کد خبر: ۶۶۸۰
۲۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
برای گفتن از مادر تمام واژه‌ها خوب است

برای گفتن از مادر تمام واژه‌ها خوب است

خانم جان که حدود ۹۰ سال دارد و مدتی می‌شود میهمان خانه سالمندان است می‌گوید: من در طول زندگی‌ا‌م غصه زیاد دیدم، اما هیچ کدام را به دلم راه ندادم، از گذشته‌ها همیشه شاد بودم و با همه مشکلات منطقی برخورد کردم.

از لای نرده‌های سفیدرنگ، می‌بینمشان که زیر آلاچیق چوبی، روی صندلی‌های فلزی سفیدرنگ حیاطی که دورتادورش را حوضچه‌های آب‌نما و درختان‌کهن و گل‌های رنگارنگ بهاری احاطه کرده است، نشسته‌اند. تا جایی که چشم کار می‌کند، حیاط سرسبز است و درختان سر به فلک کشیده که نشان از قدمت چندین‌ساله این مرکز می‌دهد.

سنگینی نگاه‌هایشان را بر روی خودم حس می‌کنم. انگار وارد دنیای پر از نور و آفتاب می‌شوی، تو هم می‌توانی گرما و انرژی‌ای را که در تلألو نور خورشید گرفته‌اند، حس کنی. هرم گرما به صورتم می‌خورد. یک حیاط مربعی شکل که در گوشه سمت چپ آن  یک باغچه کوچک پر از درختچه‌های شمشاد و تک‌درختی پر از شکوفه اقاقیا وجود دارد که عطر و بویش تو را سرمست می‌کند.

دیوار‌های این ساختمان شیک است با نمای آجر سه‌سانتی که گرما را بیشتر جذب می‌کند. اینجا پیرمرد و پیرزن‌هایی را می‌بینی که فقط کافی است کمی پشت دستشان را نوازش کنی تا ناگهان خم شوند و دستت را ببوسند. مادران و پدرانی که به قول خانواده‌شان، عمرشان را کرده‌اند و حالا باید در این سرا‌ها به انتظار روز و شب بنشینند.

 

«خانم‌جان» همیشه خندان!

سرای سالمندان، عنوان تابلویی است که مرا به درون فرا می‌خواند. زنگ در را که می‌فشارم، با راهنمایی وارد می‌شوم و با استقبال گرم خانم ظریف، مدیر این مرکز، به طبقات راهنمایی می‌شوم. از راه‌پله که پر از دیوارکوب‌های مجلل روی کاغذ دیواری قهوه‌ای و طلایی است بالا می‌روم.

از داخل جاکفشی که درونش پر از دمپایی‌های زردرنگ است، یک جفت را بر می‌دارم و می‌پوشم و کفش‌هایم را درون نایلون می‌گذارم. وارد سالن یا همان لابی می‌شوم. در همان طبقه اول صدای موزیک از باند‌های داخل سالن پخش می‌شود و پیرزنان دوست داشتنی روی صندلی‌ها غرق در موسیقی مرا تماشا می‌کنند.

چند خانم مسن که اکثرشان ۹۰ سال به بالا به نظر می‌رسند و بر روی کاناپه نرم و راحت نشسته‌اند و به موزیک لایتی که از رادیو آوا پخش می‌شود، گوش سپرده‌اند. سالنی پر از نور و روشنی که با پرده‌هایی رنگارنگ تزئین شده است و چهره‌های این مادران زیر نور شدید نورگیر‌های سقف با هالوژن‌های رنگارنگ می‌درخشد.

چهره‌های دوست‌داشتنی، یکی از یکی زیباتر. تقریبا همه‌شان با روی باز پذیرای من می‌شوند. «خانم‌جان» صدایش می‌زنند، نودوپنج‌ساله است و آلزایمر وارد دنیایش شده است و او را دائم به سال‌های قبل زندگی‌اش هل می‌دهد.

خانم‌جان می‌گوید: من اصلا احساس نمی‌کنم که وارد جای غریبی شده‌ام، اینجا احساس مالکیت می‌کنم، انگار خانه خودم است. همسرش که می‌میرد، او هم کم‌کم آلزایمر می‌گیرد. اول برایش پرستار می‌گیرند، اما هر بار یک داستانی درست می‌شد. تا اینکه فرزندانش تصمیم می‌گیرند تا او را به این مرکز بیاورند. چین‌هایی روی صورتش پیداست و چشمان کم‌سویی دارد که در عمق آن می‌توان تمام ناگفته‌هایش را شنید، با نگاهی که حکایت از دلتنگی‌اش دارد.

