کد خبر: ۹۷۱۴
۲۳ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۲

چرا اسدی قربانی گوهرشاد شد؟

روزگار به ضرر اسدی ورق می‌خورد و خون مردم و پاسبانان در واقعه گوهرشاد بر گردن او می‌افتد تا میان دستگیری تا صدور حکم اعدام و اجرای آن یک هفته هم فاصله نباشد.

از روزی که روزنامه آزادی از حضور محمد‌ولی‌خان‌اسدی در آستان‌قدس و شهر مشهد اعلام خوش‌وقتی کرد و او را مجری اصلاحات داخلی آستان و ایجاد ساختمان‌های اساسی در شهر دانست تا روزی که همین روزنامه او را مسبب اصلی غائله مشهد در مسجد گوهرشاد خواند و خبر از اجرای حکم اعدام او داد، کمتر از شش سال فاصله بود.

این فاصله زمانی نشان داد که روزگار همان سیبِ هزار‌چرخ است که وقتی شروع به غلتیدن می‌کند، هزار ماجرا در دل خود پنهان دارد؛ هزار‌ماجرایی که باعث می‌شود نایب‌التولیه آستان‌قدس‌رضوی در سال‌۱۳۱۴‌خورشیدی به جوخه اعدام سپرده و کمتر از هشت سال بعد، قاتل او نیز به همین حکم گرفتار شود.

به مناسبت سالروز واقعه گوهرشاد، به‌سراغ بازخوانی نقش اسدی در این ماجرا از نگاه دیگران و سرنوشت او می‌رویم تا داستان تازه‌ای از دل آن روایت کنیم.

 

درباره سرنوشت محمد ولی اسدی، نایب‌التولیه آستان‌قدس در  ۹۰ سال پیش

اصلاحات آستان‌قدس در دست مصباح‌السلطنه

از روزی که مصباح‌السلطنه (که پس از لغو القاب، محمدولی‌خان‌اسدی خوانده می‌شد) پا به شهر مشهد می‌گذارد، همه‌جا حرف اوست. ۱۴‌فروردین سال‌۱۳۰۵ خورشیدی روزنامه آزادی می‌نویسند: «آقای محمدولی خان اسدی، نماینده سیستان که خبر انتصاب ایشان به سمت تولیت آستان‌قدس‌رضوی در بعضی جراید محلی سابقا (اسفند ۱۳۰۴) منتشر شده بود، چند روز قبل وارد گردیدند.»

او خیلی زود به‌سراغ سر‌وسامان دادن آستان‌قدس می‌رود و نظام‌نامه‌ای را برای آن تدوین می‌کند تا اوضاع آشفته این نهاد را سامان بدهد. آن زمان از ناکارآمدی سیستم نظارتی این نهاد اخبار زیادی به گوش می‌رسید و ایجاد تغییرات اساسی در نظام موروثی آستان ضروری بود.

او املاک موقوفه زیادی را از دست افراد سودجو خارج کرد و به آستان‌قدس بر‌گرداند. رسیدگی به دارالشفای آستان‌قدس و تأسیس نخستین بیمارستان مدرن در مشهد با نام شاهرضا (امام‌رضا (ع) کنونی) نیز از یادگار‌های زمان اوست.

تأسیس نخستین پرورشگاه مشهد و همچنین جذام‌خانه قلعه‌محراب‌خان، سروسامان دادن به مهمان‌سرای حضرت (ع)، تعمیر صندوق و ضریح امام‌رضا (ع) و تغییر در وضعیت روشنایی حرم، تهیه نظام‌نامه برای کتابخانه آستان‌قدس‌رضوی و نگهداری همه اسناد و وقف‌نامه‌ها در آن، توسعه مدارس مشهد، احداث فلکه در اطراف حرم و اتصال بالاخیابان و پایین‌خیابان به‌هم و تعریض خیابان نادری و احداث خیابان‌های طبرسی و شاهرضا از جمله آثار او در مشهد است که بسیاری از آنها برای شهر باقی است.

