یک افسانه قدیمی هست که میگوید: سلطان دختری داشت سپیدتن با زلفی سیاه و صدایی خوش، به نام «سوران». سوران در روستای «عاشقان»، عاشق مردی گاوچران (دراصطلاح محلی گورهچرون) میشود.
محله چهاربرج در گذشته چهار برج دیدبانی داشته است. اولین ساکنان چهاربرج نیروهای نظامی بودند که حدود ۳۰۰ سال پیش برای مقابله با حمله ترکمنها و ازبکها در این قلعه ساکن شده بودند. این محله از سال ۹۲ به محدوده شهری پیوست. چهاربرج با برخورداری از یخدان، خانه تاریخی و موزه، محور گردشگری بولوار شاهنامه است.
یونس نیکو روایت میکند: هربار که در تظاهرات شرکت میکردم، استادکارم، آقای محمدی، میگفت «چه چیزی نصیبت میشود که به تظاهرات میروی؟»
اهالی محله اکبرآباد براتعلی هدایت را به سحرخوانیهایش میشناسند، او کسی بود که شبهنگام فانوسش را برمیداشت، روی بام میرفت و بر پیت حلبیاش مینواخت تا مبادا کسی برای سحر خواب بماند.
سیدحسن آزرده نیمقرن در عمارتی زندگی کرده که موسوم به «خانه اربابی» است و در دوره قاجار یا پهلوی اول ساخته شده و شاهد حکومت امثال سبزواریها و مقیمیها بر مردم چهاربرج بوده است.
دفتر شعر مرتضی شبانی ما را به مشهد و بهویژه چهاربرج ۶۰سال پیش میبرد و برایمان از «دامن همت به کمر زدن»، «گریبان چاک دادن»، «بُخو»، «فرنگ» و... میگوید.
گزارش پیش رو داستان خانواده رضوی را روایت می کند که بدون سواد آکادمیک و با کمترین امکانات دست به اختراعات بزرگی زدند که میتواند در بهتر شدن کشاورزی شهرمان تاثیر زیادی داشته باشد.
اهالی توس آستین همت بالا زدند و با همکاری یکدیگر و بدون حمایت دولت، زمینی را برای برگزاری کشتی با چوخه آماده کردند.