سالهاست یکی از زیباترین و بهترین کتیبههای سنگی آستان قدس که به نخستین سنگ قبر امامرضا (ع) شهرت یافته، در موزه حرم میبینیم ولی از سرنوشت آن چیز زیادی نمیدانیم. وقتی در دل گمانهها و گمانها میرویم، متوجه میشویم این سنگ، سرگذشت پیچیده و درازی را پشت سر گذاشته تا به این نقطه رسیده است.
این سنگ گمگشته در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به حرم میآید تا امروز یکی از میزبانان ما در ساختمان موزه باشد. روایت امروز، درباره پیدا شدن این کتیبه و داستانهای آن است.
در میانه خرداد که تیغ تیز آفتاب بیپروا به زمین هجوم آورده و دانههای عرق از سر و صورت زائران حضرت شره میکند، راه موزه حرم را در پیش میگیریم و خودمان را به ورودی آن میرسانیم. از هرم آفتاب تا خنکای سایه سقف بلند موزه فقط چند ثانیه فاصله است. مقرنسهای آویز ورودی سقف و سنگاب خوارزمشاهی با یک کولهبار تاریخ، نخستین جلوههای موزه است که چشم ما را به خود فرا میخواند.
سمت چپ، طبقه همکف جایی که موزه تاریخ حرم رضوی از سال۱۳۷۸ در آن برپا شده، همان مکانی است که در انتظار مشتاقان حرم مطهر رضوی است تا روزگاری را که بر آستان دوست گذشته روایت کند. گوهر ارزشمندی که ما به دنبال آن هستیم یک قطعه سنگ است که نهصد سال زندگی را از سر گذرانده و چند دهه اخیر از عمر گوهربار خودش را در آغوش موزه بوده است.
کتیبههای طلایی اولین ضریحی که بر گرد خانه دوست حلقه زده است، نخستین میزبان ماست. این کتیبهها از ضریح چوبی حریم یار جدا شدهاند و مدتی را هم در خزانه بانک ملی در تهران به امانت بودهاند و سرانجام در دهه۲۰ به خانه خود باز گشتهاند و از آنجایی که ارزش تاریخی داشتهاند به موزه سپرده میشوند تا از آن نگهداری شود.
در میان کتیبههای طلا در دومین محفظه شیشهای، یک کتیبه سنگی نیز خودنمایی میکند. همین که چشممان به او میافتد از نشانهای که پیش از آن دربارهاش خواندهایم، میفهمیم گمشده مان در همین مکان آرام گرفته است و آنچه در جستوجوی آن هستیم، همین سنگ است که شکوه، قدمت و اصالت را در چهره خود عیان دارد.
در ردیف شماره ۶ راهنمای مکتوب این ویترین، درباره این سنگ نوشته است: «سنگ مقام امام رضا (ع)، از جنس مرمرسفید، دوره سلجوقی، اثر عبدالله بن احمد فره در ۵۰۱ شمسی، ابعاد ۳۰ در ۴۰ سانتیمتر، محل ساخت: (احتمالا) یزد.»
این کتیبه با ارزش حدود ۸۲ سال است در گوشهای از موزه آرام گرفته، اما زندگی ناآرامی را پشت سر گذرانده است و حتی در مقطعی از زمان گم میشود و بالاخره در تیر سال ۱۳۲۱ خورشیدی با سلام و صلوات راهی مشهد میشود. ماجرا از این قرار است که در این تاریخ روزنامه آزادی خبر از پیدا شدن یک کتیبه عتیقه در مغازه یکی از عتیقهفروشان تهران را میدهد.
بخت با ما یار است که این کتیبه کشف میشود و با پرداخت مبلغی به فروشنده آن، در ایران میماند و مانند کتیبههای سنگی دیگر از موزه فریر گالری واشنگتن و دیگر موزههای جهان سر در نمیآورد. در خبر جریده مذکور آمده است: «یک قطعه سنگ مرمر با کتیبه خط کوفی به تاریخ سال۵۱۲ هجری قمری اخیرا در تهران نزد یکی از عتیقهفروشان یافت شده بود ... سنگ مزبور در مقابل انعامی که به دارنده آن مرحمت شد اخذ و بهوسیله آقای حسین شیبانی ... به مشهد فرستاده شد که به آستان قدس تقدیم گردد.»
