
زندگی آتنا محمودی با هنر منبت و معرق گره خورده است
صدای خرتخرت اره بر بدنه چوب، تنها صدایی است که سکوت کارگاه را میشکند. رقص برادههای چوب در نور زردرنگ لامپی که از سقف آویزان است، بهتر دیده میشود. دورتادور کارگاه روی قفسههای چوبی پر است از تنه درختان برشخردهای که قرار است بهزودی با هنر دستان زنی جوان و با ماهیتی نو بر دیوار خانهای یا کنج دفتر کاری جا خوش کنند.
آتنا محمودی، بانوی هنرمند متولد سال ۱۳۶۲، دانشآموخته رشته گرافیک هنرستان قفلی در اواخر دهه ۷۰ است. یک اتفاق ساده، او را با دنیای چوب و منبت آشنا کرد تا بعداز دو دهه فعالیت، در گوشهای دنج و فارغ از هیاهو و آمدوشدهای راسته بولوار امامت به خلق آثار هنری بپردازد.
همزمان با روز صنایع دستی بهسراغش رفتهایم تا فعالیت او را در این سالها مرور کنیم.
قرار بود ریاضی بخوانم
کارگاهش در دل مغازهای دالان مانند و تنگ و تاریک در محله آزادشهراست. اهل ذوق که باشی از تماشای آینههای چوبی و تابلوهایی از معرق و منبت درکنار آثار ریز و درشت خلقشده از چوب سیر نمیشوی. بعد گذر از دالان هنر و خلاقیت، پرده انتهای راهرو را کنار میزنیم و وارد راهرویی دیگر میشویم که سمت راست آن اتاقکی است به ظاهر آبدارخانه.
از پشت در راهرو دوم، بوی چوب را بهخوبی میتوان احساس کرد. با باز شدن در دوم، دنیایی از تنههای نهچندان تنومند درخت پیش چشمانت ظاهر میشود. تنهها در اندازههای کوچک و بزرگ دورتادور اتاق چیده شده و تا سقف بالا رفته است.
آتناخانم که بیش از ۲ دهه با چوب انس و الفت گرفته است، درباره ورودش به دنیای هنر میگوید: نوجوان که بودم به رشته ریاضی و فیزیک علاقه داشتم، اما علاقهام به کارهای دستی میچربید. خاطرم هست اوایل دهه۷۰ مدام پای برنامه «زندگی» شبکه یک مینشستم و مشغول یادگیری قلاببافی، مکرومهبافی و... میشدم. اینطور شد که به پیشنهاد خانواده به هنرستان رفتم. انتخاب رشته گرافیک آن زمان که در دل خود شاخههای هنری مثل خوشنویسی و طراحی داشت، دلیل ماندگاریام در این رشته شد.
بزرگترین اثرم که چند ماه زمان برد، نقش رستم و سهراب بود
داستان از نمایشگاه بینالمللی شروع شد
آینده کاری و هنری آتنا محمودی از حضور در نمایشگاه بینالمللی شروع شد؛ نمایشگاهی که در آن آثار هنری از جنس چوب به نمایش درآمده بود و غرفهای که پذیرش هنرجو داشت و قرار بود تا پایان روز ششم نمایشگاه، آموزش برای علاقهمندان به منبتکاری رایگان باشد. اوایل دهه۹۰ آتنای جوان بعد قریب یک دهه شاگردی نزد استادان این هنر، نزدیک محل زندگی در ملک پدری، مغازه کوچکی برای فروش آثار هنریاش راه انداخت.
او تعریف میکند: وقتی پدرم آن همه ذوق و اشتیاقم را در این کار دید، پیشنهاد داد مستقل شوم و برای شروع، یکی از مغازههایش در محدوده بولوار امامت را دراختیارم قرار داد.
محمودی از روزهای خستگیناپذیری میگوید که از غروب یک روز تا طلوع روز بعد در کارگاه مشغول بوده است و عشق به کار، گذر زمان و خستگی را از یادش میبرد؛ «اوایل هنر منبت و معرق چندان بین مردم شناختهشده نبود، اما کمکم کارهای چوب، جای خودش را در دل مردم بهخصوص طبیعتدوستان باز کرد و سفارشها زیاد شد.»
