از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، وقتی شنیدیم فردی هزار و ۵۵۰متر زمین را در محله امیریه به ارزش ۲۵میلیارد ریال وقف کرده؛ با خود فکر کردیم لابد واقف، فردی بسیار ثروتمند است که این ۲۵میلیارد ریال، پول خردش هم محسوب نمیشود! اما در صحبت با ایشان، متوجه شدیم عجولانه قضاوت کردیم.
این واقف میلیاردی که قصد دارد با وقف زمینش، مسکن و محل کاری برای بیسرپرستان آماده کند، خودش هنوز مستاجر است! محمود آلانی فردی است که خلاف رسم زمانه عمل کرده! او پیش از آنکه برای خود خانه و سرپناهی آماده کند، به فکر آمادهکردن سرپناه برای بیسرپرستان است.
علاقه فراوانی به کار و فعالیت دارد. از ۱۵سالگی مشغول به کار شده و هنوز در آستانه ۶۰سالگی دست از تلاش و فعالیت برنداشته است. محمود آلانی کسی است که ۴۵سال مداوم کار کرده و میگوید اگر روزی کار نکنم، روزم شب نمیشود.
شاید همین روحیه بالا هم موجب شده در این سن که بیشتر همسالانش خود را بازنشسته مینامند، او نهتنها از پا ننشسته بلکه خیال دارد فعالیت جدیدی را هم آغاز کند.
آلانی که بخش زیادی از سرمایه خود را برای رضای خدا و به نام حضرت فاطمه زهرا (س) وقف کودکان بیسرپرست کرده، در توضیح انگیزه خود از این وقف میگوید: «تمام این سالها سخت کار کردم و پول درآوردم. اما یک روز به خودم آمدم و فکر کردم این همه کار کردن برای چیست؟ یعنی من به دنیا آمدم که فقط پول درآورم؟ بعدش چه؟»
اینجاست که او تصمیم میگیرد نام خود را ماندگار کند. میگوید: «بدون شک خلقت آدمها بیدلیل نبوده است. هر کسی به این دنیا میآید تا کاری انجام دهد. عالم، کتابی مینویسد و نام خود را ماندگار میکند. دانشمند، اختراعی میکند و خود را جاودانه میکند.
من هم تنها کاری که از دستم برمیآید پول درآوردن است. با خود فکر کردم حالا که خدا این توانایی را به من داده پس باید دِین خود را به این دنیا ادا کنم. اینطور شد که تصمیم گرفتم بخشی از اموالم را وقف کنم و به این ترتیب من هم نام نیکی از خود به جا بگذارم.»
- جناب آلانی، شغلتان چیست؟
شغلم خدمات صنعتی است؛ آبکاری فلزات داریم.
- آیا در خانواده ثروتمندی به دنیا آمدید؟
پدرم سواد ندارد، اما زحمتکش است و با زحمت پول درآورده. وضعش چندان بد نیست. اما هرچه درآورده با زحمتکشی بوده و هیچگاه پول بادآوردهای به او نرسیده است. من هم علاقه شدیدی به کار کردن دارم. از ۱۵سالگی، شبانه درس خواندم و روزها در مغازه به پدرم کمک کردم؛ چراکه پدرم سواد نداشت و به یک نفر نیاز داشت تا برایش فاکتور بنویسد.
- اولین باری که پول درآوردید، چه زمانی بود؟
آنطور که یادم میآید اولین حقوقم را بعد از ازدواج از پدرم گرفتم. یعنی تا وقتی ازدواج نکرده بودم حقوقی نمیگرفتم. بعد از ازدواج، پدرم درصدی از سهم کارخانه را به من داد. ما سه برادر بودیم که پدرم برای هرکداممان سهمی تعیین کرد.
از سال۷۲ به دلیل ایرادی که محیط زیست به کارگاه پدرم گرفت، کارگاه تعطیل شد و بعد از آن من به صورت مستقل برای خودم کار کردم. در شهرک صنعتی کارگاهی ساختم و مشغول به کار شدم. مانند جوانان امروز پشتمیزنشین هم نیستم و هرجا لازم باشد بیل میزنم.
- چه زمانی به فکر وقف افتادید؟
عوامل مختلفی در زندگی پیش میآید که آدم را به سمت وقف رهنمون میکند. درواقع باید ایجاد چنین دغدغهای در ذهن را عنایت خدا و ائمه دانست. من گهگاه به کسانی که میشناختم یا دیگران معرفی میکردند، کمک میکردم، اما این کمکها به صورت مقطعی بود و به عقیده خودم خیلی نمیتوانست تأثیرگذار باشد.
