کد خبر: ۸۹۹۷
۰۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
معصومه بیت‌الامانی متولد اول فروردین ۱۳۰۰ است

معصومه بیت‌الامانی متولد اول فروردین ۱۳۰۰ است

بانوی سرزنده‌ محله فرهنگیان ۹‌فرزند، ۳۹‌نوه، ۴۱‌نتیجه و ۴‌نبیره دارد. او در بین اعضای خانواده‌‎اش به چند اسم صدا زده می‌شود. همسر مرحومش او را «ننه حسین» صدا می‌زده؛ بچه‌هایش «مامان»، عروس‌ها و داماد‌ها «حاج خانم» و نوه‌ها و نتیجه‌ها «مادربزرگ».

صفحه اول شناسنامه‌تر و تمیزش را که باز کنی، تولدش به تاریخ اول فروردین سال‌۱۳۰۰، ثبت شده است. بانوی سرزنده‌ای که ۹‌فرزند دارد، ۳۹‌نوه، ۴۱‌نتیجه و ۴‌نبیره. اگر تعداد عروس و داماد‌هایی که به این خانواده اضافه شده‌اند را هم به حساب آوریم، آمار خانواده مرحوم غلامرضا صباغ به ۱۴۱‌نفر می‌رسند.

معصومه بیت‌الامانی در بین اعضای خانواده‌‎اش به چند اسم صدا زده می‌شود. همسر مرحومش طبق آنچه در قدیم مرسوم بوده، او را «ننه حسین» صدا می‌زده؛ بچه‌هایش «مامان»، عروس‌ها و داماد‌ها «حاج خانم» و نوه‌ها و نتیجه‌ها «مادربزرگ».

ما هم در فاصله کوتاه گفتگویمان با او، خانم‌بزرگ صدایش زدیم. خانم‌بزرگی که جز سرزندگی، چیز دیگری نبود. فهمیدن این روحیه نیاز به نشستن و گفتگوکردن با او نداشت، همان اول که نگاهش را مهربان به ما دوخت، در چشم‌هایش امید موج می‌زد. چشم‌هایی که خوب و بد روزگار را دیده و آن‌قدر تجربه دارد که حالا بخواهد راز سرزندگی و سرپاماندنش را برای ما بگوید.    

 

حال و هوای خانه مادربزرگ  

روزی که قرار گفتگو را با خانم‌بزرگ گذاشته بودیم، هر‌کدام از افراد خاندان صباغ که برایش امکان داشت، به منزل او آمدند و در جمع صمیمانه‌ای در کنار ما قرار گرفتند.

خانم‌بزرگ در زیرزمین منزل دخترش در محله فرهنگیان ساکن است؛ خانه‌ای نقلی که هنوز رنگ و بوی خانه‌های سنتی را دارد و به قول ما حال و هوای خانه مادربزرگ‌ها را. شش پسر و سه دختر، حاصل زندگی معصومه بیت‌الامانی با مرحوم صباغ است.

خانم‌بزرگ آنها را به ترتیب از بزرگ به کوچک برایمان نام می‌برد: «حسین (بازنشسته کارخانه قند)، ماشا‌ءا... (خانه‌دار)، اصغر (خیاط)، اکبر (بازنشسته نیروی دریایی)، عباس (بازنشسته بهزیستی)، محمد (خیاط)، اکرم (خانه‌دار)، احمد (خیاط)، اشرف (خانه‌دار).

از این بین، «اصغر» فرزند سوم خانواده، هشت سال پیش به خاطر سکته، فوت کرده است و مابقی زیر سایه خانم‌بزرگ زندگی می‌کنند.    

 

معصومه بیت‌الامانی مادری که متولد روز اول فروردین سال ۱۳۰۰ است

 

همسر خوش‌اخلاق، عاملی برای شادزیستن  

پدر و مادرِ خانم‌بزرگ، اصالتا یزدی بوده‌اند؛ اما معصومه‌خانم مشهد به دنیا آمده و به قول خودش بچه فلکه سراب و خیابان سناباد بوده. ازدواج که می‌کند، همانجا ساکن می‌شود و بعد از فوت پدر و مادرش بوده که به چهارراه میدان‌بار و خیابان مطهری‌شمالی نقل مکان می‌کند.

