بی شک پیرغلامان اباعبدا... نقش بسزایی در شور و حال مراسمهایی که امروز در ماه محرم برگزار میشود دارند. اگر همت آنها در بنا نهادن بنیان هیئتهای مذهبی و برپای مجالس امام حسین(ع) نبود مشخص نیست آیا امروز به همین شکوه مراسم سوگواری امام حسین(ع) برگزار میشد یا خیر.
به بهانه فرا رسیدن ایام سوگواری سالار شهیدان به سراغ یکی از پیرغلامان محله سیدی میرویم تا از نقش او در برگزاری مراسم امام حسین(ع) در سیدی و تأثیر این مراسم بر زندگی او بشنویم.احمد صفایی شهری متولد 1334 است. او تا پیش از رفتن به خدمت سربازی نه اهل رفتن به هیئت بود و نه حتی نماز را پیوسته میخواند.
این شرایط در زندگی او تا رفتن به سربازی ادامه داشت تا اینکه یک دوستی زمینه ساز آغاز تحول زندگی او میشود.صفایی درباره دوران جوانی خود و چگونگی جذبش به مسائل دینی میگوید: من تا پیش از رفتن به خدمت سربازی آن چنان اهل خواندن نماز و روزه نبودم. بیشتر علاقه داشتم به سینما بروم و خوشگذرانی کنم تا اینکه به سربازی رفتم و با شخصی به نام سیدهاشم دوست شدم. ما دوران آموزشی را در دزفول بودیم و پس از آن به بوشهر رفتیم.
بعد از مدتی متوجه شدم سیدهاشم از من دوری میکند. از او علت را که پرسیدم پاسخ داد پدرش پیش از آمدن به بوشهر از او خواسته با افرادی که نماز نمیخوانند دوستی نکند و حتی از آنها فاصله بگیرد. به او گفتم اگر تنها به این دلیل از من دوری میکنی از همین روز خواندن نماز را شروع میکنم. حتی با فرارسیدن ماه رمضان در گرمای طاقتفرسای بوشهر روزه گرفتم.
سال 56 پس از پایان سربازی صفایی در بیمارستان تازه تأسیس قائم مشغول به کار میشود و در همین سال زمانی که 23 سالش میشود برای اولین بار وارد مجلس عزای امام حسین(ع) میشود.
او درباره چگونگی جذبش به دستگاه امام حسین(ع) توضیح میدهد: پس از اتمام سربازی ازدواج کردم و در محله مقدم بولوار فرودگاه زندگی مشترکم را آغاز کردم. درست روبهروی منزل ما مسجد ارض اقدس بود که من پس از اتمام کارم به این مسجد برای اقامه نماز میرفتم. این شرایط ادامه داشت تا اینکه محرم سال 56 فرا رسید و من برای اولین بار پایم در مجلس عزای امام حسین (ع) باز شد.
حضورم در این مراسم باعث تحولی درون من شد. منبر و مراسم عزاداری آن سال تأثیر زیادی بر من گذاشت و زمینه ساز جذب من به دستگاه امام حسین(ع) شد. سال 58 مادرم در سیدی خانهای خرید و از من خواست در آن زندگی کنم. من هم پذیرفتم و همراه همسرم به سیدی آمدیم. این بار نیز در نزدیکی منزل ما مسجد المهدی قرار داشت.
البته در آن زمان بیشتر شبیه به یک انباری بود که مردم در آن جمع میشدند و نماز میخواندند. آنجا هر چه بود من را جذب خود کرد به طوری که در تمام برنامههای آن شرکت میکردم. یک سال بعد من در قائم 22 و این بار در همسایگی مسجد امیرالمؤمنین(ع) یک زمین خریدم و مشغول ساخت آن شدم.
انگار قسمت صفایی بوده که در همسایگی مسجد زندگی کند. صفایی درباره چگونگی حضورش در مسجد امیرالمؤمنین(ع) توضیح میدهد: زمانی که من به این خیابان آمدم کمتر از 100منزل مسکونی در اینجا بود و مسجد امیرالمؤمنین(ع) هنوز تکمیل نشده بود، اما مردم در آن نماز میخواندند.
البته من طبق عادتم با بلند شدن صدای اذان خودم را با موتور به مسجد المهدی میرساندم. این روند ادامه داشت تا سال 63 که من به واسطه شخصیت و درخواست حجتالاسلام تشکری، امام جماعت وقت مسجد امیرالمؤمنین(ع)، جذب و عضو هیئت امنای این مسجد شدم. شروع فعالیتم نیز در اینجا با جمع آوری کمکهای مردمی برای تکمیل بنای مسجد بود که خوشبختانه مردم کمک زیادی کردند و ما توانستیم مسجد را گسترش و تکمیل کنیم.
من به کمک تعدادی از اهالی مانند حاج ابوالفضل، حمیدی نیا و حریمی که هر 3 آنها از دنیا رفتند و تعدادی دیگر، مجلس را منظم و ساماندهی کردیم
حضور من در مسجد ادامه داشت تا اینکه ماه محرم فرا رسید. تا پیش از این در ایام سوگواری امام حسین(ع) مردم در مسجد و بیرون آن به عزاداری میپرداختند، اما من به کمک تعدادی از اهالی مانند حاج ابوالفضل، حمیدی نیا و حریمی که هر 3 آنها از دنیا رفتند و تعدادی دیگر، مجلس را منظم و ساماندهی کردیم.
من از اهالی پول جمعآوری کردم و مقدمات پخت حلیم را فراهم کردم. به یاد دارم که 30 هزار تومان جمع شد و سپس با مرحوم حاج ابوالفضل به جنگل طرق رفتیم و چوب جمع کردیم و در ادامه نیز گوسفند خریدیم و 3 دیگ حلیم پختیم.
ما در تمام این سالها با کمک اهالی و نمازگزاران مسجد 10 شب اول محرم را مراسم برگزار و در روز عاشورا هیئت عزاداری را ساماندهی و آن را راهی حرم امام رضا(ع) میکردیم، البته خود من همیشه در مسجد میمانم و با وجود علاقه زیادی که به همراهی هیئت داشتم و دارم تاکنون هیچ وقت همراه آنها به حرم نرفتم چرا که باید در مسجد بمانم و کارهای پذیرایی از عزاداران را انجام دهم تا وقتی خسته باز میگردند همه چیز آماده باشد و مشکلی پیش نیاید.
پیرغلام امام حسین(ع) معتقد است حالا نوبت میدان دادن به جوانان شده و باید با فرصت دادن به آنها زمینه جذب آنان شد. صفایی در انتها درباره حضور جوانان در مدیریت مسجد و هیئت مذهبی میافزاید: در این سالها گاهی پیش میآمد که تمام کارهای مسجد بر عهده من بود؛ اما الان خودم را کنار میکشم تا جوانان به میدان بیایند و امور را در دست بگیرند. به این دلیل که معتقدم حضور جوانان در مسجد و هیئت تأثیر زیادی در شخصیت و رفتار آنها دارد و میتواند زمینهساز اصلاح و پیشرفت آنها شود.