او در یک اتاق کوچک در منزلش کیفهایی تولید میکند که از شهرهای مختلف کشور سر در میآورند. بسیاری از افراد جویای کار در منزل نشستند و منتظر یک فرصت برای کسب درآمد هستند، اما برخی با بهره بردن از حداقل امکانات و هنر خود درآمد کسب میکنند.
بهناز مختاری با بهره گرفتن از هنری که دارد برای خودش توانسته است کارآفرینی کند و در این مسیر موفق باشد، او معتقد است جوانان در این مسیر نباید ناامید باشند: اگر جوانان ما که به دنبال موفقیت در زندگی خود هستند روی یک کار یا شغل تمرکز کنند و پشتکار داشته باشند، حتما میتوانند نتیجه بگیرند حتی اگر در ابتدای مسیر شکستهایی را متحمل شوند، البته این مشروط بر این است که به «نشدن» فکر نکنند. ذهن خود را درگیر شکست خوردن نکنند.
سیاهپوشی حرم مطهر با کتیبههای مختلف حدود 5سال است که شکل و شیوه جدیدی به خود گرفته است و این اقدام را نیز گروهی تهرانی انجام میدهد. گروهی که متشکل از هنرمند ان مختلفی از جمله خیاط، خطاط، دستدوز و چاپگر است که هر کدام جزو سرآمدان حرفه خود هستند.
از سیزدهسالگی شاگرد یکی از بهترین پرچمدوزهای مشهدی شد، اما هرگز فکر نمیکرد دست سرنوشت چه برایش رقم خواهد زد. فکر میکرد قرار است پرچمدوز سادهای باشد، اما اتفاقات جالبی در مسیر زندگی او قرار گرفت. اتفاقی مانند خودنمایی هنر گلدوزیاش بر گلدستههای حرم حضرت رضا(ع).
چند سال پیش که به مشهد مهاجرت میکنند شروع میکند به کار روی در و دیوارها... اما نه در و دیوار شهر! او تفاوت کار خودش با کار گرافیتی رایترهای دیگر را در همین میداند. اینکه دلش نمیخواهد طرحی که خلق میکند عمر کوتاهی داشته باشد و زود پاک شود. دلش میخواهد کاری که انجام میدهد غیرقانونی هم نباشد و مشکلی برایش به وجود نیاید. او حالا بالغ بر بیست گرافیتی دارد که همگی خارج از محدوده شهری هستند. روی تانکرها، دیوارهای مخروبه و...
مجتبی صادقی متولد سال٧٥ از آن دسته جوانهای پرانرژی فعال است که با همین سن و سال کم کلی تجربه مختلف توی کارنامهاش دارد. از تئاتر و بازیگری و راهاندازی گروه بگیرید تا ضبط برنامه برای شبکه2 صداوسیما و تجربه خبرنگاری بسیج رسانه. او روی بیشتر استیجهای شهر اجرای برنامه داشته و مستند ضبط کرده است و... . اما در کنار همه این تجربههای شخصی برای کار گروهی ارزش بیشتری قائل است و وقتی از اهداف شخصیاش میپرسم میگوید همه اهدافش در راستای پیشرفت گروهشان است.
همیشه و همه جا دفتر نقاشی و مداد رنگی برایش مهیا بود، انگار پدربزرگها و مادربزرگهایش هم از نقش بستن یادگاریهای او بر در و دیوار خانهشان خوششان نمیآمد.برای همین دفتر نقاشی و مدادرنگی در اختیارش قرار میدادند. اکنون که 16سال از عمر آرمین خندهمی میگذرد هنوز هم دفتر نقاشیهایش را نگه داشتهاند.