تصمیم خیلی زود بر این مدار قرار میگیرد تا این کتیبه سنگی ارزشمند را به آستان قدس تقدیم کنند. نیابت تولیت وقت نیز دستور میدهد که مجلسی در دارالضیافه شکل بگیرد و ریاست تشریفات آستان قدس از علما و رؤسای ادارات و بزرگان شهر دعوت میکند تا در این مراسم شرکت کنند. ساعت ۵:۳۰ عصر روز دوشنبه در این گردهمایی، در یک جعبه ظریف گشوده میشود تا از این سنگ تاریخی رونمایی شود.
افراد حاضر در این جلسه با دیدن این کتیبه از مسئولان تقاضا میکنند که آن را در مقام اصلی خود در محراب بالای سر نصب کنند. البته در ادامه خواهید دانست، این نظریه خام است و فقط بر اساس حدس و گمان آن را به محراب بالای سر حضرت نسبت میدهند. این بزم با سخنرانی رئیس تشریفات درباره این کتیبهها ادامه پیدا میکند.
خوانش این خطابه از این جهت مهم است که گمانههای ابتدایی پس از کشف آن درباره چگونگی خروج آن از مشهد، تاریخ کتیبه و اطلاعاتی از این دست را بیان میکند. در بخشی از این خطابه میآید : «یک قطعه سنگ در طهران یافت شده است که خطوط روی آن میرساند سابقا این سنگ متعلق به آستان قدس رضوی بوده و بعدا در اثر حوادثی از آستان قدس خارج شده است.
موضوع مورد توجه خاص قرار گرفته و با مراجعه به آقای گدار باستانشناس اصالت و قدمت سنگ مورد تصدیق واقع گردید.» البته در گام بعدی آستان قدس نیز سنگ را مورد بررسی قرار میدهد و ارزشمند بودن آن را تأیید میکند تا مسئولان با پرداخت انعامی به عتیقهفروش تهرانی آن را در ظاهر به مأمن خود بازگردانند.
در این سخنرانی درباره تاریخ این سنگ نیز صحبت میشود. سخنران درباره محتوای آن میگوید: «بهطوری که ملاحظه میفرمایید از عبارتی که روی سنگ نقر شده، معلوم میشود در تاریخ ۵۱۶ هجری ابوالقاسم احمد ابن على ابن احمد العلوی الحسینی پس از تعمیراتی که در بقعه مقدسه نموده این سنگ را تهیه و تاریخ تعمیرات را تعیین و آن را در یکی از دیوارها نصب کرده بوده و این سنگ عمل عبدالله ابن احمد است.»
گویا آن زمان تحقیقات تاریخی نیز برای سنگ پیش گرفته میشود تا هویت واقف آن معلوم شود.
مطالعات آن زمان نیز محققان را به این نتیجه میرساند که این سنگ به یکی از محرابها تعلق دارد و از عبارت «هذا مقامالرضا» نیز برداشت میکنند که مقصود محراب بالای سر حضرت است که ایشان در آن نماز گذاردهاند.
درباره دلیل جابهجایی سنگ نیز گمانههایی زده میشود. رئیس تشریفات یکی از این گمانهها را چنین توصیف میکند: «چون مسجد مزبور توسط مرحوم محمدولیمیرزا پسر فتحعلی شاه که آن وقت والی خراسان بوده تعمیر و تزیین شده ممکن است در موقع تعمیر بهواسطه تغییر وضعیت محراب سنگ را از جای خود برداشته و در فتنه سالاری که اثاثیه آستان قدس به یکی از حجرات صحنین گذاشتهاند و به غارت رفته، این سنگ هم به یغما برده شده باشد و این نظریه احتمالی است و تحقیق در آن به عهده صلاحیت ارباب بصیرت و اطلاع است.»
