شرایط مشهد در دوران شورش سالار
شورش سالار یکی از مهمترین وقایع تاریخی شهر مشهد در عهد قاجار است؛ شورشی که با هدف تجزیه خراسان آغاز و نهایتا با تدبیر میرزاتقیخان امیرکبیر و البته سختی فراوان سرکوب شد. در این شورش، عوامل متعددی دخیل بود که معمولا در تحلیلهای گوناگون، بهصورت مجزا و نه پیوسته، موردتوجه قرار گرفته و بررسی شده است. حسنخان سالار، سلسلهجنبان این شورش هولناک، خود از امتیاز قرابت با محمدشاهقاجار برخوردار و پسردایی او بود و از این نظر، میتوان شورش را یک نزاع درونخانوادگی دانست که ریشه در حوادث و اقدامات عهد فتحعلیشاهقاجار داشت.
او پس از مرگ پسرش، عباسمیرزا، در دهم جمادیالثانی۱۲۴۹ قمری (سوم آبان۱۲۱۲خورشیدی)، بهجای برگزیدن ولیعهد از خیل پرشمار پسرانش، به سراغ فرزند عباسمیرزا رفت و او را به مقام ولیعهدی برگزید. برخی این انتخاب را ناشی از علاقه مفرط شاه قاجار به فرزند ازدسترفتهاش میدانند، اما واقعیت آن است که از نقش روسیه تزاری در برکشیدن محمدشاه، باتوجهبه یکی از بندهای عهدنامه ترکمانچای که حمایت از عباسمیرزا و فرزندانش را برای سلطنت تضمین میکرد، نمیتوان چشم پوشید.
این دخالت آشکار میتوانست زمینه اختلافی عمیق و جدالی مستمر را در ایران ایجاد کند و چنین نیز شد. طولی نکشید که عموهای شاه قاجار برای پسگرفتن تاجوتخت دست به توطئه زدند و این روند تا نیمه نخست دوران سلطنت ناصرالدینشاه ادامه یافت؛ آنگونه که ماجرای شازدههای ناراضی به یکی از دغدغههای همیشگی دربار قاجار و بخشی از دادوستدهای دیپلماتیک آنها با همسایگان شمالی و غربی تبدیل شد. شورش سالار و اغتشاش در مشهد بر چنین بستری شکل گرفت و خسارت بسیار بهبار آورد.
تاریخنگاری مختصر یک شورش
شب دوشنبه، ۱۶جمادیالثانی سال۱۲۶۶قمری، «حسینپاشاخان»، از عوامل حسامالسلطنه (حاکم خراسان) و دژخیمانش به خیمهای که حسنخانسالار و جمعی از اعوان وی در آن محبوس بودند، ریختند و جملگی را به قتل رساندند. فرمان کشتن سالار از سوی ناصرالدینشاه و با تدبیر امیرکبیر صادر شده بود.
صبح روز دوشنبه، پیکر مقتولان را به خواجهربیع انتقال دادند و در کنار مقبره او به خاک سپردند. به این ترتیب، شورشی که ظاهرا از سال۱۲۶۰قمری آغاز شده بود، به پایان رسید و سالار، در ناکامی مطلق، با کولهباری از جرائم هولناک، بدرود حیات گفت. اما او که بود و چه میخواست؟ محمدحسنخان، ملقب به سالار، پنجمین پسر اللهیارخان آصفالدوله، صدراعظم نهچندان خوشنام فتحعلیشاه قاجار، بود.
سالار از طرف مادری، نوه شاه قاجار محسوب میشد و چنانکه گفتیم، پسردایی محمدشاه قاجار هم بود. سالار با پادرمیانی پدرش، توانست به حکومت خراسان برسد و حتی در سال۱۲۶۳قمری، حکم متولی آستانقدسرضوی برای وی صادر شد. اما روند فعالیتهای وی، بهویژه بعد از انتشار خبر کذب شدت یافتن بیماری محمدشاه و سپس شایع شدن خبر مرگ وی در همان سال، باعث شد که سالار به خیل علاقهمندان و طرفداران بهمنمیرزا، برادر تنی محمدشاه، بپیوندد؛ اما با معلومشدن نادرستی خبر مرگ شاه، بهجای عقبنشینی از موضع قبلی، در مشهد فضایی مستقل برای خودش ایجاد کرد تا زمینه جدایی و تجزیه این بخش از خاک ایران را فراهم سازد.
