سرنوشت چهها که نمیکند. گاهی آدمها را از راه دور و صد پشت غریبه میچرخاند و میچرخاند تا در نقطهای به وصال یکدیگر برسند. درست مثل معین و سارا، زن و شوهر جوانی که همین چند روز پیش در تالاری واقع در محله سجادیه وصلتشان را جشن گرفتند.
این دو جوان، بدون سرپرست در مراکز نگهداری کودکان بهزیستی بزرگ شده و حالا که قد کشیده و رشید شدهاند، تصمیم گرفتهاند سرنوشتشان را با هم گره بزنند؛ البته به همت کُلی انسان شریف که همت و غیرتشان بالاتر از مال و ثروت دنیاییشان بود و قدم پیش گذاشتند و جای خانواده عروس و داماد را پر کردند. از خودرو و دستهگل عروس گرفته تا شیرینی، میوه، شام و تالار و حتی آرایش ساقدوشهای عروس را هم که مانند خودش بچههای بهزیستی بودند، برعهده گرفتند.
آقای خیّر میوه
رضا دانشپایه، میوه پذیرایی از ۳۵۰مهمان عروسی را تقبل کرده است. او پیشازاین هم سابقه کار خیر کم نداشته است. اینبار هم با شنیدن درخواست یاری، بلافاصله دلش را صاف میکند و یاعلیگویان پا پیش میگذارد.
او میگوید: همین که فهمیدم عروس و داماد کسی را ندارند، دلم لرزید و فکر کردم مانند برادر و خواهر خودم هستند. خودم در مجلس حضور داشتم و شادیشان را به چشم دیدم. از خوشحالی آنها حال من هم بهتر شد. شکر خدا میوه هم کم نیامد، چون بیشتر از تعداد مهمانها تدارک دیده بودیم.
آقای خیّر خودرو
حسین آقای ضیایی از آن دسته آدمهای خوشمشربی است که دل باصفایی دارد. رخشی دارد در پوست یک ۲۰۶اسدی که به قول خودش وقفی است، یعنی وقف کار خیر. او میگوید: هرجا و در هر نقطه شهر مشهد، کاری از دست خودم یا باری از دست این ماشین بربیاید، در خدمتم.
حسینآقا نقاش ساختمانی است. هرجا، هرکسی را گیر و گرفتار ببیند که زندگیاش را باخته، پا پیش میگذارد، جمعوجورش میکند، حرفهای یادش میدهد و او را سر کار میبرد؛ از نقاشی ساختمان گرفته تا بنّایی و هر چیزی که بلد باشد.
همین که فهمیدم عروس و داماد کسی را ندارند، دلم لرزید
او درباره اینکه چطور به این مسیر وارد شده است، میگوید: مدتی خودم را گمکرده بودم و حالا پیدا کردهام. لطف حضرت حق شامل حالم شده است و من قدردان این موهبت هستم. در حال حاضر پانزدهنفر برایم کار میکنند و من خوشحالم پانزدهسفره در پانزدهخانه پهن شده است. آدمهایی که ممکن بود در بیراهه ادامه مسیر بدهند و خدایی نکرده، خلافکار یا سارق شوند. اصلا راه کمکردن آسیبهای اجتماعی از همین سرکار بردن آدمهاست. هدفم این است که درآمد حداقلی داشته باشم، اما بقیهاش بشود کار خیر که برکت زندگیام باشد.
حسینآقا درباره روز عروسی میگوید: صبح روز عروسی بلند شدم، ماشین را شستم و گلاب زدم و رفتم دنبال شاخ شمشاد آقاداماد. با هم رفتیم آرایشگاه. سروصورتش را صفا دادیم و تا آخرین لحظه عروسکشان یعنی تا دو صبح در خدمتشان بودم. در تمام این ساعات حس و حالم وصفناشدنی بود. نمیتوانم توضیح بدهم؛ مثلاینکه از کسی بخواهی که بوی گلاب را روی کاغذ بنویسد. به آقاداماد گفتم من را داداش صدا بزن. آنقدر متأثر شده بودم که از خنده و شادیشان اشک شوق میریختم.