«خانم‌جان» شیرین‌زبان در حالی‌که روی ویلچرش نشسته، با لبی خندان استقبالم می‌کند و می‌گوید: خب طبعا هیچ‌جا خونه خود آدم  نمی‌شه. آدم دلش می‌خواد تو خونه خودش باشد. اما اینجا هم خیلی به ما خوش می‌گذرد من دوست دارم همیشه در جشن و شادی باشم.

همه‌ش در فکر این هستم که برم عروسی و شادی کنم، همه دور هم جمع شیم و جشن بگیریم و پایکوبی کنیم. من در طول زندگی‌ا‌م غصه زیاد دیدم، اما هیچ کدام را به دلم راه ندادم، از گذشته‌ها همیشه شاد بودم و با همه مشکلات منطقی برخورد کردم.

 

حس مادری

یکی دیگر خانم دکتر نودودوساله‌ای است که سال‌ها آمریکا زندگی می‌کرده و پزشک عمومی بوده است و تقدیر او را به این مرکز کشانده است. خیلی کم‌حرف است و عینک ته استکانی‌اش پائین‌تر از چشمانش قرار دارد. عروسک دست و پا شکسته‌ای با لباس‌های پاره و مو‌های ژولیده را در آغوشش گرفته و دائم موهایش را نوازش می‌کند و گاه‌گاهی هم بوسه‌ای روانه صورت عروسکش می‌کند و با او بازی می‌کند.

آن‌قدر محکم آن را در بغلش گرفته که انگار می‌ترسد مبادا کسی او را از عروسکش جدا کند. چهره‌اش خیلی شکسته شده است، اما تار‌های سفید مویش، زیبایی صورتش را  دوچندان کرده است. با اینکه لرزش دستانش، سپیدی مو و قامت خمیده و افتادن چین بر جبینش را نمی‌تواند پنهان کند، اما هنوز حس مادر‌انه‌اش را که بر عروسکش دست می‌کشد و پنهان می‌کند، به خوبی حس می‌کنم. اصلا با نگاهش غریبه نیستم. کاش می‌توانستم دستش را بگیرم به دست‌هایی که همیشه بیدارند و ما مدیون آن.

 او یکی از آن مادرانی است که روزی برای خودش برو بیایی داشته است. روز‌هایی که وقتی روز مادر می‌شده به انتظار فرزندانش می‌نشسته است تا بهترین روزشان را در کنار هم جشن بگیرند، اما حالا تنها با عروسکی که به دستش است، زندگی می‌کند. آلزایمر خیلی وقت است که ارتباط او را با دنیای بیرون قطع کرده است و بین آن‌ها سال‌ها فاصله انداخته است.

به‌طوری که همیشه فکر می‌کند کودک پنج‌ساله‌ای بیش نیست. تنهایی، همدم مادری شده است که گاهی یادش می‌آید بچه‌هایش را اسم ببرد. دنیای عجیبی دارد، انگار روح بچگی دوباره در او بیدار شده است.

 

برای گفتن از مادر تمام واژه ها خوب است

 

مرور خاطرات جوانی

در کنارش هم یکی از آن مادربزرگ‌های مهربان و دوست داشتنی نظرم را جلب می‌کند، به عصایش تکیه کرده و همین‌طور به من زل زده است. نگاهش آرام آرام است، انگشت‌هایش روی عصایش مدام در هم پیچ‌وتاب می‌خورند، انگار زیر لب حرفی را نجوا می‌کند؛ خوب متوجه نمی‌شوم، اما انگار حرف‌هایش از جنس باران است، چون به محض حرف‌زدن گونه‌هایش خیس می‌شود....

در کنار او کمی آن طرف‌تر، خانم دکتری نودساله نشسته است که غبار زمان بر چهره‌اش خودنمایی می‌کند که هر از گاهی با شنیدن موزیک دستانش را به نشانه خوشحالی بالا می‌برد و برای خودش بشکن می‌زند و خاطرات جوانی را در ذهنش مرور می‌کند. چهار فرزند دارد که همه آن‌ها در آمریکا زندگی می‌کنند، اما به گفته مدیر این مرکز، روزی نیست که دخترانش از آن طرف دنیا با او ارتباط تلفنی برقرار نکنند.

از همانجا که نشسته‌ام، اتاق‌های سالمندان این مرکز را می‌بینم. اتاق‌ها همه شیک و مرتب‌اند، هر کدام به رنگ و شیوه خاصی طراحی شده است، کاغذ دیواری شیری رنگ و گاه بنفش و آبی و گاهی هم قرمز، تخت‌هایی با رو تختی‌های شیک و فانتزی و تمیز و آباژور‌های بلند گوشه دیوار و لوستر‌ها و دیوارکوب‌های لوکس.