با مرگ محمدشاه در شوال۱۲۶۴قمری، سالار حتی پا را فراتر از ادعای پیشین گذاشت و تصمیم گرفت تاجوتخت را به دست آورد. بهاینترتیب، مشهد به پایگاهی خطرناک برای حکومت مرکزی مبدل گردید که شرایط آن هر روز بدتر و بدتر میشد؛ به همیندلیل، امیرکبیر بلافاصله بعد از مستقرکردن ناصرالدینشاه بر اریکه قدرت، متوجه خراسان و دفع شورش سالار شد و سلطانمرادمیرزا، عموی ناصرالدینشاه، را مأمور سرکوب شورش کرد.
او نیز توانست با تلاش زیاد و نبردهای متعدد، سرانجام سالار را در مشهد محصور کند. تلاش سالار برای متفقکردن طایفههای گوناگون خراسان که با برخی از آنها ارتباط خویشاوندی برقرار کرده بود، بهجایی نرسید و نهایتا باتوجهبه عملکردش در اواخر دوران اقتدار، قادر به حفظ موقعیت خود در مشهد هم نشد و نهایتا تن به تسلیم داد و چنانکه اشاره کردیم، با فرمان شاه به قتل رسید و دیگر اجزای شورش وی نیز در مشهد و تهران، همین سرانجام را پیدا کردند.
مشهد در عهد شورش «سالار»
قضاوت درباره شرایط عمومی مشهد و بهویژه وضعیت آستانقدسرضوی در دوره تسلط سالار چندان ساده نیست. بیشتر پژوهشگران باتکیهبر شواهد موجود در آثار تاریخی دوره قاجار، این حضور را عموما مخرب میپندارند. تردیدی نیست که سالار، بعد از اوجگرفتن شورش و تلاش برای توسعه آن و نیز در افتادن به محاصره حکومت مرکزی، دست به اقدامات ناشایستی زد.
او فرمان داد طلاهای آستانقدس و حتی اشیای سیمین و زرین وقفشده در آن را آب کنند و سکه بزنند تا هزینه لشکرش فراهم شود. چنین عملی از دید مردم، اقدامی نابخشودنی بود و باعث شکلگرفتن مقاومت بیشتری در میان مشهدیها شد. سرعت عمل سالار در این زمینه آنقدر بود که امروزه در میان اشیای نفیس طلایی و نقرهای حرم رضوی، کمتر میتوان به نمونهای مربوط به قبل از سال۱۲۶۶قمری دست یافت.
بیشتر این اشیا، بهویژه قندیلهای طلایی، مربوط به دوران بعد از شورش سالار است. در گزارشهای تاریخی از نارضایتی سربازان هم نشانههایی میبینیم. آ نها حقوق دریافتی خود را به یکی از مجتهدان مشهد تحویل میدادند و حاضر به خرج سکههای ضربشده از طلا و نقره حرم مطهر نبودند. بدیهی است که چنین وضعیتی از سالار، چهرهای نامطلوب و نامشروع میسازد که شایسته برانداختن است.
سالار فرمان داد طلاهای آستانقدس را آب کنند و سکه بزنند تا هزینه لشکرش فراهم شود
اما در این بررسی، باید به چند نکته مهم دیگر هم توجه داشت؛ نخست آنکه مردم مشهد، در تاریخ پرفرازونشیب این شهر بعد از عصر صفویه، بارها در معرض تغییر و تبدیل قدرت بودهاند. بعد از دوران پرفروغ نادری، مشهد بارها میان شاهزادهها و مدعیان سلطنت دستبهدست شد؛ برای دورهای علیشاه (ملقب به عادلشاه، برادرزاده نادرشاه افشار) قدرت را به دست گرفت و چندی بعد شاهرخ، پسر رضاقلیمیرزا و نوه نادرشاه، توانست این موقعیت را تصاحب کند و در همان زمان هم مشهد از هجمه افاغنه به فرماندهی احمدخان درّانی مصون نبود؛ بااینحال، هجمههای متعدد، تغییری در روند زیست شهری مشهد ایجاد نمیکرد یا لااقل این زیست برای مدت طولانی تهدید نمیشد.
در دوره تسلط قاجار و تصرف مشهد توسط آقامحمدخان نیز چنین بود. درواقع مشهدیها به شرایط ناشی از انتقال پیاپی قدرت عادت داشتند. حاکمان نیز میکوشیدند در این روند، متعرض خطوط قرمز مردم و در رأس آنها، حرممطهررضوی نشوند.
حتی برخی از آنها مانند عادلشاه، در همان مدت کوتاه کمتر از دو سال حکومت، دست به اصلاحات گسترده در آستانقدسرضوی زدند که از نظر مردم، امر مطلوبی بود. درمورد محمدحسنخان سالار نیز نباید این رویکرد را نادیده گرفت. شواهد مربوط به دوران تسلط او بر مشهد، حتی امروز، قابلدسترسی و بررسی است.
