محله سجادیه

محله
منطقه ۵

سجادیه

محله سجادیه بخشی از روستای ۷۰ هکتاری که روزگاری بوژمهن و یا نوچمن بوده، است. برخی اهالی هنوز این محدوده را «بژمه» می‌خوانند. در روستای بوژمهن تا سال ۸۰ کشاورزی می‌شده ولی بعد از آن بدلیل قرارگرفتن در محدوده شهری از زیر کشت خارج شده است. بولوار چمن شاید یادگاری از نام مزرعه «نوچمن» در این محله باشد. وجه تسمیه سجادیه قرارداشتن حسینیه قدیمی امام سجاد (ع) در قلب محله است.

محله سجادیه
غربت هنرهای رزمی
گرچه سن زیادی ندارد، اما مربی باسابقه ورزش‌های رزمی به حساب می‌آید. کسی که در کودکی فریفته هنرهای رزمی می‌شود و عمرش را پای آن می‌گذارد. از هفت‌سالگی زندگی با ورزش رزمی را شروع کرده است. ثمره کار محمد غلامی‌نژاد، تعلیم بیش از هزار هنرآموز است.
گلدوزی هنوز روی بورس است
کارگاهی در حاشیه بولوار امت و محله سجادیه است که نه زرق و برقی دارد و نه تابلو بزرگی، با این‌حال اینجا سه نفر مشغول کار هستند و نان خانه‌شان را می‌برند. این گلدوزی کامپیوتری یکی از کارگاه‌های باقی‌مانده در راسته بولوار امت است که هنوز پابرجاست. در سال‌های نه‌چندان دور اینجا بورس گلدوزی کامپیوتری بود اما حالا آن کارگاه‌ها جای خود را به فروشگاه‌های پررنگ و لعاب کلاه‌فروشی داده‌اند. هادی ذاکرنژاد، اوستاکار و گلدوز جوانی است اما 20سال در این حرفه سابقه دارد و چراغ کارگاهش را روشن نگه داشته است.
جارو رفیق 30 ساله من است
اسم جاروی دسته‌بلندشان «مکه‌ای» است. این جاروها را پیمانکار می‌خرد و به پاکبان‌ها می‌دهد. براتعلی از صبح تا شب جاروها را در آب می‌گذارد تا خیس بخورد و بهتر کار کند. او می‌گوید: جاروهای جدید اصلا به درد نمی‌خورد و زود سیخ‌هایشان از بین می‌رود و زمین تمیز نمی‌شود. جارو کردن درست وقتی است که به‌جز آشغال‌های درشت، خاک را هم بگیری تا تمیز باشد. براتعلی پروانه می‌گوید: دلیل نمی‌شود اگر برخی مردم رعایت نمی‌کنند ما کوتاهی کنیم.
دخترِ روشندلِ حافظِ قرآن کریم در مسیر کربلا
فاطمه می‌گوید:به‌طور اتفاقی در گروهی مخصوص حافظان قرآن عضو شدم. می‌خواستم از گروه بیرون بیایم اما ماندم. مدتی گذشت و خانمی از تبریز به نام خانم نوظهور که اسم کوچکش یادم نیست فایل‌های صوتی در گروه گذاشت و روند حفظ قرآن خودش را توضیح داد. صوت‌های آن خانم را گوش دادم و علاقه‌مند به حفظ قرآن کریم شدم. همین که صوت ها را گوش دادم با خودم گفتم این خانم توانسته پس من هم می‌توانم. دوست شیرازی من هم خیلی انگیزه داد و شروع کردم.
دخترها، برای  کسب افتخار بجنگید
برای گرفتن هر امتیاز، توپ تا 5دقیقه روی میز جا به جا می‌شد. استرسم آن‌قدر بالا بود که اشک ناخودآگاه از چشمانم می‌ریخت دوباره هر دو10 شدیم. فقط از خدا خواهش می‌کردم که ببرم. 11 بر 10 به نفع من شد و برای امتیاز آخر فقط اشک می‌ریختم. داورها می‌دیدند چطور اشک می‌ریزم. 12 به10 بازی تمام شد. حریفم ناراحت و عصبی شد و راکت را به سمت میز پرتاب کرد و از سالن بیرون رفت. آن‌قدر خوش‌حال شده بودم که فقط می‌پریدم و احساس می‌کردم چند سانتی قد کشیدم. این روایتی است که ریحانه رسولی از هیجان روز مسابقه و قهرمانی‌شان بیان می‌کند.
 داستان پنهان میدان میرزا کوچک خان
تندیس میرزا کوچک خان جنگلی، سردار شهید گیلانی و قهرمان ملی کشور. کسی که حدود 30سال پیش نامش را روی این میدان می‌گذارند و چندی بعد مجسمه‌اش را هم می‌سازند. میدان میرزا کوچک خان در منطقه5 شهرداری مشهد قرار دارد، درست در تقاطع سه بولوار امت، میرزا کوچک خان و مجلسی. نام دیگر این میدان را میدان کلاه گذاشته‌اند، به دلیل وجود انبوه کلاه‌فروشی‌هایی که در دهه اخیر یکی یکی اضافه شده‌اند و دور میدان جا خوش کرده‌اند. حالا تقریبا ١٦کلاه‌فروشی دور میدان هستند که انواع و اقسام این جنس را دارند.
همه کلاه‌های «میرزا کوچک‌خان»
بازار کلاه‌فروش‌های خیابان میرزاکوچک خان در محله سجادیه حالا سوت و کورتر از همیشه است. 2روز بعد از پایان قرنطینه در اوج پنجم و شروع به کار اصناف و مشاغل مختلف پا به این بازار می‌گذارم. بازارشان بدجور کساد شده و این موقع سال خبری از مشتری نیست. فروشندگان دیگر هم دل خوشی از این اوضاع کسادی ندارند. با همه این‌ها نمی‌خواهند شغلشان را رها کنند. از تاریخچه این بازار کوچک می‌گویند. اینکه بیش از 13سال می‌‌شود که اینجا به بورس کلاه‌فروشان مشهد تبدیل شده و حالا پس از گذشت این سال‌ها اسم و رسمی به هم زده‌اند، شناخته شده‌اند و حتی از شهرهای دیگر هم مشتری دارند.