شوهرش پسردایی‌اش بوده و سه سال از خودش بزرگ‌تر. او خانم‌بزرگ را در ۱۵‌سالگی به عقد خود درآورده. غلامرضا صباغ که ۱۰‌سال پیش به رحمت خدا رفته، کارمند شهرداری بوده و همسری نمونه که ذکر خیرش را بار‌ها در بین صحبت‌های خانم‌بزرگ و فرزندانش شنیدیم.

در واقع یکی از مهم‌ترین دلایلی که خانم‌بزرگ را تا این سن و سال، سرپا نگه داشته و سبب شده سال‌ها با تنی سالم زندگی کند، داشتن شوهری بوده که خانم‌بزرگ را دوست داشته و در زندگی، دوشادوش او حرکت کرده؛ «اخلاق شوهرم خوب بود.

خیلی دوستم داشت و در کار‌های خانه کمکم می‌کرد. از آن مرد‌های بهانه‌گیر نبود و برای انجام کارهایم من را آزاد می‌گذاشت. منضبط بود و به سر و وضعش اهمیت می‌داد. وقتی من از بیرون به خانه می‌آمدم، می‌دیدم همه‌چیز را مرتب کرده است.»  

 

جهیزیه‌ام ساده بود  

زندگی‌اش را ساده شروع کرده، خودش می‌گوید: «دو دست رختخواب، سماور و ظرف و ظروف مورد نیاز، کل جهیزیه آن زمان بود. بقیه وسایل زندگی به مرور خریداری می‌شد. برای ما هم همین‌طور بود و کم‌کم وسایلمان را اضافه کردیم.»

ناگفته نماند که معصومه‌خانم، تا حد زیادی در زندگی تامین بوده و همسرش، اسباب راحتی او را فراهم می‌کرده؛ یادش هست که موقع تولد فرزند اولش، به عنوان هدیه، یک ماشین لباس‌شویی از همسرش گرفته است.

یاد مادرشوهرش را هم زنده می‌کند و می‌گوید: «شوهرم، تک فرزند خانواده بود و من تنها عروس خانواده صباغ. مادرشوهرم خیلی مهربان و با‌گذشت بود و در تربیت بچه‌ها کمکم می‌کرد. دختر‌ها و پسرهایم خاطرات زیادی با مادربزرگشان دارند، چون خیلی از مواقع پیش او بودند.»  

 

تغذیه سالم برایم مهم است 

«تغذیه سالم» یکی دیگر از رموز سلامتی خانم‌بزرگ است. این را هم خودش می‌گوید و هم بچه‌هایش؛ «تا‌به‌حال هیچ‌وقت سوسیس و کالباس و غذا‌هایی از این دست نخورده‌ام. همیشه برنج ایرانی مصرف می‌کنم و تابه‌حال به یاد ندارم غذا را با روغن نباتی پخته باشم.

همیشه از روغن زرد استفاده می‌کنم و گاهی هم روغن کنجد. تا وقتی شوهرم زنده بود، برای مصرف گوشت خانه، گوسفند می‌خرید، خودش می‌کشت، تمیز می‌کرد و داخل فریزر می‌گذاشت.»

خانم‌بزرگ معمولا قبل از غذا، میوه را در برنامه غذایی خود دارد و به خوردن صبحانه هم اهمیت می‌دهد. هر روز، ساعت هشت صبح از خواب بیدار می‌شود و سماورش را روشن می‌کند، بعد هم عسل و پنیر و گردو را سرسفره صبحانه‌اش می‌آورد.

اگرچه بیماری خاصی ندارد، اما ایستادن در این سن و سال برایش مشکل شده است و بعضی مواقع از واکر برای راه‌رفتن کمک می‌گیرد؛ برای همین است که نمی‌تواند پای گاز بایستد و ناهار و شام بپزد. دخترش اکرم که طبقه بالا ساکن است هر روز صبح می‌آید و ناهار مادرش را می‌پزد و اگر کاری باشد انجام می‌دهد.  

 

معصومه بیت‌الامانی مادری که متولد روز اول فروردین سال ۱۳۰۰ است

 

مادرم روحیه خوبی دارد 

در زندگی‌اش تعادل را رعایت کرده است و همه چیز برای او سر جای خودش قرار دارد. بخشی از ساعت‌هایش را صرف معنویات کرده و بخشی را صرف تفریح. فرزندانش معتقدند روحیه مادرشان همیشه شاد بوده است. اکرم در همین باره می‌گوید: «مامانم بهتر از من زندگی کرده و همین الان هم روحیه‌اش بهتر از من است.»