بنابراین دو سالی میشود که به فکر کار خیری افتادم که دنبالهدار باشد و به قول حضرت علی (ع) ماهیگیری به افراد یاد بدهد. در همین راستا به چندین موسسه خیریه هم مراجعه کردم، اما درنهایت اداره اوقاف را مطمئنترین مکان برای وقف یافتم.
- کمی بیشتر راجع به زمینی که وقف کردید توضیح میدهید؟ چه زمانی آن را خریده بودید؟
سال۸۴ خانهای را در خیابان فلسطین به قیمت ۵۰میلیون از پدرم خریدم. خانه را بازسازی کردم و دو سال بعد آن را فروختم به ۱۸۰میلیون. قصد داشتم با آن پول مثل همیشه کار اقتصادی کنم. اما جو آن سالها و توصیههای برخی دوستان سبب شد من هم وسوسه شوم و تصمیم بگیرم یک بار هم که شده پول راحت به دست بیاورم.
کمی روی این پول گذاشتم و زمینی به ارزش ۲۵۰میلیون تومان در امیریه خریدم. میگویند چوب خدا صدا ندارد. من واقعاً به این حرف اعتقاد پیدا کردم. انگار که خدا به من گفت پول راحت به دست آوردن، به درد تو نمیخورد! چراکه اگر این پول را آن زمان در اقتصاد سرمایهگذاری میکردم تا الان چندین برابر شده بود.
درصورتیکه زمینی که خریدم بعد از این همه سال باز هم به قیمت همان خانه خیابان فلسطین است. چندی پیش فردی که آن زمان به من پیشنهاد خرید زمین را داده بود دوباره سراغم آمد و گفت زمین را تحویل دهم و دو سال بعد آپارتمان آماده بگیرم.
اما من در جوابش گفتم یکبار خواستم پول راحت به دست بیاورم برای من بس است. حالا تصمیم گرفتم این زمین را وقف کودکان بیسرپرست کنم. میخواهم اگر خدا کمک کند دو طبقه تجاری و چهار طبقه مسکونی برای آنهایی که نیازمندند بسازم. تا جوانان بیسرپرست در مغازههای پایین کار و در طبقات بالا سکونت کنند تا زمانیکه بتوانند از پس خود برآیند. آن زمان میروند و گروه بعدی جایگزین میشوند.
- ۲ میلیارد پول کمی نیست، چطور توانستید از این همه پول بگذرید؟
مال دنیا خیلی شیرین است. آدمیزاد به هرجا هم که برسد باز سیر نمیشود. دائما در این حال است که ماشین بهتر بگیرد و خانهای بهتر داشته باشد. به همین خاطر گاهی از هزار تومانی هم نمیتواند بگذرد.
البته از آنسو نگرانی از آینده هم دلیلی دیگری است که موجب میشود آدم در بخشش اموالش احتیاط به خرج دهد. مردم از آینده خود میترسند و به همین خاطر هم پولهایشان را برای روز مبادا ذخیره میکنند. اما من بیشتر از دوران پیری، از آن دنیا میترسم.
من سرمایه اولیه را در اختیار پسرانم قرار دادم. کارگاهی که در شهرک صنعتی داشتم به آنها واگذار کردم تا کار کنند
به همین خاطر ترجیح میدهم توشهای برای آن دنیای خود ذخیره کنم. همین دیدگاه هم سبب شده طور دیگری به زندگی نگاه کنم و دیگر ماشین و خانه آنچنانی برایم اهمیت نداشته باشد. ماشین چندان گرانی هم ندارم.
- شما ۳ پسر دارید. راحتی فرزندان آرزوی هر پدر و مادری است. چرا این ارث را برای پسرانتان به جا نگذاشتید؟
من سرمایه اولیه را در اختیار پسرانم قرار دادم. کارگاهی که در شهرک صنعتی داشتم به آنها واگذار کردم تا کار کنند و خرج خودشان را درآورند. خدا را شکر در حال حاضر هم به اندازه خودشان پول دارند. اگر بیشتر از این بخواهند باید خودشان تلاش کنند و پول دربیاورند چراکه من معتقدم هیچکس قدر پول بیزحمت را نمیداند و برای پول درآوردن باید زحمت کشید.
