم ریخته بودم و مدام برایش خیرات می‌کردم.

مرجان خانم با حوصله تعریف می‌کند که چطور بسته‌های معیشت روزانه را برای نیازمندان بسته‌بندی می‌کرد و به محله‌های حاشیه‌ای نُه‌دره و صابر می‌برد.

او حرفش را کمی مزمزه می‌کند و با اکراه درباره ترسی که شب‌ها به دلش می‌افتاد، می‌گوید: برای توزیع بسته‌ها می‌رفتم به کوچه‌های آخر صیاد و هفت‌تیر که خانه‌های کوچک در کوچه‌های باریک روی شیب دامنه کوه قرار دارند. آنجا نیاز نبود دنبال افراد نیازمند بگردیم، از رنگ و روی و در و دیوار خانه‌ها مشخص بود که ساکنانش اوضاع خوبی ندارند. من هم آخر شب‌ها می‌رفتم و بسته‌های مواد غذایی را پشت در می‌گذاشتم و برمی‌گشتم. اما از شما چه پنهان، گاهی خیلی می‌ترسیدم که خدای نکرده اتفاقی بیفتد.

 

همه‌چیز از رمضان سال‌۹۰ شروع شد

خانه وصال انتهای خیابان هاشمیه است و چند نفر از همسایه‌هایش وقتی متوجه شدند او شب‌ها برای خیرات امواتش به حاشیه شهر می‌رود، به او پیشنهاد کردند که به خیریه مسجد امام‌حسن (ع) برود و مطمئن باشد کمک‌هایش به دست افراد نیازمند می‌رسد.

مرجان خانم هم با یک وانت پر از روغن و برنج و رب و ماکارونی و حبوبات به خیریه رفت. او خاطره اولین دیدارش با خانم‌های مسئول خیریه را خوب به خاطر دارد و تعریف می‌کند: ۲۷‌ماه مبارک رمضان سال‌۹۰ بود که با یک وانت مواد غذایی آمدم به مسجد. خواستم بسته‌ها را تحویل بدهم و بروم، اما چند خانم اینجا بودند که برخورد خیلی خوبی داشتند.

 

کمک به نیازمند واقعی

زهرا تقویان معروف به قرآنی، زهرا عرفانیان معروف به پودهرانی، عزت کنجدی معروف به تابنده به همراه زری زارع‌پور که آن زمان مسئول خیریه بود با رفتار خوبشان، وصال را ماندگار کردند.

او می‌گوید: هیچ‌وقت اهل مسجد رفتن نبودم. ظاهرم هم طوری نبود که زیاد موردپسند مسجدی‌ها باشد. اما رفتار خوب این خانم‌ها را آن‌قدر دوست داشتم که وقتی به من گفتند باز هم به خیریه‌شان سر بزنم و در کار‌ها کمکشان کنم، قبول کردم و جذب مسجد شدم.

دخترم در آلمان زندگی می‌کند و پسرم شغل بازاری دارد. همسرم هم کامیون دارد و بیشتر وقتش مشغول کار است. به‌همین‌دلیل قبول کردم و بعد که دیدم در این خیریه همه‌چیز به دست نیازمند واقعی می‌رسد، همه وقتم را اینجا گذاشتم.

* این گزارش چهارشنبه ۲۳ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۶۳ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44