محله بهشتی

محله
منطقه ۸

بهشتی

محله بهشتی

بهشتی محله‌ای نوستالژی و تاریخی در حدفاصل خیابان کوهسنگی و پادگان ارتش است. یکی از مکان‌های مهم محله، بیمارستان۱۷شهریور است که نام پیشین آن، ششم بهمن بود. خیابان امیرکبیر در گذشته به‌نام «ثریا» و خیابان بهشتی نیز به‌نام رضاشاه بوده است. باغ الندشت از موقوفات آستان‌قدس یکی ازنقاط مهم محله بهشتی است.

محله بهشتی
داستان کرونای خانواده امیری
ماجرای کرونا گرفتن ایمان امیری به دوم خرداد همین امسال برمی‌گردد. طی تماس تلفنی همسرش از بدحالی‌اش خبر می‌دهد و بلافاصله برای رساندن او به پزشک از محل کارش مرخصی می‌گیرد. با اعلام مثبت شدن آزمایش همسرش را در خانه قرنطینه می‌کند و خودش به کارهای دختر سه‌سال ونیمه‌اش رسیدگی می‌کند. اما روز دوم که به سرکار می‌آید متوجه می‌شود که بدحال است و به درمانگاه نزدیک محل کارش مراجعه می‌کند.
«جواهری» در فیروزه‌تراشی
«سیدمحمد جواهری فرد» که هر چه زندگی به او سخت گرفت کم نیاورد، بلکه با آن ساخت و سعی کرد مسیر درست را برای حل مشکلات و گذران زندگی‌اش پیدا کند. آن‌طور که شنیده‌ایم قبل از هفت‌سالگی او زمان کشف حجاب، سربازان رضاخان چادر را از سر مادرش می‌کشند و پدرش با آن‌ها درگیر می‌شود و در نهایت پدر و مادرش برای فرار از دست سربازان و در امان ماندن فرزندانشان آن‌ها را به یکی از بستگان می‌سپارند و خودشان می‌روند.
مبارزه با کرونا به سبک مسجدی‌ها
«نفیسه نسترنی»، 26ساله یکی از فعالان محله بهشتی است. محل قرارمان در «کانون شهید شعبانی» بود، همان مکانی که در فاز اول و دوم کرونا محل تولید ماسک بود و بانوان محله در این زمینه خوش درخشیدند و با تولید ماسک و توزیع رایگان آن بین ساکنان تلاش داشتند گامی مؤثر در قطع زنجیره کرونا بردارند.
همسایه با عرفا
کوچه رودکی30 از معابر قدیمی محله بهشتی است. اگر گذرتان به این کوچه قدیمی افتاد، قدم آهسته کنید. دقیقه‌ای زیر سایه درختان توت قدیمی این کوچه استراحت کنید و از درختانش میوه بچینید. کوچه‌ای با همسایه‌های همدل که در کارها مشارکت می‌کنند تا حال و احوال بهتری داشته باشند.
عکاس شیر سنگی
یک روز یک نفر گریه‌کنان به مغازه آمد و گفت پدرم مرده و از او هیچ عکسی به یادگار نداریم، بیاید از او عکس بگیرید تا چهره‌اش برایمان بماند. یکی از عکاسان به نام حسین می‌رود تا از متوفی در غسالخانه عکس بگیرد، او که تاکنون مرده ندیده بود، کمی عقب می‌رود تا عکس بگیرد، اما ناگهان می‌ترسد و فرار می‌کند. دوباره به مغازه آمد و گفت او که ترسید و فرار کرد یک نفر بیاید و عکس بگیرد، من رفتم و از صورت پدرشان عکس گرفتم.
کاریکاتور دردسر ساز
همیشه و همه جا دفتر نقاشی و مداد رنگی برایش مهیا بود، انگار پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایش هم از نقش بستن یادگاری‌های او بر در و دیوار خانه‌شان خوششان نمی‌آمد.برای همین دفتر نقاشی و مدادرنگی در اختیارش قرار می‌دادند. اکنون که 16سال از عمر آرمین خنده‌می می‌گذرد هنوز هم دفتر نقاشی‌هایش را نگه داشته‌اند.
روزهای فراموش شده
عباسعلی کمالی که 77بهار از زندگی‌اش می‌گذرد از ابتدای انقلاب در محله بهشتی ساکن است و هر روز صبح برای ورزش به بوستان کوهسنگی می‌آید. او بانشاط‌تر از بسیاری از جوانانی است که در اطرافم می‌بینم و می‌شناسم. آن‌قدر او را در بوستان دیده وبا یکدیگر سلام و علیک کرده ایم که اکنون با یکدیگر دوست شده‌ایم.