برادران عمو اوغلی همراه پدرشان از کهنموی آذربایجان (روستایی مابین اسکو و کندوان) از فرش به عرش رسیدند. خانواده هنرمند عمواوغلی از بافندگان زبردست کهنمویی است که مکتب جدیدی را در بافت فرش پایهگذاری کرد، صاحب سبک شد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت.
در سال 86توسط دوست شاعرم «حامد علیزاده» به انجمن ادبی استاد مرحوم «محمد قهرمان» راه پیدا کردم. هر هفته سهشنبه به انجمن میرفتم و عضو ثابت انجمن ادبی فاخر بودم و برای شاعران خراسانی ساز مینواختم.» از جمله شاعرانی که او در این انجمن با آنها آشنا شده است میتوان به «رضا افضلی»، «حسین جبروتی»، «حبیبا... بیگناه»، «علی باقرزاده»، «غلامرضا شکوهی»، «استاد حسن لاهوتی» و...نام برد.
موضوع پایاننامه دوره کارشناسیام ارتباط اریگامی با دنیای مد، دیزاین و غیر آن را نشان میداد؛ همین انتخاب پای من را به دنیای اریگامی باز کرد. آن موقع شروع کردم به ساخت اریگامیهای متفاوت.موضوع پایاننامه ارشدم را ارتباط بین کاشیکاری اسلامی و مدلی از اریگامی که به کاشیکاری ارتباط دارد انتخاب کردم. کاشیکاری اسلامی فضای هندسی دارد. این ارتباط از سوی آقای «اریک گره» شناسایی شده و پایاننامه من از اولین پایاننامههایی است که روی این موضوع کار میشود.
زمانی که کارم را شروع کردم، ترس خاصی داشتم و همیشه به این فکر میکردم که اگر در این کار موفق نباشم، باید برگردم و در رشته تحصیلی خودم فعالیت کنم. مثلا فکر میکردم حتما باید به خاطر رشته تحصیلی خودم، ساختمان بسازم یا براساس اصول نظام مهندسی طراحیهایی را داشته باشم که در اصطلاح استاندارد باشد؛ اما من تصمیم خودم را گرفتم و به بقیه هم همین توصیه را دارم، حتما در زمینهای که به آن علاقه دارند فعالیت کنند حتی اگر در انجام آن کار موفق نشدند.
به دیوارهای خانه نگاه میکنم و تمام خاطرات بانو را در جای جای آن میبینم. خاطراتی که آمنه فاضل در کتاب «اولین نگاه، آخرین وداع» نوشته است. حالا میفهمم حال و هوای هر مکانی به صاحب آن است نه به خشتهای خامش. مانند همسر دکتر امینی که کولهبار خاطراتش را جمع کرده و با خود به این آپارتمان آورده است و دیوارهای نونوار آن را پر کرده از خاطرات زیبای قدیمی. قاب عکسها و تابلوهایی که با آدم حرف میزنند.
قبل از 30سالگی به این نتیجه رسیدم که این همه زیاد کار کردنم چندان فایدهای ندارد. شاید درآمد مالی برایم به همراه داشته باشد، اما رضایت کافی از خودم ندارم. به این نتیجه رسیدم که همه چیز کسب درآمد نیست و باید به فکر علاقهمندیهای دیگر هم در زندگی بود. تا اینکه در سال 93با دوستی که در زمینه عکاسی طبیعت فعالیت داشت آشنا شدم.
هنر در کشور ما جایگاه خود را پیدا نکرده است و اگر درآمدی هم در این 40سال داشتم، همه را برای خرید دوباره وسایل هزینه کردم. بهترین فروش من در این سالها، سال87 بود که در موزه رضا عباسی با سایر هنرمند ان نمایشگاه داشتم، خانمی از انگلیس آمد و چند اثرم را خرید. موضوع آثار هم میلاد امامرضا(ع) بود و طرحهایی را با مضامین مذهبی و دینی آماده کرده بودم.