حفر چندین رشته قنات د‌ر اراضی مزرعه گناباد و هدایت آنها در نهر گناباد تا استخر کوهسنگی برای تأمین آب شرب شهر مشهد نیز در کارنامه او نوشته شده است. او همچنین دانشگاه علوم معقول و منقول را بر روی مدرسه میرزا‌جعفر بنا کرد.

خیابان کوهسنگی و درختان خاطره‌سازش نیز یادگار اسدی برای مشهد است. بسیاری از کار‌های ریز و درشتی که اسدی در زمان حضور ده‌ساله در آستان‌قدس و شهر مشهد به سرانجام رساند، نشان می‌دهد که او چهره دیگری از آستان‌قدس و حتی مشهد ساخت.


یک حادثه و اخباری که چاپ نشد

همه آنچه بر سر اسدی می‌آید، به واقعه گوهرشاد گره می‌خورد که شرح آن را می‌دانیم. پیش‌از‌این اتفاق، زندگی برای اسدی به‌کام است و پس از آن ورق بختش برمی‌گردد. در آن روزگار اختناق و سانسور مطبوعات، جراید حرف زیادی برای گفتن ندارند و دست روی دست می‌گذارند تا خلاف نظر حکومت چیزی ننویسند.

۲۱‌تیرماه نیرو‌های نظامی به سرکردگی سرگرد مطلوبی مردم را به کام مرگ می‌کشانند، اما تا وقتی اعلامیه رسمی برای آن صادر نمی‌شود، روزنامه‌ها جرئت انعکاس آن، حتی به‌اندازه یک خبر را هم ندارند.

چند‌روز پس از واقعه، زمانی که خبر به روستا‌های اطراف هم رسیده است، روزنامه اطلاعات از قول محمود جم، وزیر داخلی ایران، در‌این‌باره می‌نویسد: «.. اراذل و اوباش که باعث این بی‌نظمی شده بودند، بعضی گرفتار و بعضی متفرق شدند و لیکن متأسفانه شیخ بهلول که این مفسده را برپا کرده بود، موفق به فرار شده، امنیت و انتظام برقرار گردید. فعلا نظمیه مشغول تعقیب قضیه و کشف حقایق می‌باشد.» 

چند ماه از این ماجرا می‌گذرد و هیچ‌یک از روزنامه‌ها به این ماجرا، ابعاد آن و کشتگان آن نمی‌پردازند. سرگرد نوایی در این میان برای رسیدگی به این پرونده به مشهد می‌آید و کار را به دست می‌گیرد. ۳۰‌آذرماه باز جراید اجازه پیدا می‌کنند دوباره از این اتفاق بنویسند و این بار خبر از رفع غائله و کشف مسبب آن می‌دهند.


اسدی اعدام شد

روزنامه آزادی در ۳۰‌آذرماه در یک خبر ناگوار، تیرِ کمان حادثه را به سوی اسدی می‌گیرد، او را خائن خطاب می‌کند و می‌نویسد: «بعد از رفع غائله مشهد، از طرف شهربانی آنجا برای کشف و تعیین مسبب و محرک اصلی قضیه بازجویی‌های دقیق شروع و در نتیجه بازجویی‌های لازمه که مدتی جریان و ادامه داشته ا‌ست و مدارکی که به‌دست می‌آید، معلوم می‌شود مسبب اصلی غائله مزبور محمد‌ولی‌اسدی بوده است.»

نایب‌التولیه آستان‌قدس جلب و بازجویی می‌شود تا از او اعتراف بگیرند. کسی نمی‌داند در آن روز‌ها بر او چه می‌گذرد که ظاهرا اقرار به خطایش می‌کند. چون روزنامه‌های آزادی و آفتاب شرق درباره‌اش می‌نویسند: «موافق مدارک و اسناد موجوده مکشوفه و اعتراف و اقرار خودش، دوسیه تکمیل و به دیوان حرب فرستاده شد.»