آقای خیّر شیرینی
خیّر بعدی نمیخواهد اسمش جایی ذکر شود. کسبوکارش به شیرینی مربوط نیست، اما خوب بلد است کام دیگران را شیرین کند. او میگوید: در زندگیام شرایط سخت زیادی داشتهام که با لطف خدا و با مشقت فراوان از آن عبور کردهام. مثلا در دوازدهسالگی یتیم شدم و از این نظر خوب میفهمم که حس و حال این دختر و پسر جوان چیست.
حالا که سن و سالی از من گذشته است وقتی میتوانم قدم خیری برای گرفتاری بردارم، چرا نکنم؟ اعتقاد و باور قلبیام این است که وقتی کار خیری میکنی، همهچیز در کائنات دستبهدست هم میدهد تا گره از کار خودت نیز باز شود. خدا پشت این قضیه بود و اصلا ما کارهای نیستیم.
او از ابتدا تا پایان مراسم حضور داشته و حسابی از شادی عروس و داماد و مهمانان کیفور شده است؛ آنقدر که به فکرش رسیده، با پسر جوانش صحبت کند، تا یکی از دختران بیسرپرست بهزیستی را به همسری انتخاب کند. میپرسم: چرا؟ میگوید: میخواهم برای عروس آیندهام یک خانواده کامل بسازم. میخواهم علاوهبر همسر، پدر و مادر هم داشته باشد.
خانم خیّر آرایشگر
طیبه، زهرا و فاطمه شجاعی سه خواهر خیّر، پوستر این برنامه خیر را در فضای مجازی میبینند و بدون مکث به مسئول خیریه مردمی عماد که هماهنگیهای برپایی این جشن را عهدهدار است، پیام میدهند که «لباس عروس و آرایش او و ساقدوشهایش با ما.»
البته آنقدر آدم باصفا توی شهر هست که از این کار خیر، تنها بخش آرایش صلواتی ساقدوشها نصیب آنها میشود. شرایط هم ویژه بوده است؛ چون ساقدوشها دختران مرکز نگهداری کودکان بهزیستی بودهاند. برای همین خواهران شجاعی و همکارانشان به این مرکز میروند و آنجا ساقدوشها را آراسته میکنند.
طیبهخانم درباره کار خیرشان میگوید: این کار از دستمان برمیآمد؛ چرا انجام ندهیم؟ باکمالمیل رفتیم تا ما هم در این کار خیر سهمی داشته باشیم. مجلسشان هم رفتیم که انصافا شاد و باصفا بود. جمعی از بچههای بهزیستی، خیران و هرکه دلش برای این زوج جوان میتپید، حضور داشتند. مجلس آنچنان بیریا بود که ناخودآگاه ما هم لبخند میزدیم و خوشحال بودیم.
آقای خیّر تالار
تالار قصر زمرد، در بولوارمیرزاکوچکخان، میزبان مجلس این زوج جوان بود. وحید غلامی، مدیر این مجموعه، میگوید: حال دلم از این مجلس خوب است. ما علاوهبر سالن، پرسنل و تجهیزات هم دراختیارشان گذاشتیم تا انشاءالله همین مجلس شاد، سرآغاز زندگی پر از شادی و نشاطشان باشد. آنجا در سالن نیز کاری که از دستمان برمیآمد، برایشان انجام دادیم؛ مثلا سفره عقد، گروه موسیقی و آتشبازی را فراهم کردیم.
خانم خیّر گلفروش
معصومه اکبریان همان اول میگوید: کاری نکردهام که قابلذکر باشد؛ اما حقیقت این است که کار خیر باید تبلیغ شود. او میگوید: چندسال است که با بنیاد خیریه مردمی عماد کار میکنم. هروقت هرکاری از دستم بربیاید، دریغ نمیکنم.
در این سیواندی سال که گلفروشی دارم، هرموقع هرکسی آمده و گفته مثلا پول برای دستهگل عروس یا تزیین خودرو ندارم یا کم دارم، دست رد به سینهاش نزدهام و نخواهم زد. برای این زوج دوستداشتنی هم اعلام کردم که دستهگل و تزیین ماشینشان را باکمالمیل انجام میدهم. هیچچیز کم نگذاشتم. دقیقا همان تزیینی را تحویلشان دادم که برای دیگر عروس و دامادها انجام میدهم. مثل بچههای خودم هستند، چه فرقی میکند. اصلا همین کارها برکت مغازه است.