درباره فتنه سالاری که خروج سنگ از مشهد را به آن زمان نسبت دادهاند، نیز میتوان گفت مقدمه این اتفاق به زمان حکومت آصفالدوله، دایی محمدعلیشاه در خراسان باز میگردد. آصفالدوله، محرک و سلسلهجنبان فتنه است و با تحریک او پسرش حسنخان معروف به سالار، شورشی پنج ساله را در خراسان راه میاندازد و بر شهر مشهد نیز مسلط میشود. حمزه میرزا برای مقابله با او و دفع شرش از خراسان عازم این دیار میشود و سالار با دوازده هزار توپ و هزاران سرباز سواره و پیاده نظام در مشهد سنگر میگیرد.
سالار، حاجی میرزا عبداله خویی متولی مرقد حضرت رضا (ع) را دستگیر میکند و در مسجد گوهرشاد به قتل میرساند و اموالش را به یغما میبرد و ابراهیم سلطان داروغه شهر را نیز تکهتکه میکند. در این زمان حمزه میرزا به مشهد میرسد و به مهاجمان میتازد و شهر را از سالار و یاران شورشیاش پس میگیرد. البته کشمکش با سالار تا سال ۱۲۶۶ قمری که او کشته میشود، ادامه پیدا میکند.
طبق خطابهای که در روزنامه آزادی به چاپ رسیده، این سنگ در زمان شورش به غارت رفته است و به مرور زمان و طبق اتفاقاتی که از آن بیخبریم سر از عتیقهفروشی تهران درآورده است.
افزون بر آنچه گفته شد، روایتهای دیگری نیز درباره این سنگ وجود دارد. بعضی از آن به عنوان سنگ قبر قدیم مزار حضرت رضا (ع) یاد میکنند که در قرن هشتم یا احتمالا در زمان صفویه که سرداب مقدس به وجود آمد از روی مزار برداشته شد. این روایت آنقدر جدی است که به میان کتابها و مقالات هم راه پیدا کرده است.
غلامرضا عطاردی در کتاب «تاریخ آستان قدس رضوی» درباره این کتیبه چنین نوشته است. در مقالهای هم که در نشریه نامه آستان قدس در فرودین سال ۱۳۴۴ به چاپ رسیده، فردی به نام ع. شبیران از این کتیبه به عنوان سنگ مزار حضرت ثامن یاد میکند.
رسول جعفریان در مقالهای با نام «سنگ مقام، نه سنگ قبر» درباره این کتیبه سنگی نوشته است: «این سنگ، نه سنگ قبر امام رضا (ع) بلکه سنگی است که در سال یادشده یعنی سال۵۱۶ در دورانی که شهر یزد در اختیار آلکاکویه شیعی بوده، تراشیده شده و در محلی که به عنوان مشهد یا قدمگاه امام رضا (ع) در یزد بوده، نصب شده است. بنابراین، این سنگ را نه سنگ قبر بلکه از این پس میباید «سنگ مقام» نامید.»
البته گویا دکتر ایرج افشار، پژوهشگر برجسته فرهنگ و تاریخ ایران چنین ادعایی را تأیید میکند و این سنگ را با سه سنگ دیگر که از آثار حجاری قرن ششم در یزد است، مقایسه میکند و با توجه به مشابهت میان کتیبهها، این سنگنوشته را متعلق به مسجد فرط این شهر میداند.
این مسجد در خیابان امام خمینی (ره) یزد واقع شده و به مسجد یا مشهد علیابن موسیالرضا (ع) شهرت دارد. طبق بررسیهای کارشناسی و گمانههای دکتر افشار، به احتمال بسیار زیاد سنگ مقام به این مسجد تعلق دارد. اگر نظر این پژوهشگر برجسته را بپذیریم باید اطلاعات اولیه در روزنامه آزادی درباره خروج سنگنوشته از مشهد در زمان فتنه سالار و دیگر گمانههای مربوط به آن را رد کنیم.
* این گزارش چهارشنبه ۲۳ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۳۸ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.