خیابان شهید فلاحی4 که با عنوان بولوار برادران شهید حسینی نامگذاری شده است یکی از معابر اصلی و پرتردد در محله لشکر است. این خیابان که جزو اولین خیابانهای ساختهشده در محله لشکر و محدوده قاسمآباد است بهدلیل استقرار چند مرکز مهم شهری، روزانه محل رفتوآمد بسیاری از شهروندان از مناطق مختلف است. یک ویژگی دیگر این معبر که آن را بااهمیت میکند، راه داشتن به بزرگراه آیتا... هاشمی رفسنجانی است. به همین دلیل این معبر مسیر میانبر خودروهایی است که میخواهند از قاسمآباد بدون طیکردن بزرگراه امام علی(ع) به بزرگراه آیتالله هاشمی رفسنجانی برسند.
لشکر۷۷خراسان که حوالی سال ۱۳۵۶ دنبال جایی برای ساخت خانه سازمانی میگشت، زمینهای قاسمآباد به آنها پیشنهاد شد و کلنگ اولین شهرک در قاسمآباد به زمین خورد. حضور۲هزارخانواده نظامی ساکن، این منطقه را آباد کردند. محله لشکر اولین محله منطقه۱۰است که بهدلیل سکونت اولین ساکنانش، «لشکر» نام گرفت.

قلبی را به تصویر کشیده که دیوار آن با حروف سرخ و سبز در هم تنیده شکل گرفتهاند؛ حروفی که کلمات «هنر در مامایی» و «فرزندآوری» را میسازند، با زیبایی و ظرافت. در وسط قلب هم مادری نوزادش را در آغوش گرفته و روی ضربان قلب ترسیم شده است.
الهه علویان با این اثر، در رقابتی کشوری که امسال به مناسبت روز جهانی ماما از سوی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی، شهرستان بجنورد برگزار شده بود برگزیده شد. او، 22سال سابقه کار دارد و در این مدت زایمانهای زیادی گرفته است. دوره نوجوانی به هنر علاقه داشته و هیچگاه فکر نمیکرده روزی ماما شود ولی حالا او هنر و مامایی را با هم تلفیق کرده است.
شمشیربازی که دوباره راه افتاد کارهای من هم شروع شد. این ورزش طوری اعتیادآور است که اگر مدت زمان زیادی هم از آن دور باشید، باز نمیتوانید وسوسه خودتان را کنترل کنید و سراغش نروید. این دقیق حکایت من بود که بعد از 15 سال تعطیلی مثل روز اولی که با این ورزش آشنا شده بودم، دوباره به سمتش رفتم. اینبار در کسوت مربی. میخواستم مثل اروپاییها مدرسه شمشیربازی تأسیس کنم. آن اوایل راهاندازی دوباره این ورزش سازمان تربیتبدنی وقت خیلی توجهی به آن نشان نمیداد. ما در شمشیربازی قهرمان آسیا بودیم و پنجم جهان اما هرجا رفتم گفتم میخواهم آموزشگاه شمشیربازی راه بیندازیم، کسی تحویل نگرفت.
منافقان همه را تارومار کرده بودند. در آن بین آدم سالم پیدا نمیکردید. اینها هم به گروههای 5 نفره تقسیم شده بودند، 3 دختر و 2 پسر همراه هم حرکت میکردند و میآمدند بالای سر بچهها؛ به کسی که شهید شده بود کاری نداشتند و آنهایی که مثل من مجروح بودند را میآوردند وسط جاده و با یک کامیون آیفا که رویش دوشکا و نورافکن نصب کرده بودند، هم از روی بچهها رد میشدند و هم با تیر میزدند. من داشتم صحنه را میدیدم و یک لحظه که کسی حواسش به من نبود از جایم بلند شدم و به سمت مقابل جاده فرارکردم و خودم را انداختم در شانه راه که کمی پایینتر بود. آن کامیون من را دیده بود و از همانجا به سمتم شلیک میکرد.
موهایش را در ارتش سفید کرده است و از 96 ماهی که جنگ به ما تحمیل شد 90 ماهش را زیر توپ و گلوله و خمپاره بوده است. از همان روز اول جنگ تا زمانی که قطعنامه پذیرفته شد، کارش تدارکات و پشتیبانی بود و کمبودها و تحریمها را با گوشت و پوست و استخوانش حس کرده است. میگوید: بچههای ارتش عاشق بودند. وقتی هم که عاشق باشی خبری از عقل و منطق نیست. ارتش من را استخدام کرده بود که از این آب و خاک دفاع کنم و مفتخرم خود را بخشی از ارتشی بدانم که اجازه نداد یک وجب از خاک ایران دست دشمن بیفتد و هویت مردم خدشهدار شود.
خدیجه خانم مثل خیلی دیگر از خانوادههای شهدا و مثل خیلی دیگر از مردم، مدت زیادی نبود که حاج قاسم را میشناخت. از زمانی او را شناخت که حاج قاسم شروع به سر زدن از خانواده شهدای مدافع حرم کرده بود. در واقع از بعد از شهادت پسرها. میدید و میشنید که یک نفر هست که درد خانواده شهدا را میفهمد، بهشان سر میزند، برایشان دلسوزی میکند، پدر بچههای شهید میشود و آنها را روی زانوی خودش مینشاند. از همان موقع بود که شیفته حاج قاسم شده بود و دوست داشت او سری به خانه آنها هم بزند. اما هیچوقت این آرزویش را به آنها که میدانست حرفشان برو دارد، نگفت.
اگر بخواهیم روایت درستی از تاریخچه مرکز رضا(ع) داشته باشیم، باید برگردیم به اوایل دهه50؛ حدود سالهای 52-1351. مرحوم احمد خیامی که آن روزها تازه کارخانه ایرانناسیونال و خط تولید پیکان را راه انداخته بود، کُلنگ یک بیمارستان و مرکز درمانی ویژه بیماران سرطانی را در خیابان کوهسنگی مشهد به زمین زد. بیمارستان سال1353 افتتاح شد. دکتر اتکینسون از انگلیس سرپرستی بخش رادیوتراپی را برعهده داشت و تعدادی دیگر از متخصصان مشهدی بدون اینکه یک ریال حق ویزیت بگیرند در این مرکز مشغول به کار شدند. احمد خیامی یک باغ سیب وقف این بیمارستان کرده بود و بخشی از سود کارخانه ایران ناسیونال و مابقی لایملکش را به مرکز رضا(ع) اختصاص داده بود.