بخش عمده کتیبههای موجود در صحن نو، به خط محمدحسین شهیدیمشهدی، خطاط نامدار عصر قاجار، در دورانی نگارش یافته که سالار بر مشهد تسلط داشته است. میدانیم که پرداختن به این امور، در میان زدوخورد و بگیرو ببندها، تقریبا غیرممکن است.
از طرفی سالار بهدلیل داعیه حکومت و تلاش برای تجزیه که برخی مانند سیدعلی میرنیا در کتاب «وقایع خاور ایران»، دست نهان انگلیس در شکلدهی به آن را جدی میدانند، تلاش میکرد تا نمونهای از حکومت مطلوب را پیش روی اهالی مشهد و زائرانی که وارد آن میشدند به نمایش بگذارد. بههمیندلیل، تقریبا در کل دوره حضور سالار در مشهد، فرایند ترمیم و توسعه بناهای حرمرضوی ادامه یافت و کتیبههای بسیار نفیسی برای صحن نو ساخته و نصب شد.
در موزه آستانقدس رضوی، جارویی از پرطاووس وجود دارد که اهدایی مادر حسنخانسالار است و نشان میدهد که نوع نگاه او و خانوادهاش به حرمرضوی و بهتبع آن شهر مشهد، نگاهی غیرتخریبی بوده است؛ بااینحال، شرایط حکومت وی، بعد از شکست نیروهایش از قشون حکومت مرکزی در مناطقی مانند سبزوار و نیشابور و پشت کردن متحدان محلی به او، تغییر اساسی کرد و الگوی دیگری یافت.
از این زمان به بعد بود که نوع رفتار سالار هم دچار تغییر شد و به تلاش برای حفظ حکومتش، بههرشکل ممکن، رو آورد. جالب اینجاست که شواهد مربوط به دوره اول حکومت سالار بر مشهد که اتفاقا طولانیتر است، چندان موردتوجه و در دسترس نیست، اما شواهد مربوط به دوره دوم، به گستردگی وجود دارد و انتشار یافته است. دلیل این مسئله را شاید بتوان در خصومتی یافت که دربار قاجار با مدعی قدرتی همچون سالار داشت.
مشهدیها اسباب سقوط «حسنخان» شدند
آنچه میتوان درباره شرایط مشهد در دوران تسلط و شورش سالار گفت، تقسیم آن به دو مرحله کاملا مجزا و مرز میان این دو مرحله، شکستهای او از حکومت مرکزی و افتادنش در تنگنای محاصره و تجهیز قشون است.
سالار در دوره نخست میکوشید تا شرایط مشهد را دستخوش تغییر نکند. شواهد میدانی نشان میدهند که بازسازی و توسعه حرمرضوی رونق خوبی داشته است و بهتبع این رویکرد، مردم نیز، باوجود همه مشکلات ناشی از اعلام استقلال، احتمالا از شرایطی نزدیک به وضعیت عادی برخوردار بودهاند و امنیت در شهر برقرار و ارزاق در دسترس همگان قرار داشته است.
اما در دوره دوم، مشهد و مشهدیها دچار آثار ناشی از تنگناهای سالار شدند؛ تأمین هزینه قشون احتمالا با اخذ مالیات سنگین از مردم میسر نشد و سالار برای بهدستآوردن آن، به نذورات و موقوفات آستانقدسرضوی دستاندازی کرد. این اقدام، با واکنش منفی و شدید مردم روبهرو شد و حتی سربازان نیز حاضر به نگهداشتن مواجبی که از چنین راهی تأمین شده بود، نشدند.
درواقع، تقابل سالار با اعتقادات دینی مردم از یکسو و از سوی دیگر تکاپو برای بقا به هر شکل ممکن، کار را به مرحله حادی رساند و فرجام سختی را برای مدعی حکومت رقم زد.
چنین تجربهای پیش از حسنخان سالار نیز در تاریخ شهر مشهد و به فاصله بسیار اندک از او، سابقه داشت. نادرمیرزا، نواده نادرشاه، کوشیده بود تا با تسلط آمرانه بر مشهد، حکومت خود را در این شهر نهادینه کند. او دست به قتل مجتهد شهیدی زد و با غارت نذورات حرمرضوی، اسباب نفرت عمومی را علیه خودش فراهم کرد تاجاییکه مردم مشهد، دروازهها را بر روی قشون فتحعلیشاه گشودند و نادرمیرزا را به ورطه هلاکت انداختند.
* این گزارش شنبه ۱۰ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۱۵ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.