 

برای گفتن از مادر تمام واژه ها خوب است

 

هتلی شبانه‌روزی برای سالمندان!

با صدای خانم ظریفی، مدیر این سرای سالمندان به خودم می‌آیم و گوش به صحبت‌های او می‌سپارم. او از فعالیت‌های این مرکز می‌گوید: سالمندان وقتی به سنی می‌رسند که دیگر توانایی‌هایشان را از دست می‌دهند، نیازمند مراقبت‌های روحی و جسمی بیشتری هستند. در این شرایط شاید بتوان گفت که خانه سالمندان، بهترین گزینه ممکن باشد، اما متأسفانه هنوز فرهنگ استفاده از این مراکز در جامعه ما نهادینه نشده است.

باید توجه داشت که این مکان برای سالمندان بهتر از منزل است. در آموزه‌های دینی ما برای سالمندان احترام زیادی بیان شده است و شاید یکی از دلایلی که مردم رغبت چندانی به خانه سالمندان نشان نمی‌دهند، همین موضوع حفظ حرمت سالمندان باشد. درصورتی که باید بپذیریم احترام به پیران، با سپردن آن‌ها به خانه سالمندان با هدف نگهداری بهتر از آن‌ها، منافاتی ندارد.

خانم ظریف از امکاناتی که برای نگهداری سالمندان در این مرکز به کار گرفته شده است، حکایت می‌کند و می‌گوید: در این مرکز سالمندان از سن ۶۰ سال به بالا حضور دارند که طبیعتا تعداد سالمندان خانم در این مرکز نسبت به مردان بیشتر است. برنامه‌های موسیقی‌درمانی، روان‌درمانی، بازی‌درمانی، فیزیوتراپی، کاردرمانی، حرکت درمانی برای افراد ناتوان از جمله فعالیت‌هایی است که به صورت مستمر در این مرکز در حال انجام است.

در هر ۴ ثانیه در جهان یک نفر به آلزایمر مبتلا می‌شود، بیماری‌ای که در حال شیوع است 

 

هر ۴ ثانیه یک نفر مبتلا به آلزایمر می‌شود

او ادامه می‌دهد: از آنجایی که به دلیل کهولت سن، ناتوانی‌ها و انواع بیماری‌ها سراغ سالمندان می‌آید، برای این دسته از سالمندان پزشکانی داریم که دائم آن‌ها را چکاپ می‌کنند. متأسفانه آلزایمر بیماری‌ای است که این روز‌ها گریبانگیر بیشتر سالمندان شده است.

به طوری‌که در هر ۴ ثانیه در جهان یک نفر به این بیماری مبتلا می‌شود، بیماری‌ای که در حال شیوع است و تنها راه مقابله با آن داشتن آگاهی از آن است. برای همین در این مرکز ما افراد متخصص داریم که رفتاردرمانگر هستند و می‌توانند با سالمندان ما خیلی راحت ارتباط بگیرند، چرا که افراد آلزایمری بیشتر دچار پرخاشگری می‌شوند.

به گفته وی، خوشبختانه درِ این مرکز همیشه و در تمام لحظات روز به روی خانواده‌های این عزیزان باز است و هر زمان که اراده کنند می‌توانند به دیدار مادر و یا پدر خود بیایند. در واقع این مرکز به مانند هتلی می‌ماند تا سالمندان با بهره‌گیری از امکانات کامل رفاهی در آرامش باشند و هیچ احساس ناخوشایندی از بودن در این مرکز نکنند.

ظریف ادامه می‌دهد: اگر سالمندی را به این مراکز بیاورند، دلیل بر بی‌وفایی فرزندان نیست، زیرا سالمندان در این شرایط نیازمند مراقبت‌های خاص و هم‌نشینی با گرو‌های هم‌سن‌وسال خود هستند. خیلی از سالمندان به دلیل تنهایی به این مرکز می‌آیند، زندگی‌ها ماشینی شده و جمعیت هم رو به کاهش گذاشته است.

برای همین خود سالمندان هم دیگر این روز‌ها ترجیح می‌دهند در این مراکز بمانند تا در خانه‌ای که در آن دائم هراس تنها بودن داشته باشند. بعضی از سالمندان هم روز‌های پنجشنبه و جمعه مهمان خانواده‌های خود هستند و به منزل آن‌ها می‌روند.

