قرار دلدادگیاش روزهای جمعه بود؛ زمانی که همراه پدرخانمش پای پیاده از سعدآباد تا حرم برای زیارت میرفت. پدرخانمش این عادت دیرینه را داشت که هرروز پیاده به حرم آقا علیبنموسیالرضا(ع) برود و سلام و عرض ارادتی کند، اما او بهدلیل شغل کارمندی، فقط روزهای جمعه میتوانست مشرف شود. شوق خادمی حضرت سالها همراهش بود، ولی در این دیدارهای هفتگی با دیدن خادمان، بیشتر از قبل دلش برای خدمت به زائران امام مهربانیها میتپید. یک سال گذشت و برای طواف خانه خدا به مکه مشرف شد.
در صفا و مروه وقتی دید خانم سالمندی روی صندلی چرخدار نشسته است و بهسختی حرکت میکند، لحظهای درنگ نکرد و برای کمک داوطلب شد. همان زمان دوباره آرزو کرد خادمی حضرت قسمتش شود. مدت زیادی از برگشتنش نگذشت که بهعنوان خادم افتخاری در قسمت صندلی چرخدار و زائربرهای حرم پذیرفته شد. حالا 15سال از آن زمان میگذرد و جواد نمایی به آرزوی خود رسیده است. همسرش اشرف فاطمی نیز چندسال بعد از او افتخار خدمت به زائران را پیدا کرد. این هفته با این زوج مصاحبه کردیم و در گذشته در محله بالا خیابان زندگی می کردند که به نیت خشنودی امام رضا(ع) دستی هم در کارهای خیر دارند.
خیلیها آرزوی پوشیدن لباس بلند و سرمهایرنگ خادمی را دارند؛ اینکه حتی اگر شده ساعتی را در کنار مضجع شریف امام رضا(ع) جارو بکشند، یا کفش زائر را جفت کنند؛ سعادتی که به کرم حضرت رضا(ع) قسمت جواد نمایی 66ساله و کارمند بازنشسته شده است. او از زمانی برایمان میگوید که اولینبار لباس خادمی را به تن کرد و راهی حرم آقا شد: حسوحال عجیبوغریبی داشتم.
با کلام نمیشود توصیف کرد، اما از همه جالبتر این بود که درست همان چیزی که در مکه از خدا و امام هشتم(ع) خواسته بودم، نصیبم شده بود. از زمانی که این لباس سرمهای را میپوشم، سالها میگذرد، اما هربار که راهی حرم میشوم، باز هم حس من مثل همان روز اول است و ذرهای از شوقم برای خدمت کم نشده است.
خدمت در بخش صندلی چرخدار و زائربرها کمی متفاوت با دیگر قسمتهاست. در اینجا باید در سرما و گرما زائر سالمند یا زائری را که دچار مشکل است، با صندلی چرخدار به ورودی رواقها برساند. جوادآقا صبحهای سرد زمستانی را به یاد دارد که برف همچون شبنم روی سنگهای صحن مینشست و زمین را لغزنده میکرد. حال او باید زائر را در این مسیر همراهی میکرد. پاهای خودش از شدت سرما یخ میزد، اما باز هم با جان و دل این کار را انجام میداد.
کبوتری آمد و روی دسته صندلی چرخدار، درست کنار دست زائر نشست. جوادآقا اول فکر میکرد کبوتر با جابهجایی زائر میترسد و میرود، اما بیشتر از نیمساعت با وجود حرکت صندلی چرخدار، شلوغی حرم و نشستن و پیادهشدن زائران، کبوتر از جای خود تکان نمیخورد تا اینکه یکی دیگر از خدام کبوتر را برداشت
او روزی از فصل بهار را به یاد میآورد که از بست شیخ طبرسی تا صحن انقلاب سالمندان را با صندلی چرخدار همراهی میکرد و همانطور که مسیر خود را میرفت، کبوتری آمد و روی دسته صندلی چرخدار، درست کنار دست زائر نشست. جوادآقا اول فکر میکرد کبوتر با جابهجایی زائر میترسد و میرود، اما بیشتر از نیمساعت با وجود حرکت صندلی چرخدار، شلوغی حرم و نشستن و پیادهشدن زائران، کبوتر از جای خود تکان نمیخورد تا اینکه یکی دیگر از خدام کبوتر را برداشت. احساس امنیتی که پرنده داشت، برای همیشه در ذهن او حک شده است.
در این سالها زائران مختلفی را دیده است که از راههای دور و نزدیک و با لهجهها و گویشهای مختلف برای زیارت آمدهاند، اما یکی از آنها برایش بهیادماندنیتر شده است: تازه یکی از زائران را پیاده کرده بودم که چشمم به مرد جوانی افتاد که هردو پایش از زانو قطع شده بود و بدون اینکه عصایی داشته باشد، خودش را روی زمین میکشید. جلو رفتم و خواستم کمک کنم تا روی صندلی چرخ دار بنشیند، اما قبول نمیکرد و میگفت میخواهد با همین پاهایش برود.
او که ارادت خاصی به حضرت ثامنالحجج(ع) دارد، این افتخار نصیبش شده است تا یکی از خادمان امامزاده یاسر و ناصر نیز باشد. این خادمی نیز برای خودش داستان جالبی دارد.