روزگار به ضرر اسدی ورق می‌خورد و خون مردم و پاسبانان بر گردن او می‌افتد تا میان دستگیری تا صدور حکم و اجرای آن یک هفته هم فاصله نباشد. شنبه ۲۹‌آذرماه سال ۱۳۱۴ خورشیدی آخرین برگ زندگی او باطل و کتاب عمرش برای همیشه به دست جوخه اعدام بسته می‌شود تا غریبانه در قبرستانی در پایین‌خیابان مشهد به خاک سپرده شود.


بازگشت به حرم، پس از ۸ سال

نایب‌التولیه می‌میرد، چنان‌که گویی پیش‌از‌آن هرگز نبوده است. سکوتی وحشت‌بار تا سال‌ها، مطبوعات و فضای عمومی جامعه را در برمی‌گیرد. رضاشاه در ۲۵‌شهریور‌۱۳۲۰ پس از اشغال ایران به دست متفقین استعفای اجباری می‌دهد و پسرش بر اریکه قدرت تکیه می‌زند. این ماجرا باعث می‌شود فضای مطبوعات تا‌حدودی گشوده شود تا نام‌های دفن‌شده باز بر سر زبان‌ها بیفتند.

با‌این‌حساب، از مرگ اسدی تا زمانی که نام او دوباره در مطبوعات آورده می‌شود، حدود هشت سال فاصله می‌افتد. ۲۶‌مهر‌۱۳۲۲ روزنامه آزادی از تشییع‌جنازه دوباره مرحوم اسدی خبر می‌دهد. ظاهرا جنازه اسدی در زمان اعدام، به رسم امانت در خاک نهاده می‌شود.

پس از شهریور‌۱۳۲۰ خورشیدی که کشور در آشوب اشغال است، فرزندان او فرصت را مغتنم می‌شمارند تا پدرشان را به حرم بازگردانند. روزنامه آزادی در ۲۸‌مهر با تعریف و تمجید از خدمات مرحوم اسدی، می‌نویسد: «جنازه مرحوم اسدی با کمال تجلیل از طرف اهالی تشییع و در آستان‌قدس در مدفنی که چند سال قبل، زمان حیات و نیابت تولیت خود تهیه نموده بود، دفن شد.»

درباره سرنوشت محمد ولی اسدی، نایب‌التولیه آستان‌قدس در  ۹۰ سال پیش

حضور محمد ولی اسدی در مراسم کلنگ زنی اولین طرح کریم طاهرزاده بهزاد برای آرامگاه فردوسی

 

اثبات بی‌گناهی پدر

چند‌ماه بعد فرزندان اسدی برای اثبات بی‌گناهی پدر خود اقدام می‌کنند. فرتاش، نماینده دیوان کیفر، در اسفند‌۱۳۲۳ به خراسان می‌آید و مأمور تعقیب کسانی می‌شود که در امر تهیه و تنظیم پرونده اسدی دخالت داشته‌اند.

روزنامه آزادی با چاپ این خبر، اظهار می‌کند: «از‌آنجایی‌که این قبیل پرونده‌ها در واقعه شهریور ۱۳۲۰ از میان برده شده و پرونده و پیشینه‌های کاملی برای مراجعه و تعقیب امر در دست نیست...، ناچارا پرونده جدیدی باید تشکیل شود.»

ظاهرا موفقی و اسدالله دادرس که در بازجویی و دستگیری زندانیان واقعه گوهرشاد دست داشته‌اند، بازداشت می‌شوند. یک سال طول می‌کشد تا محمدرفیع نوایی، رئیس شهربانی اسبق، نیز به جرم پرونده‌سازی و اعدام اسدی در دادگاه جنایی خراسان محاکمه شود.

 ۹‌آبان‌ماه سال‌۱۳۲۴ نیز خبر دیگری منتشر می‌شود که از ادامه این دادگاه‌ها به ریاست نعمت‌اللهی خبر می‌دهد. ظاهرا این شکایت، گریبان تعداد زیادی را می‌گیرد. پس از محاکمه نوایی، نوبت به تقی بردبار، رئیس زندان شهربانی، و عبدالعلی میرزایی، رئیس تشریفات آستانه در آن زمان، می‌رسد.