- خانواده با این وقف مخالف نبودند؟
راستش را بخواهید تقریباً در میان اقوام کسی نبود که موافق باشد! البته کسی مخالف وقف نیست، بلکه مخالفت آنها با نوع و شیوه وقفی است که من انجام دادم. مثلا فرزندانم میگویند پول این زمین را سرمایهگذاری و چند برابر کنید و سپس به همین اندازه به دیگران کمک کنید.
شاید این همان حرفی است که وقتی پدر و مادرم خانهشان را میفروختند و به دیگران کمک میکردند، من به آنها میگفتم. آخر پدر و مادرم دستشان به خیر بود. مثلاً ما گاهی متوجه میشدیم پدر و مادرم خانهشان را فروختند و خودشان را به سختی انداختند تا چند نفر دیگر را خانهدار کنند.
آن زمان من با پدر و مادرم مخالفت میکردم و میگفتم به جای فروش خانه آن را اجاره دهید و از درآمدش به دیگران کمک کنید نه اینکه اصل مال را بفروشید. ولی آنها به حرف من گوش نمیکردند و کار خودشان را انجام میدادند چراکه اینگونه تشخیص داده بودند. حالا آنها را درک میکنم، زیرا تشخیص من هم چنین است، البته شاید هم اشتباه باشد.
همانطور که گفتم من الان در خانه پدر و مادرم به صورت مستأجر زندگی میکنم. همسرم هم به من ایراد میگیرد و میگوید اول برای خودمان یک خانه بگیر تا سقفی بالای سر خودمان داشته باشیم، بعد هر چه میخواهی وقف کن. میگویم خدا خودش درست میکند. گرچه او با من همفکر نیست، اما همراه است. موفقیت من به هم خاطر همین سازگاری همسرم است. او هیچگاه روی حرف من حرفی نمیزند.
- به نظر شما این وقف در زندگی نسل بعد از شما تأثیری خواهد داشت؟
بدون شک تأثیر دارد. بچههای من شاید الان به ظاهر مخالف باشند، اما مطمئناً بعدها متوجه آثار این وقف در زندگیشان خواهند شد.
- شده تابهحال به مشکل مالی برخورد کنید و نیاز به پول داشته باشید؟
راستش نه؛ البته شده گاهی پول کم داشته باشم، اما آنطور مشکل مالی نداشتم. من همیشه سعی میکنم با قناعت زندگی کنم.
- چقدر با اوضاع امیریه آشنایی دارید؟ میدانید الان این محله نه مدرسه دارد، نه مسجد و نه درمانگاه؟
متأسفانه آشنایی چندانی ندارم. همانطور که میدانید طبق قانون وقف، باید طبق همان چیزی که در وقف نامه قید شده عمل کرد و بعدها هیچ تغییری در آن نمیتوان ایجاد کرد. من، چون آشنایی چندانی با محله امیریه و نیازهایش نداشتم، با مشورت مشاوران اوقاف، وقفنامه را به نحوی تنظیم کردیم که بعدها دستمان باز باشد و هم خودم و هم متولیان دیگر بتوانیم بهرهبرداری فرهنگی مذهبی، پژوهشی، خیریهای، درمانی و... در این زمین انجام دهیم.
با این اوصافی که شما میگویید اگر بتوانیم درمانگاهی هم درست کنیم خوب است. در حال حاضر قصد دارم طبقات بالا را برای بیسرپرستان آماده کنم و طبقه پایین هم برای کار این افراد مهیا باشد. اگر خدا کمک کند کارهای زیادی میتوان در این زمین انجام داد.
- چه درخواستی از مسئولان دارید؟
کاربری این زمین تجاری بوده و بر همین اساس اجازه ساخت دو طبقه تجاری داریم. اما من قصد دارم ۴طبقه هم بالا برای سکونت بیسرپرستان آماده کنم و برای ساخت این طبقات اضافه باید مبلغ زیادی را بپردازم. از آنجایی که هدف من خیر است و برای خودم پولی نمیخواهم از ارگانهای مختلف تقاضا دارم به من کمک کنند تا این هدف پا بگیرد.
- چه آرزویی دارید؟
آرزویم این است که بتوانم کاری انجام دهم که ماندگار باشد. امیدوارم تا زنده هستم این زمین به بهرهبرداری برسد و بتوانم دلهای زیادی را شاد کنم.
- حرف آخر:
دنیا محل گذر است. همه ما به این دنیا آمدیم که آزمایش پس بدهیم. امیدوارم آمدن و رفتنم از این دنیا بیثمر نباشد و بتوانم نام نیکی از خود به جا بگذارم.
* این گزارش پنج شنبه، ۲ بهمن ۹۳ در شماره ۸۵ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.