اشرف فاطمی متولد1336، بازنشسته فرهنگی و همسر جوادآقاست. 8سال پیش اتفاقی در زندگیاش افتاد که از نظر روحی بههم ریخت. روزی به زیارت امامزاده یاسر و ناصر رفته و همانطور که روی نیمکتی نشسته بود، زیر لب با امامزاده صحبت میکرد و میگفت که دوست دارد خادم باشد. همان موقع دختر جوانی که خادم بود، از مقابلش رد شد و اشرفخانم از او پرسید شرایط خادمشدن چیست و سپس به دفتر امامزاده رفت. مرد مسئول به او گفت گزینش فرایندی ششماهه دارد، اما چون شما بازنشسته فرهنگی هستید، نیازی به گزینش نیست و میتوانید از همین لحظه کارتان را شروع کنید. بعد هم یک چوبپر به او داد.
باور اینکه به این سرعت میتواند خادم باشد و صدایش شنیده شده است، برایش تعجبآور بود، تا اینکه مرد مسئول از خانم فاطمی پرسید چـــطور میخواهید رفتوآمد کنید؟ جواب داد که با خودرو میآید یا همسرش او را خواهد رساند. مسئول امامزاده از اشرفخانم خواست تا همسرش را با خود به حرم امامزادگان بیاورد تا او نیز خادم باشد، اما آقای نمایی خادم حرم بود و با وجود کارمندی، وقت آزاد کمی داشت. جوادآقا زمانی که صحبتهای همسرش را شنید، قبول کرد بعدازظهرهای سهشنبه همسرش را به امامزاده ببرد و خودش هم خادم باشد و در راه برگشت هم چند بانوی خادم دیگر را به مقصد برساند.
2سال از این ماجرا میگذرد و خانم فاطمی که علاقه زیادی به خادمی حضرت رضا(ع) داشت، از طریق بسیج بهعنوان خادم افتخاری در ورودی بابالجواد و بابالرضا مشغول به خدمت شد، ولی فقط 8ماه ماند. بیماری فشار خون و ازدحام جمعیت باعث شد تا دوباره خادم امامزادگان باشد.
یکی از خواهران خادم مشکل مالی داشت و باید قرضی را ادا میکرد. آنقدر فکر و ذهنش درگیر بود که مدام زیرلب از حضرت کمک میخواست. یک روز عصر که به خانه میرود، دخترش میگوید صبح بانویی بستهای را در خانه تحویل داد و گفت آن را به مادرت بده. داخل بسته دقیقا رقم بدهی او قرار داشته است
او کرامات زیادی از حضرت رضا(ع) در همین مدت 8ماه دیده است: یکی از خواهران خادم مشکل مالی داشت و باید قرضی را ادا میکرد. آنقدر فکر و ذهنش درگیر بود که مدام زیرلب از حضرت کمک میخواست. یک روز عصر که به خانه میرود، دخترش میگوید صبح بانویی بستهای را در خانه تحویل داد و گفت آن را به مادرت بده. داخل بسته دقیقا رقم بدهی او قرار داشته است.
دلهای بیقرار حضرت زیاد است. زائرانی که از همان در ورودی التماس دعا دارند. او گریزی به یکی از خاطراتش میزند و اضافه میکند: خیلیها آرزو دارند غذای حضرت نصیبشان شود. به خاطر دارم همیشه غذایی را که سهم خودمان بود، نگه میداشتیم و به افرادی میدادیم که از بیمارستانهای مختلف برای شفای مریض میآمدند. حتی برخی از آنها چند دانه برنج را میگرفتند تا با غذای خود مخلوط کنند. چون اعتقاد دارند همین چند دانه هم برکت و معنویت دارد.
خانم فاطمی کلام شیرینی دارد و میگوید زمانی که در حرم امام رضا(ع) یا در حرم امامزادگان حضور دارد، اصلا گذر زمان را احساس نمیکند و حس دلنشین و آرامشی که به او دست میدهد، فقط برای کسانی ملموس است که تجربه آن را داشته باشند: حالوهوای حرم آرامشی به آدم میدهد که هیچکجا نمیتوان آن را پیدا کرد. هرچقدر هم که گرفتاری، غصه و شکایت داشته باشم، وقتی به حرم میروم، خستگی و مشکلاتم را فراموش میکنم.
او اضافه میکند: اگر قلبت با امام رضا(ع) باشد و شکی به دلت راه ندهی، انرژی مثبت را میگیری. نشانه آن هم همان کبوترهایی است که در صحن و سرای حرم با حس امنیت در کنار زائران هستند.
جوادآقا نمایی زمانی که هنوز خبری از خودروهای زائربر در حرم نبود و با صندلی چرخ دار زائران را جابهجا میکردند، در جمعکردن مبالغی برای خرید صندلی چرخ دار پیشقدم شد. او رغبت چندانی به توضیحدادن در اینباره ندارد، اما به اصرار ما جواب میدهد: تعداد صندلی چرخ دارهای حرم کم نبود، اما در آن سالها ما خادمان این بخش وظیفه خود میدانستیم تعدادی صندلی چرخ دار برای راحتی زائران سالمند بخریم تا معطل نمانند و با این کار بهنوعی بتوانیم باعث خشنودی حضرت شویم.
اشرف فاطمی که سالها در مدرسه خدمت کرده است، میداند در وضعیت کنونی تهیه جهیزیه برای خانوادههای کمبضاعت تا چه میزان میتواند سخت باشد. برای همین هم زمانی که از طرف چند خواهر بسیجی موضوع تهیه جهیزیه مطرح شد، از آن استقبال کرد. حالا چندسالی میشود که برای دختران دم بخت جهیزیه تهیه میکنند. همچنین او و دوستانش در حد توانشان برای افرادی که گره و مشکل مالی دارند، مبالغی را جمعآوری میکنند. این زوج معتقدند همین کمکهای اندک و شاید کوچک میتواند برای کسی که مشکل دارد، بسیار راه گشا باشد.