نوایی هفتاد‌و‌اندی‌ساله که به خشونت و ایجاد وحشت معروف بوده است، پشت تریبون می‌رود تا از خودش دفاع کند. دادگاه او را در چند‌مورد، از جمله پرونده اسدی، گناهکار می‌داند و مجازات او را اعدام در نظر می‌گیرد ولی طبق قانون و با‌توجه‌به سن او که از شصت سال عبور کرده بوده است، این حکم را به چند‌سال حبس تقلیل می‌دهد.


دشمنی پیدا و پنهان با اسدی

سید‌محمدعلی شوشتری در کتاب خاطراتش که پس از شهریور‌۱۳۲۰‌خورشیدی و خروج رضاشاه از ایران نوشته، مفصلا به واقعه گوهرشاد پرداخته است. او در آن زمان به‌عنوان نماینده مخصوص شاه، متولی موقوفات آستان‌قدس‌رضوی می‌شود تا به‌ناچار شاهد اتفاقات زیادی باشد. شوشتری سخت بر این باور است که اعدام اسدی به‌ناحق بوده و بر اثر پرونده‌سازی این شخصیت محاکمه و اعدام می‌شود.

شوشتری درباره دلایل این ماجرا نیز می‌نویسد: «معمول شده بود که هر‌وقت والی خراسان به مسافرت می‌رفت، یا تغییر می‌کرد، امور مربوط به ایالت سپرده به مرحوم محمد ولی‌اسدی، نایب‌التولیه آستانه، می‌گردید.

در حقیقت نام‌برده موقتا رئیس مطلق خراسان می‌شد... این اندازه از تشخص مورد حسادت دیگران واقع شده. به‌علاوه حقوق‌بگیر‌های سابق آستانه که در تشکیلات جدید دست آنها قطع شده بود و از نظر سوابق جرئت نمی‌کردند عدم‌رضایت خود را ظاهر سازند... و نیز چند نفر ملاک متنفذ که در حقیقت جان و مال اهالی خراسان در معرض تجاوز آنها بود و نفوذ و قدرت آنها گرفته شده بود، همه دست به هم داده و منتظر فرصت بودند که در موقع مقتضی اوضاع سابق را عودت دهند.»

او درباره شخصیت مرحوم اسدی نیز که منجر به دشمن‌تراشی می‌شد، چنین اظهار می‌کند: «مرحوم اسدی به شهادت دوست و دشمن، اهل طمع و رشوه‌خواری نبود و در کار‌ها کمتر مأموری با آن صحت عمل می‌توان یافت ولی فوق‌العاده جبون و خودخواه بود و برای حفظ منافع آستانه به قدری سخت‌گیری می‌کرد که از نظر شرع و موازین آن سختی‌ها تعدی محسوب می‌شد... نارضایتی‌های عجیبی هم از این راه پیدا شده بود و حقیقتا دشمنی می‌کردند.»


برای اسدی پرونده‌سازی کردند

چند‌روز پس از حادثه گوهرشاد، سرهنگ محمد‌رفیع نوایی، رئیس پیشین شهربانی خراسان، جای سرهنگ بیات را می‌گیرد. نوایی شصت‌ساله آن زمان سوادی در حد خواندن و نوشتن داشت و ظاهرا مؤدب بود. نوایی به شوشتری چنین اظهار می‌کند: «آخر فکر بکن این کیست که با نداشتن هیچ شخصیت و سابقه متولی‌باشی خراسان بشود؟!» و در جایی دیگر می‌گوید: «فردا گزارش‌های رسیده که ماشین اسدی بهلول را برده و فرار داده و مطالب دیگر را در دسترست خواهم گذارد.»

