ملامحمد به وقت گفتن از شب یلدا، کلمه «چله» را بیشتر استفاده میکند و تأکیدش بر این است که مشترکات شب چلههای قدیم در جمعشدن در خانه بزرگتر، فالحافظ گرفتن و خوردن هندوانه و انار خلاصه میشد و بقیه در هر قومی متفاوت بود.
محله چهاربرج در گذشته چهار برج دیدبانی داشته است. اولین ساکنان چهاربرج نیروهای نظامی بودند که حدود ۳۰۰ سال پیش برای مقابله با حمله ترکمنها و ازبکها در این قلعه ساکن شده بودند. این محله از سال ۹۲ به محدوده شهری پیوست. چهاربرج با برخورداری از یخدان، خانه تاریخی و موزه، محور گردشگری بولوار شاهنامه است.

حاجعلیاصغر نجارزاده اینکه چطور نظام اربابرعیتی در چهاربرج برافتاد و زمینها به مردم رسید، به شب ۲۲ بهمن سال ۵۷ برمیگرداند: محسن مقیمی همانشب از عمارت اربابی چهاربرج با پای پیاده بهسمت شاندیز فرارکرد.
عباس ربانی میگوید: عمارت اربابی چهاربرج برای چند نسل، خانه اربابهایی بود به نام سبزواری. یک بار هوس زردآلو کردم و با رفیقم، شاهمحمد وارد باغ شدیم. زردآلو که نخوردیم هیچ، کلی هم کتک خوردیم!
درختان توت با عمر بیشاز صدسال، بخشی از هویت محله چهاربرج هستند. درختانی که تعدادشان از بیستاصله عبور میکند و علاوهبر زیباییبخشی به این کوچه، شیرینی و آجیل اهالی را در گذشته تأمین میکردهاند.
آمنه درستکار میگوید: اگر بگویم رنج و درد نبوده است، دروغ گفتهام. مگر میشود جابهجایی یک مرد آن هم با صدکیلو وزن سخت نباشد؟ مگر میشود بستری شدنهای دوسهماهه در این بیمارستان و آن بیمارستان رنج نداشته باشد؟
حاج حسن رضوی تعریف میکند: من شبهای زیادی کشیک روستا بودم و شیفت میدادم، آن شب شیفت صدم من بود که داشت داستان میشد، با چراغقوه و از روی پشتبام خانه پدری نگاه کردم و فهمیدم به کدام کوچه رفت.
قدیمیهای محله چهاربرج میگویند مسجد حضرت ابوالفضلالعباس(ع) در کنار یک نهر آب و یک درخت ساخته شد.