
درحالیکه با کت و شلوار و کلاهی لبهدار روی غلتک بزرگِ زمینصافکن کارخانه راه میرود تا زمین خاکی ۵ هزارمتری کارخانه را هموارتر از پیش کند و رنگ سفید گچ را بر آن بپاشد، میگوید: آدم یعنی تلاش و من تا زندهام، دست از تلاش برنمیدارم. باور دارم که رنگ سفید، خواهناخواه روی موفقیت آدمهایی که اینجا کار میکنند، تاثیر میگذارد.
غلامعباس کدخدا، صاحب شصتوپنجساله کارخانه تانکر و تریلرسازی است که علاوه بر اختراع دستگاهی که رقیب بهترین نمونه آلمانیاش است، باغبانی خوب و یکی از اعضای فعال مجمع رهروان امربهمعروف و نهیازمنکر است و دستی در شعر و شاعری نیز دارد.
او با داشتن مشغلههای روزانه، ورزش هم میکند؛ حالا میخواهد رشتههای پرطرفدار و پرهیجان فوتبال و والیبال باشد یا رشتههای استقامتی، چون کوهنوردی و شنا. بهمزاح میگوید پزشک هم هست و خیلیها را مداوا کرده؛ «با تجویز ۳۰ دقیقه پیادهروی در صبح، دو نفر را که یکیشان افسرده بود و دیگری مبتلا به ضعف جسمانی، مداوا کردم.»
آغاز راه آهنگری برای غلامعباس کدخدا از بیستسالگی او بوده؛ وقتی بهخاطر دعواهای کشاورزان «رباطسفید» بر سر زمین و کار، با خودش فکر کرد چرا در کاری نباشد که در هر چهار فصل سال، کار داشته باشد و ازطرفی در شغل کشاورزی که مشکلات زیادی دارد، عمر را بهسختی بگذراند؟
این شد که سعی کرد رویه زندگیاش را تغییر دهد؛ اول با شاگردی در کارگاه کوچک آهنگری -واقع در گاراژدارها- و رفتهرفته با گرفتن جواز این کار و تلاش در شاخه آهنگری، تانکرسازی و تریلرسازی.
غلامعباس هر جایی که باشد، سبزی و صفا را به آنجا میبرد. معتقد است سرسبزی و هوای پاک، ذهن آدم را باز میکند و مصداق بارزش نمرات بیست همکلاسیهایش در روستای زادگاهش، رباطسفید است، بنابراین پشت خانهاش در محله ابوذر کلی درخت و سبزه و چمن کاشته و این سبزی را تا کارخانه هم کشانده و آنجا هم به کاشت انواعواقسام درختان میوه و سبزیجات پرداخته است.
او که در روستای رباطسفید به کشاورزی مشغول بوده، حالا بهصورت تخصصی کاشت گیاهان و قلمه زدن و پیوند زدن و... را میداند و توانسته است فعالیتهای خوبی نیز در این زمینهها انجام دهد. او ساعات غیرکاریاش را در فضای ۵ هزار متری کارخانه به رسیدگی به گیاهان میگذراند.
در بین ایدههای این آهنگر باسابقه، یک ایده از همه جالبتر است. او میگوید: بهخاطر اینکه در جامعه افسردگی زیاد شده است، تصمیم دارم روزی بخشی از فضای کارخانه را به برگزاری جشنها و مراسمی اختصاص دهم که مردم را میخنداند.
تصمیم دارم روزی بخشی از فضای کارخانه را به برگزاری جشنها و مراسمی اختصاص دهم که مردم را میخنداند
تصمیم دارم از بچههایی که در شبهای شعر یا جلسات دیگر فعالیت میکنند و هنر خنداندن مردم را بلد هستند، برای شادی مردم بهره بگیرم. فضای سرسبز این کارخانه، قابلیت جدا کردن مردم از دغدغههای روزانهشان را دارد.
این کارآفرین نمونه کشور، در ۴۰ سال فعالیت حرفهایاش در کار آهنگری و تانکرسازی، چنددهنفر را به استقلال کاری در این پیشه رسانده است. در اینباره توصیح میدهد: آنها هرکدام برای خود صاحب مغازه و کارگاه شدهاند و حتی خیلی از آنها ثروتمند هستند.
کدخدا ادامه میدهد: در جذب کارآموز هیچگاه سنوسال برای من مطرح نبوده است و همیشه سعی کردهام هنرم را به هر کسی که علاقه داشته از نوجوان تا مرد شصتساله آموزش دهم. معتقدم کسی که بخواهد چیزی را آموزش ببیند، هیچ ربطی به سنوسالش ندارد و فقط باید تلاش لازم را بهکار گیرد.
او یادآوری میکند: در این ۴۰ سال همیشه سعی کردهام در کمترین زمان ممکن کار را به شاگردانم آموزش دهم تا بتوانند مستقل کار کنند. خیلیوقتها، من راه بیستساله را بیستروزه و فشرده برای آنها طی کردهام و در کار تفاوتی بین پسرانم با کارگرانم قائل نیستم. جدی هستم و کار خوب از شاگردم تحویل میگیرم؛ همین جدیت سبب شده است که خیلی از شاگردانم خوب رشد کنند.
ازآنجاییکه غلامعباس کدخدا معتقد است نماز ستون دین است، نخستین سوالی که پیش از کار از شاگردانش میپرسد، این است که «نماز میخوانی؟» وقتی پاسخ مثبت را شنید، با اطمینان از پیشرفت آن کارگر، او را سر کار میبرد و کار را یادش میدهد؛ «شده یک سال یا دو سال طول بکشد، من بنده مسلمان و نمازخوان خدا را آموزش میدهم و همه هموغمم را برای این کار میگذارم.»