در ادامه مسیر هم این زوج جوان، نیازمند حمایت هستند. تا مرحله مراسم ازدواج خوب پیش آمدند، اما هم سرپناه نیاز دارند و هم وسایلی که چراغ خانهشان روشن باشد. در این مرحله هم افرادی هستند که باتوجهبه وسعشان پا پیش بگذارند. یکیشان همین خانم ملیحه امینی که در فضای مجازی فعال است و قبول کرده هزینه یکی از وسایل مهم خانهشان را تقبل کند.
جواد بهنام؛ رئیس اداره بهزیستی شهرستان مشهد
این دو جوان در مراکز سازمان بهزیستی بزرگ شده بودند و ما هم هر دو آنها را بهخوبی میشناختیم. باتوجهبه روحیاتشان سازمان این دو را به یکدیگر معرفی کرد. خوشبختانه همدیگر را پسندیدند و مراحل قانونی کار را تا برگزاری مجلس عروسی پیش بردیم. در این مرحله، نیازمند کمک خیران بودیم که خوشبختانه جمعی انسان نیکاندیش و نیکوکار، ازجمله بنیاد نیکوکاری عماد پا پیش گذاشتند و این مجلس به شایستگی برگزار شد.
سعید کاظمی، مسئول بنیاد خیریه و نیکوکاری عماد، درباره شروع قصه تا پایان مراسم روایت میکند و میگوید: عروس و داماد، دختر و پسری هستند که از نوزادی در مراکز بهزیستی بزرگ شدند و کسی را ندارند. معین سربازی را تمام کرده و با واسطهگری کارشناسان بهزیستی از بین دختران مراکز نگهداری دختران بهزیستی عروسی را برگزیده است.
در فضای مجازی خیریه عماد، اعلام کردیم و خیران بسیاری هرکدام یکگوشه مجلس را گرفتند
وقتی با هم صحبت کردند و به توافق رسیدند، بهزیستی اطلاع داد که این دو نفر، نیازمند حمایت هستند تا مجلسی آبرومندداشته باشند. ما هم در فضای مجازی خیریه عماد، اعلام کردیم و خیران بسیاری هرکدام یکگوشه مجلس را گرفتند. مجلسی که بدون اغراق، حتی بهتر از بسیاری عروسیهای دیگر سر گرفت.
این بچهها به هجدهسال رسیده بودند و باید مراکز نگهداری را ترک میکردند. آقامعین به سربازی رفته و برگشته و بیستسال سن دارد. سارا هم هجدهسال دارد. با واسطهگری کارشناسان بهزیستی این دو همدیگر را دیدند و پس از چند جلسه گفتوگو، تصمیم گرفتند با یکدیگر ازدواج کنند. پس از این مرحله قرار میشود برگزاری مجلس عروسی و لوازم اولیه زندگیشان توسط خیران تأمین شود.
رئیس اداره بهزیستی شهرستان مشهد از بنیاد خیریه عماد دعوت میکند که به اتکای همت خیرانشان مجلس درخوری برای یک عروس و داماد برگزار کنند. کاظمی دراینباره میگوید: با یاری امامرضا (ع) و خیران همهچیز درست پیش رفت و مجلس را برگزار کردیم. بیش از هفتادخیّر پا پیش گذاشتند و از شیرینی، کیک، گروه هنری اجرا، میوه، شام، تالار، تزیین خودرو و دستهگل عروس گرفته تا آرایش داماد و عروس و ساقدوشهایشان و در مرحله بعد جهیزیه و پول پیش منزلشان اعلام آمادگی کردند.
حقیقتش را بخواهید، تصور نمیکردیم که این تعداد خیّر پا پیش بگذارند و اینچنین مجلس آبرومند و درخور ستایشی برگزار شود. خیرانی که بسیاری از آنها هیچ تمایلی ندارند که نام و نشانشان در جایی ذکر شود. این برنامه با شعار «مهربانی ساده است» و «حال خوب با کار خوب» برگزار شد و با کمک خیران قصد داریم تا پایان سال، هفتادمجلس عروسی ساده دیگر برای بچههای بهزیستی برگزار کنیم.
* این گزارش دوشنبه ۵ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۲ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.