کوچه ششم، مشهورترین و پررفتوآمدترین کوچه در خیابان شهید هاشمیمهنه است. از مسجدیها و بسیجیها بگیرید تا دانشآموزان و کودکان و حتی مأموران رفع سدمعبر شهرداری، هرروز در این کوچه تردد میکنند. این کوچه که به کوچه مسجد چهاردهمعصوم(ع) هم شناخته میشود، در قلب شهرک لشکر واقع شده است و بیشتر ساکنان آن، همچون ساکنان دیگر کوچههای خیابان شهید هاشمیمهنه، ارتشیهای بازنشسته هستند.
لشکر۷۷خراسان که حوالی سال ۱۳۵۶ دنبال جایی برای ساخت خانه سازمانی میگشت، زمینهای قاسمآباد به آنها پیشنهاد شد و کلنگ اولین شهرک در قاسمآباد به زمین خورد. حضور۲هزارخانواده نظامی ساکن، این منطقه را آباد کردند. محله لشکر اولین محله منطقه۱۰است که بهدلیل سکونت اولین ساکنانش، «لشکر» نام گرفت.

با خودم گفتم امام جماعت مسجد بودن خیلی خوب است، اما رُفقای دیگرم این کار را به نحو احسن انجام میدهند. روضهخوانی هم مقام بالایی دارد، اما باز یک عده دیگر در این میدان مشغول فعالیت هستند. باز نشستم و فکر کردم که اگر بروم وارد وادی قضاوت بشوم بد نیست، اما دیدم که جمع زیادی از طلبهها به عشق قاضی شدن وارد حوزه علمیه شدهاند. چند وقت بعد به این نتیجه رسیدم که بروم کارِ فرهنگی بکنم، هرچه سبک و سنگین کردم، دیدم خیلی از بچهها و سازمانها قبلتر از من به این فکر افتادهاند و پُر قدرت دارند کارشان را میکنند. پس آنجا هم جای من نبود.
ماجرای گرمابه ولیعصر برای اهالی قاسمآباد مدتهاست عادی شده و حتی بعضیهایشان پا را فراتر از عادیسازی میگذارند و آن را مثل مجسمه مادر و سینما سیمرغ و... جزو عناصر هویتی منطقه میدانند. قصه تأسیس این گرمابه برمیگردد به سال1357. یعنی درست آن زمانی که قاسمآباد و غرب مشهد کمکم داشت آباد میشد، اما با هزار و یک مشکل. یکی از اصلیترین مشکلات هم دسترسی سخت مردم به آب بود.هرکسی که میخواست برود حمام بقچهاش را جمع میکرد، میآمد حاشیه بولوار وکیلآباد، سوار ماشینهای میدان شهدا میشد و میآمد آنجا که یک حمام ساده برود.
سمت و سوی حرف هایمان وقتی به دوران اسارت و روز رحلت امام رسید، لرزش شانه هایش انگار تازگی آن داغ جان سوز را زنده می کرد؛ فرمانده شجاع دیدبانی سال های دفاع مقدس وقتی از روزهای غربت اسارت و شنیدن خبر رحلت امام می گفت، درست مثل طفلی یتیم و سرگشته می گریست؛ انگار که روح خدا همین دیروز و امروز از جان او هم جدا شده است.
اصغر ده ساله بود یا دوازده ساله، درست یادش نیست، فقط میداند که یک روز پدر آنها را راهی مشهد کرد تا خودش بماند و دشتهای سرسبزی که بیهیچ منت گوسفندانش را پروار میکردند و چرخ زندگیاش را میچرخاندند. خانواده عیالوارشان در محله پایین خیابان در کوچه چهنو ساکن شدند و پدر گاهی به آنها سر میزد. اصغر در همان محله قد کشید و در گودهای کشتیاش مرام پهلوانی را یاد گرفت. حالا استاد اصغر دهقان پیشکسوت جودو را همه میشناسند.
یادش نیست که اولین بار چه کتابی را خوانده و آن را از کجا تهیه کرده، ولی خوب یادش است که در دوره نوجوانی مشتری پر و پا قرص مجلات خانواده بوده است. عطش خواندن مجلات زرد او را به داستان علاقهمند میکند و به سمت کتابهای داستانی میکشاند. کتابهای علمی تخیلی ژول ورن برای او که همیشه ذهنی پر از سؤال و کنجکاوی داشت، حکم غذای روح را داشتند که از خواندنشان سیر نمیشد.
خیابانی که مشخصترین ویژگیاش بنای فاطمیه است قلب شهرک لشکر محسوب میشود. بیشتر رویدادهای محله از اینجا یا به طور دقیقتر از انتهای بولوار فاطمیه که به بزرگراه آیتا... هاشمی رفسنجانی میرسد، شروع میشود.