آمدن کهن‌سالان به خانه سالمندان به این معنی نیست که آن‌ها به‌طور کلی از خانواده جدا شده‌اند.
خانم مدیر جوان و خوش‌برخورد این مرکز، از برنامه‌های تفریحی مثل گردشگری، رفتن به مرکز خرید یا پارک و جشن‌هایی با خواننده و موزیک زنده به همراه خانواده در این مرکز خبر می‌دهد و می‌گوید: خیلی از روز‌های تعطیل به خصوص جمعه‌ها خانواده‌ها غذایشان را برمی‌دارند و مهمان این مرکز می‌شوند و یک روز تعطیل خود را در کنار پدر و مادر خود سر می‌کنند، حتی جشن تولد‌های نوه‌های این سالمندان نیز در اینجا برگزار می‌شود.

روز‌های مادر هم جای خود دارد و آن‌قدر جشن و مراسم باشکوهی از سوی خانواده‌ها د‌راینجا برگزار می‌شود که جای سوزن انداختن نیست. در این مرکز کم داریم سالمندی که خانواده‌اش طرد یا ترکش کرده باشند، همه با رضایت به این مرکز آمده‌اند، حتی داریم افرادی را که با کمک خیران در این مرکز نگهداری می‌شوند، یعنی تمام هزینه‌های نگهداری آن‌ها را خیران و گاه همسایه‌های بامعرفتشان پرداخت می‌کنند.

 

سالمندان در اینجا احساس آرامش دارند

وی با بیان اینکه شاید واکنش‌های برخی از آن‌ها هنگام جدایی از خانواده بسیار ناراحت‌کننده باشد که طبیعی است، اظهارمی‌کند: سالمندان معمولا روز‌های اول بعد از آمدن به اینجا بسیار نگران هستند و البته اگر جز این باشد، غیرطبیعی است. ما انتظار چنین رفتاری را از آن‌ها داریم، اما پس از گذشت چند روز با احساس امنیت و آرامشی که به دست می‌آورند، با این محیط آشنا و حتی بعضی از آن‌ها به اینجا وابسته می‌شوند.

برخی از پیران، توانایی انجام کار‌های شخصی خود را هم ندارند. نظافت، درمان و توان‌بخشی هر یک از سالمندان مشکلاتی دارد، ضمن آنکه بعضی از سالمندان که سن بیشتری دارند، گاه حافظه‌شان ضعیف است، به‌طوری‌که زمان و مکان را درک نمی‌کنند و شرایط خیلی سخت‌تری دارند. ما در این مرکز، شرایطی را برای آنان فراهم می‌کنیم تا از لحاظ روحی و جسمی وضعیت بهتری داشته باشند.

از لحاظ روانی هم توسط یک روان‌پزشک معاینه می‌شوند و یک روان‌شناس بالینی برای انجام خدمات مشاوره‌ای و روان‌شناسی در این زمینه با مرکز همکاری می‌کند. همچنین برای سالمندانی که مشکلات حرکتی مثل راه‌رفتن یا غذاخوردن دارند، برنامه‌های فیزیوتراپی و تمرین‌های توان‌بخشی انجام می‌شود. افزون بر این پزشکان در این مجموعه دائم سالمندان را معاینه  و از آن‌ها مراقبت می‌کند.

 

برای گفتن از مادر تمام واژه ها خوب است

 

اما ما هنوز شما را به یاد داریم

هتل چندستاره هم که باشد، باز دلت می‌گیرد، وقتی بدانی از خانه خودت دور افتاده‌ای. بعد از رفتن از این سرا، با اینکه نگاهم کمی به خانه سالمندان تغییر کرده است، اما همچنان احساس خوبی نسبت به بودن در این مراکز ندارم. در این گزارش نخواستیم در خصوص وضعیت سرا‌های نگهداری سالمندان که محلی برای آرامش سال‌های آخر عمر زنان و مردان سالمندی است که دست تقدیر آن‌ها را به اینجا کشانده است.

نویسیم، نخواستیم در خصوص رسیدگی و در اختیار گذاشتن امکانات و خدمات به این افراد که در مقابل آن وجهی نیز از خانواده‌ها دریافت می‌شود، بنویسیم، امروز فقط به دلیل مادر بودن برخی از زنان این سرا‌ها سراغشان رفتیم تا بدانند که با وجود اینکه دیر وقتی است که همه آن‌ها را فراموش کرده‌اند، حتی زمانه، ما هنوز خاک زیر پای مادران هستیم.



*این گزارش ۱۹ اسفند ۱۳۹۶در شماره ۲۸۴ شهرآرا محله منطقه ۲ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44