همه چیز برای او سر جای خودش قرار دارد. بخشی از ساعت‌هایش را صرف معنویات کرده و بخشی را صرف تفریح

خانم‌بزرگ از روزگار الانش که حرف می‌زند، کتاب دعای روی میزش را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «بعضی اوقات روز، زیارت عاشورا و دعا‌های دیگر را می‌خوانم. فیلم و سریال هم زیاد تماشا می‌کنم.»

اکرم، ادامه حرف مادرش را این‌طور می‌گیرد: «یکی از علت‎هایی که مادرم تابه‌حال دچار فراموشی نشده و حافظه‌اش خوب کارمی‌کند، به خاطر این است که زیاد تلویزیون تماشا می‌کند. تا زمانی هم که می‌توانست به سینما می‎رفت و برنامه‎های مختلفی برای زندگی‌اش داشت.»  

 

مادرشوهرم به آراستگی ظاهر اهمیت می‌دهد 

خانم بزرگ در گذر از سن ۹۳‌سالگی، هنوز حافظه بسیار خوبی دارد و نام تمام نوه‌ها و نتیجه‌هایش را می‌داند و هرکدام از آنها که در بین مصاحبه به جمع ما اضافه می‌شوند، توسط خانم‌بزرگ معرفی می‌شوند.

«عصمت استاد» یکی از عروس‌های خانواده صباغ است که در بین جمع حاضر، داوطلبانه لب به سخن درباره مادرشوهرش بازمی‌کند: «۳۱‌سال پیش عروس حاج‌خانم شدم. از همان موقع یادم هست که به آراستگی ظاهرش خیلی اهمیت می‌داد. هرزمان که منزل یک نفر از ما می‌رفت، لباس میهمانی همراهش بود و وقتی می‌رسید، لباس‌هایش را عوض می‌کرد، همین الان هم همین‌طور است.

همیشه به ما نصیحت می‌کند که به تربیت بچه‌هایمان اهمیت بدهیم، اما درضمن آن سفارش می‌کند که به فکر سلامتی خودمان هم باشیم و قدر خود را بدانیم؛ البته ما خیلی گوش به حرفش ندادیم و به همین دلیل است که الان مشکلات جسمی پیدا کرده‌ایم.»

از او که در بین خانواده صباغ به «بلبل» معروف است، از روابط بین شش جاری می‌پرسیم که می‌گوید: «ما شش نفر با هم خیلی خوب هستیم و تابه‌حال هیچ مشکلی با یکدیگر پیدا نکرده‌ایم.

 یکی از دلایلش به خاطر حاج‌خانم بوده که رفتارش با همه ما، یک‌طور بوده و دلیل دیگرش هم این است که همه‌مان از طبقه وفرهنگ یکسانی برخورداریم. کسی برای دیگری فخرفروشی نمی‌کند. از تجملات دوری می‌کنیم و دنبال چشم و هم‌چشمی هم نیستیم.»

ناهید سلیمانی، عروس دیگر خانم‌بزرگ است که از اخلاق خوب مرحوم صباغ حرف می‌زند و می‌گوید: «قبل از اینکه عروس این خانواده شوم، با مادر شوهرم همسایه بودیم. یک روز که خانه حاج‌خانم روضه ماهانه بود، من و مادرم آنجا رفتیم. یادم هست حاج‌خانم مجبور شده بود برای کاری بیرون برود و خانه نبود. اما حاج‌آقا خودش مراسم را میزبانی کرد و از میهمان‌ها پذیرایی. او همیشه دست به کمک مادرشوهرم بود.»  

 

به یاد مرحوم صباغ  

سرجمع‌شدن همه افراد خانواده صباغ، اتفاقی است که کمتر پیش می‌آید و معمولا نوروز هر سال اتفاق می‌افتد؛ اما در طول سال و هر هفته، بچه‎‌های خانم بزرگ به او سرمی‌زنند و احوالش را می‌پرسند.

عکس یادگاری آنها در قاب شهرآرامحله، با حضور تقریبا ۳۰‌نفر از آنها بود که کمتر از یک چهارم خانواده صباغ به‌شمار می‌آیند. خاندانی ۱۴۰‌نفری که گرچه بزرگ آنها یعنی مرحوم صباغ در بینشان نیست، اما یادش هنوز بعد از ۱۰‌سال در جمع صباغی‌ها زنده است و عکسش در جای‌جای خانه خانم‌بزرگ دیده می‌شود.


* این گزارش چهارشنبه، ۱۹ شهریور ۹۳ در شماره ۱۱۶ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است. 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44