طبق گفته شوشتری از همان ابتدای امر، رئیس شهربانی و مأموران آن می‌خواهند مسامحه و بی‌توجهی را از خود برگردانند و گناه را به گردن اولیا و کارکنان آستان‌قدس بیندازند. او بار‌ها با نوایی گفتگو می‌کند و در جایی می‌نویسد: «در ضمن صحبت و قدم‌زدن متوجه بودم که تمام همِّ نوایی پیش‌بردن منظورش است و دیگر اگر بخواهم وارد مذاکره اصلاحی شوم، خودم هم از بین خواهم رفت.»

و طبق اظهارات خفیه‌نویس رضاشاه، اسدی مخالفت تلویحی خود را در حضور پاکروان، استاندار خراسان، برای اجرای تعویض لباس در مشهد اعلام کرده بود که توسط او به مرکز مخابره می‌شود.

او در کتابش درباره نقش استاندار وقت خراسان در این پرونده، می‌نویسد: «پاکروان هم که اقتدارش از همه بیشتر بود، با اینکه می‌توانست مداخله و جلوگیری از شهربانی کند، اقدامی نمی‌کرد و دل‌خوش بود که اسدی دارد از بین می‌رود و این رقیب قوی کارهایش به او تفویض می‌شود.»

البته محمود فرخ که در همان زمان در آستان‌قدس مسئولیت داشت و از طرف‌داران اسدی بود، در خاطرات خود آورده، پاکروان باوجود دلخوری از اسدی هیچ‌نقشی در پرونده‌سازی علیه او بعد از واقعه مسجد گوهرشاد نداشته است.


اسدی مخالف تغییر لباس بود

یکی از افرادی که می‌توانیم برای این موضوع، به سراغ خاطراتش برویم، طاهر احمدزاده است که خاندانش نسل‌به‌نسل متولی مسجد گوهرشاد بوده‌اند. او درباره اسدی می‌نویسد: «اسدی مرد توانا و قدرتمندی بود. نقل می‌کردند که رضاشاه گفته است کاش من یک نفر دیگر مثل اسدی در ایران داشتم.»

او درباره نابسامانی اوضاع آستان‌قدس و نقش اسدی در برچیدن سفره آن از پیش موقوفه‌خواران چنین می‌نویسد: «وضع آستان‌قدس در آن روزگار بسیار مفلوک بود. آن‌زمان موقوفه‌خواران به جان موقوفه‌های آستان‌قدس افتاده بودند. نه حسابی، نه کتابی و نه نظمی. اسدی آمد و با حمایت رضاشاه آستان‌قدس را از حالت ورشکستگی و پراکندگی و بی‌حساب‌و‌کتابی نجات داد و از چنگال موقوفه‌خواران درآورد...»

نکته دیگری که احمدزاده در سرنوشت اسدی پررنگ می‌کند، موضوع مخالفت او با تغییر لباس و کشف حجاب است. او می‌گوید: «اسدی به تحریک روحانیون پرداخت و به آنها گفت... شما می‌توانید به اعلی‌حضرت تلگراف بکنید و از ایشان بخواهید که مشهد و حریم امام‌رضا (ع) را رعایت کنند.»

احمدزاده چراغ سبز اسدی به روحانیان را عامل تحصن آنها و تحریک مردم می‌داند و پس از تشریح ماجرای گوهرشاد به ماجرای ماشین و خروج بهلول اشاره می‌کند و می‌نویسد: «بهلول را عوامل اسدی از صحنه خارج کردند؛ حتی می‌گفتند با یک ماشین او را به‌سرعت به مرز افغانستان رساندند تا در دسترس نباشد و ارتباطش با اسدی مخفی بماند.»

ظاهرا نتیجه دیدار وزیر‌خارجه وقت با بهلول و اظهارات اوست که منجر به دستگیری و اعدام اسدی می‌شود؛ اتفاقی تلخ که تا هنوز بسیاری از ابعاد آن نا گفته مانده است.

* این گزارش پنج‌شنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۶۱ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44