او درحالیکه با متهای کوچک مشغول نقشزدن و کندن طرح برگ گلی روی چوب است، درباره سختترین و بزرگترین اثرش میگوید: بزرگترین اثرم که چند ماه زمان برد، نقش رستم و سهراب بود. به خاطر عشقی که به کارم داشتم، گاهی شده بود که آفتابنزده به کارگاه میرفتم و تا فردا صبح که برای بالاکشیدن کرکره مغازه پا به بیرون میگذاشتم، بدون احساس خستگی، پای میز کار میایستادم.
هنری که مخاطب خاص میخواهد
محمودی که بیش از دو دهه است با چوب سروکار دارد و حدود صدهنرجو را آموزش داده، درباره سختیهای این هنر میگوید: تهیه و نگهداری تنه درختان که ابزار اصلی این حرفه است، نداشتن بازار، تنفس گردههای چوبی که بهشدت برای ریه مضر است، بخشی از سختی کار ماست که کمتر کسی به آن توجه میکند.
او آینهای چوبی را نشانمان میدهد که نقش برجسته گل و مرغی به رنگ آبی لاجوردی روی چوبش دیده میشود و میگوید: هرکسی ارزش این هنر را درک نمیکند؛ اثری که ساعتها و گاه روزها برای خلق آن وقت صرف شده است. این کارها مثل نمونههای چینی، پرسی نیست که یکساعته صد تا از آن بیرون بیاید. درحقیقت منبت و معرق، هنری اصیل و ایرانی است که مخاطب خاص خودش را دارد و هر کسی خریدار آن نیست.
آتنا محمودی از آشتی دوباره بشر با طبیعت میگوید و روی آوردن جوانترها به آثار طبیعی، چون سنگ و چوب؛ «تا یکیدو دهه قبل فقط سفارشها معرق و منبت، آن هم واِنیکاد و چهارقل بود و تکبیتی از خیام و حافظ، اما چندسالی است تنوع سفارشها بهسمت میزهای چوبی، تابلوهای دیواری معرق با مضامین خاص گل و بوته و شعر و داستانی از شاهنامه، آیینههای چوبی و... رفته است.»
فصل مدارس و روزهای مناسبتی مثل روز معلم و روز مادر بیشترین سفارشها را دارند، اما باز هم سفارشها به پای ایام پایانی سال و نزدیکشدن به نوروز نمیرسد؛ «ملزومات سفره هفتسین بیشترین سفارشات ما در طول سال است و معمولا اسفند، از پرکارترین ماههای کاری برای من و همسرم است.»
کار با چوب به من جان میبخشد
این هنرمند جوان که با چوب زندگی میکند و آن را فرایندی لذتبخش از زندگی خود میداند، از آرامشی که کار با چوب به او میبخشد، میگوید و احساسی که سعی میکند آن را با هدیهدادن آثارش به دوست و آشنا با آنها به اشتراک بگذارد؛ «کار با چوب و بوی گرده آن به من جان میبخشد و وقتی کاری را به دست میگیرم، حس و حال خوبی دارم. برای همین سعی میکنم در مناسبتهای مختلف و البته باتوجهبه سن و سال آن دوست یا آشنا با هدیهای از آثار خودم، این حس خوب را با ایشان تقسیم کنم. جالب اینکه ذوقی که با دادن آن هدیه از طرف مقابل دریافت میکنم، انگیزهای میشود برای ادامه راهی که انتخاب کردهام.»
گفتوگو که به پایان میرسد، محمودی تا جلو در همراهیمان میکند. او بیرون مغازه، یک شاخه خشک را که پای درختی افتاده است، برمیدارد و میگوید: چوب برای ما حرمت دارد و نمیگذاریم بر زمین بیفتد. در نگاه ما چوبی که از نظر مردم بیارزش است، میتواند گردنآویزی باشد بر گردن دخترکی زیبا یا حلقههای تزئینی دور قاب چوبی. چوب برای ما حرمت دارد.
* این گزارش چهارشنبه ۲۱ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.