یکی از صفات بارز حاج حسین ملک بخشندهبودنش است، او با رعایای خود نیز چنین رفتاری را داشته است.گلستانینژاد با تأیید این مطلب میگوید: حاج حسین ملک، با وجود داشتن مال و ثروت فراوان، همیشه با افراد زیر دستش بهویژه رعایایش خوشرفتار و منصف بود. چون پدرم سرسالار حاج حسین ملک بود، ملاقات و مشکلات رعایا را برای او مطرح میکرد. من هم که کودک دهدوازدهسالهای بودم، گاهی وقتها همراه با پدرم میرفتم.
محله وکیلآباد محل سکونت باغبانها و رعایای باغ حاج حسینآقا ملک بوده که در همان زمان حیاتش به آنها بخشیده است. علت نامگذاری محله وکیلآباد نیز قرار داشتن روستایی به همین نام در محدوده بوستان وکیلآباد بوده است. این محله اکنون برخلاف سایر محلات بولواروکیلآباد، بافتی فرسوده دارد که نشان دهنده قدمت آن است.
از گذشتههای دور مسافران روستاها و محلات اطراف که قصد رفتن به شهر قدیم مشهد را داشتند، در هنگام رسیدن به قلعه وکیلآباد، مختصر استراحتی کرده و بعد از تجدید قوا و صرف صبحانه به طرف مشهد راه میافتادند. وجود این مسافران زمینه ایجاد اولین استراحتگاه و ایستگاه بینراهی را در قلعه وکیلآباد فراهم میآورد. قهوهخانهای قدیمی که سابقه احداث آن به بیش از یک قرن پیش بازمیگردد و به عنوان اولین مکان خدماتی در منطقه تفریحی و گردشگری محله و باغ وکیلآباد شروع به کار میکند.
وکیلآباد، محلهای قدیمی با بافت سنتی است. افراد بومی این محله به طور سنتی شغلی را که پدرانشان داشتهاند ادامه میدادهاند. خادمی مسجد محله یکی از این شغلهاست که دارای اهمیت و قداست خاصی بوده است. خانواده جاویدی، از خانوادههای قدیمی محله وکیلآباد هستند که سه نسل خادمی مسجد محله را برعهده داشتهاند.
این غول بیشاخ و دم، کوچک و بزرگ و زن و مرد نمیشناسد، تعدادی زیادی از زنان و مردان در محله وکیلآباد با اعتیاد دست و پنجه نرم میکنند. در این مسیر نیز به کمک برخی خیران حوزه سلامت و مراکز ترک اعتیاد، بسیاری از مردان و زنان معتاد شناسایی شده و در این درمانگاهها رایگان بستری شدهاند، بسیاری از آنها بعد از گذراندن دوره بازپروری و ترک اعتیاد، دوباره به آغوش خانواده بازمیگردند که برای من بسیار مایه مباهات است.
با بزرگترشدن یا به عبارتی شهریشدن محله وکیل آباد ، درختان توت بسیاری در داخل و حوالی محله خشک یا قطع شدند و کم کم محله حالت سنتی و روستایی خود را از دست داد. از طرفی محله، فضای سبز قابل ذکری هم نداشت که همسایهها در آنجا گرد هم بیایند و ساعاتی را به گفت و شنود بنشینند، مجموعه این عوامل باعث شد تا زمین بایر و افتادهای را که در اطراف منزل ما قرار داشت با هزینه شخصی به فضای سبزی زیبا بدل کنم.
خدا رحمت کند، حاج آقای وظیفهدان که امام جماعت مسجد محله وکیلآباد بود، ترس و اضطراب من را هنگام مداحی درک کرد، مرا به گوشهای فراخواند و گفت: تو استعداد مداحی خوبی داری، به باغ وکیلآباد برو و در میان درختان با صدای بلند مداحی کن، گویی که درختان باغ، شنوندگان تو در مسجد هستند. خدا خیرش بدهد، چند مرتبهای این کار را انجام دادم تا اینکه ترس و اضطرابم از بین رفت.
در مسابقات بینالمللی افغانستان من در حال کشتی گرفتن با حریف بودم، غدیر هم در تشک کناری با حریف پنجه در پنجه انداخته بود. تمام هوش و حواسم به غدیر بود و بلافاصله بعد از پایان کشتی، درحالیکه از حریف شکست خورده بودم، خود را به کنار تشک کشتی غدیر رساندم و با صدای بلند گفتم: «غدیر کمرش را بگیر و بلندش کن». غدیر همین کار را کرد. سالن با این حرکت منفجر شد.