بانوی واقف محله آزادشهر حدود یکسال قبل به یک کار خیر بزرگتر فکر میکند. او پس از مشورت با اداره اوقاف مشهد، تصمیم خود برای یک کار خیر را میگیرد و مبلغ ۸۰میلیون تومان را که پسانداز خدمت سیسالهاش در آموزش و پرورش بوده برای خرید دستگاه آبشیرینکن روستای سنگبر هزینه میکند. کار خیری که باعث شده ۱۰۰خانواده این روستا از نعمت آبشرب بهرهمند شوند.
محله آزادشهر یکی از قطبهای خرید مشهد است. این محله پیش از انقلاب به سبب همسایگی با بوستان «آریامهر» به همیننام معروف بوده است. بعد از انقلاب که نام بوستان آریامهر به «ملت» تغییر میکند، شهید غلامرضا جنگی پیت حلبی روغنی را صاف میکنند و نام «آزادشهر» را به نشانه رهایی از حکومت پهلوی رویش مینویسد.

خیابان آموزگار۱۷ معبری فرعی در محله آزادشهر است که به نام میرزاکوچکخان نامگذاری شده است. این خیابان در شهریورماه آخرین روزهای آرام خود را سپری میکند، چرا که به واسطه قرارگرفتن چهار مدرسه از ابتدای مهر تردد دانشآموزان و سرویسهای مدارس به این معبر افزایش مییابد.
خیابان استقلال7 به نام میرزاکوچکخان نامگذاری شده است. این معبر، بازار محلی، چند دفتر شرکت خصوصی و تعدادی ساختمان دولتی را در خود جای داده است. با عبور از خیابان استقلال7 آنچه توجه ما را بیش از هر چیزی به خود جلب میکند، وجود ساختمانهای نوساز و زیبا و همچنین تحرک زیاد سازندگان و کارگران آنها برای بنا کردن ساختمان های جدید است.
دکتر مهسان اخوان مهدوی سال1400 در حالیکه مدرک دکترای روانشناسی بالینی را گرفته بود، کانون «یاریگران زندگی» را در محله تربیت تأسیس کرد.
او طی یکسال گذشته با همراهی دوستانش با تهیه 580جلد کتاب، کافه کتاب رایگان دایر کردهاند، به درمان بیماران دارای اختلالات جنسی و کارآفرینی برای آنها پرداختهاند. به شهرک صنعتی رفته و به کارگران و کارفرمایان خدمات مشاورهای رایگان دادهاند و اکنون هم چند ماهی است که با زندان مرکزی مشهد ارتباط گرفتهاند و کتابهایشان را برای مطالعه به دست زندانیان میرسانند.
از همان کودکی به بازیگری علاقه داشت اما غم از دست دادن خواهر و مادرش که در نه و یازدهسالگی رقم خورد، حس و حالی برایش نگذاشت. در مقابل احساس میکرد باید بنویسد تا غمش سبکتر شود و در حال حاضر جزو نمایشنامهنویسان است.
حدیثه عدالتجو اکنون در آستانه بیستوهشتسالگی با افتخار در عرصه معلمی فعالیت دارد و همزمان در فعالیتهای هنری مشغول است. او فیلم کوتاه «روشنتر از خاموشی» را کارگردانی کرده است.
شایانمنش که بین بچههای بهزیستی به خانم اکبری معروف است، تعریف میکند: خانمهای بسیج را به اردوی زیارتی قم و جمکران برده بودم که بچهها زنگ زدند و گریهکنان میگفتند بهزیستی گفته باید مستقل شویم و این موضوع برای ما سخت است. حق هم داشتند. دختر هجدهساله کجا برود و چطور زندگیاش را اداره کند. البته آنطور نیست که بهزیستی درکل رهایشان کند. حمایتهایی دارد اما کافی نیست و این بچهها هم در معرض آسیبهای زیادی قرار دارند. از فکر و خیال، شب خوابم نمیبرد و با خودم میگفتم این چه قانونی است.
رحیم برگی از چهارسالگی پا در عرصه ورزش گذاشت. آنزمان پدرش باشگاه کشتی داشت و در این باشگاه فوت و فن این ورزش را تمرین میکرد. کلاس دوم دبستان که بود با ورزشهای رزمی آشنا شد و از آنزمان کیوکوشین کاراته را به کشتی ترجیح داد و بر آن متمرکز شد. باشگاهی در نزدیکی خانهشان بود که به آنجا میرفت و تمرین میکرد. او خیلی زود استعدادش در این رشته را نشان داد و سال79 به مسابقات استانی راه پیدا کرد و مقام سوم را به دست آورد.