کدخدا، شاگردانی را که روزی در کارگاه و کارخانه او آهنگری آموختهاند، رصد میکند تا اگر وضعیتشان خوب نیست یا مشکلی دارند، دوباره پیش خودش بیاورد و به آنها کمک کند، اما خوشبختانه آنطور که تحقیقات او مشخص کرده، بیشتر آنها در کار خود موفق هستند.
حالا با ارتقای کیفی دستگاه آلمانی توسط آقای کدخدا و پسرانش، تانکرهای او در همهجای کشور و حتی برخی کشورهای همسایه با نام کدخدا به فروش میرسد و کار جالب آقای کدخدا در این زمینه نیز به پیشرفت بیشتر آنها کمک میکند.
او که رضایت مشتری، حتی پس از فروش محصولاتش، برایش حرف اول را میزند، مدتی پس از فروش تانکرها، میزان رضایت مشتریها را محک میزند تا از این طریق از کیفیت محصولاتش مطمئن شود.
میگوید: آنچه برای هر تولیدکنندهای مهم است، این است که محصولاتش، دعای خیر مردم را بهدنبال داشته باشد. دعای مردم سبب میشود هر روز برکت و روزی بیشتری وارد زندگی و شغل ما شود. برای من، همین بس است که وقتی با مشتریانم تماس میگیرم، از مقاومت تانکرهای تولیدیام تعریف میکنند و حتی پیشنهاد دادهاند بهدلیل مقاومت کارهای تولیدیام، نام «مقاوم» را جایگزین نام فعلی کارگاه کنم.
غلامعباس همیشه به این فکر میکرده که چطور میتواند بهتر به مردم اجتماعش خدمت کند و برای آنها مفید باشد؛ برای همین از جوانی، با دقت به اطرافش نگاه میکرد و هر ماجرایی که میدید، پیش خود تحلیلی از آن داشت و آن را برای افزایش علم و دانش خود رصد میکرد.
این ویژگی را از روزگار جوانی هنوز با خود دارد وقتی بین حرفهایش از سنگفرش شدن خیابان کوهسنگی و تعبیر کارشناسان شهرداری از این کار میگوید: «روزانه چندین نفر در اثر راه رفتن در آن زمینهای سنگی زیبا، پایشان پیچ میخورد و با مشکل مواجه میشدند برای اینکه شهرداری میخواسته پیادهراهها را با کوهِ سنگی آن محله، هماهنگ کند.»
او مانند این تحلیلها را در بسیاری از موضوعاتی دارد که در روزمرگیهایش با آنها مواجه میشود و از اتفاقاتی که دوروبرش میبیند، چشمبسته عبور نمیکند. معتقد است این رخدادها، کلیدهایی از علم و دانش هستند که خدا در سر راه بنده قرار میدهد تا در زمین گردش کند و از هر اتفاق، درسی بگیرد.
غلامعباس، شش پسر و دو دختر دارد. همه پسرهایش، حرفه او را پیش گرفته و در کنارش تانکرسازی و آهنگری را آموختهاند. آنطور که او برای ما میگوید، در حال حاضر فقط پسر کوچکترش مدتی است در کار عطرفروشی فعالیت میکند که او هم تازگیها خواسته که بیاید و هنر تانکرسازی را نزد پدر آموزش ببیند.
او میگوید: نظم در زندگی و کار، بسیار مهم است و سبب میشود که آدم در مسیری که مشخص کرده، درست حرکت کند و سریعتر به پیشرفت برسد. من در حال حاضر ۸ تا ۱۰ ساعت کار مفید انجام میدهم و بقیه ساعاتم را با شعر و مطالعه و رسیدن به کارهای مجمع رهروان امربهمعروف و نهیازمنکر پر میکنم.
این شهروند پرتلاش معتقد است که خط زندگی باید روشن باشد و انسان بداند قدمی که برمیدارد، او را به کجا خواهد رساند.
دو سالی میشود که غلامعباس کدخدا، مشغله کاریاش کمتر است و میتواند فرصت بیشتری را به شعرهایش اختصاص دهد. میگوید: به یاد روزهایی که شعرهایی از ذهنم تراوش میکرد، هر یکشنبه، در نشست شب شعر شرکت میکنم. شعرهایم مثل بچههایم هستند.
وقتی در فکر چیزی هستم، ناخودآگاه در پیش چشمم، کلماتی دربارهاش ردیف میشود و در پس هم با ردیف و قافیه میآید. این طبع برمیگردد به روزهای جوانیام؛ زمانی که برادر سربازم، دو سال از ما دور شد. وقتی برگشت، شبها او شعرهایش را میخواند و من در خواب، آنها را گوش میدادم و حفظ میکردم. در روز آنها را برای برادرم میخواندم و او را متعجب میکردم.
آهنگر باسابقه محله ابوذر نگرش منفی درباره انسانها ندارد و حتی معتقد است باید علت معتاد شدن و سارق شدن افراد یا بسیاری از بزهکاریها ریشهیابی شود؛ «چه خوب میشد بهجای اینکه خلافکاران را بیکار در زندان محبوس کنند، به آنها کاری میسپردند یا هنری آموزش میدادند؛ مثلا بخشی از کارهای خدماتی شهر را بهعنوان مجازات به آنها میسپردند تا هم از جامعه دور نشوند و هم مجازات عملشان را ببینند.»
* این گزارش سه شنبه، ۴ خرداد ۹۵ در شماره ۱۹۴ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.