درست مثل اسم مؤسسه، محبت در این خانه موج میزند. قصه قهرمانان داستان امروز ما، بیست سال پیش شروع شد؛ زمانی که این زوج، جوانتر و پرانرژیتر از امروز بودند و با گوش دادن به نوای قلبشان تصمیم گرفتند پنج پسر نوجوان بدسرپرست را پناه دهند. منزلی کوچک در محله سناباد پناهگاه این بچهها بود. آنها «خانه کودک فروغ محبت» را بعد از مدتی به محله وکیلآباد منتقل میکنند و حالا سالهاست در محله رحمانیه ساکن هستند.
بهمرور کارشان وسعت پیدا کرد و بعدها پنجاه کودک و نوجوان در این خانه سامان گرفتند و بزرگ شدند؛ کودکانی که در سالهای پیش از این تصور نمیشد آینده روشنی داشته باشند، حالا با حضور در این خانه برای خودشان خانواده تشکیل دادهاند. بعد از آن بود که با تصمیم هیئت مؤسس، این خانه به «مؤسسه خیریه یاوران فروغ محبت» تبدیل شد. خیریهای که میخواست علاوه بر کودکان، مادران آنها را نیز تحت حمایت خود درآورد.
هدف این مؤسسه حالا حمایت و توانمندسازی کودکان و نوجوانان بیبضاعت، بیسرپرست و بدسرپرست است. اینبار این مؤسسه حمایت از زنان سرپرست خانواده را هم برعهده گرفته است تا بچهها در کانون خانواده رشد کنند و پرورش یابند و از حمایتها در حوزههای مختلف مالی، فرهنگی، هنری، تحصیلی، معنوی، سلامت، حرفهآموزی و اشتغالزایی بهرهمند شوند. به این مؤسسه خیریه در محله رحمانیه آمدهایم و با زوج خیر این روایت، یعنی رامین ظفری و غزاله لطفی که مدیر و مؤسس این مرکز هستند، گفتگو میکنیم.
وقتی به کمیته بانوان آسایشگاه معلولان شهید فیاضبخش رفت تا داستان بچهها را از نزدیک ببیند و بشنود، فکر نمیکرد مسیر زندگیاش به «خانه کودک فروغ محبت» گره خواهد خورد؛ گرهی که با محبت بسته میشود، با هزارویک سختی پیشرو هم باز نخواهد شد.
این زوج جوان و پرانرژی از بیست سال پیش همچنان با شوق و اشتیاق به کار خیر خودشان ادامه میدهند و برای اعضای تحت حمایتشان پدرومادری مهربان هستند. غزاله لطفی روزنامهنگار و نویسنده و رامین ظفری دکتر متخصص شناخت درمانی، سرپرستی این خانواده و مؤسسه خیریه را برعهده دارند. بچههایی که به این مرکز میآیند و دورههای آموزشی مختلف میبینند، آنها را مثل خانواده خود میدانند و برایشان حکم پدرومادر را دارند.
حالا بیشتر بچههای این خانه ازدواج کردهاند و خانه و زندگی دارند. البته هنوز هم سالی چندبار به مؤسسه سر میزنند و از احوال هم باخبر هستند؛ درست مثل یک خانواده. غزاله سال ۱۳۸۲ به دعوت مادرش به کمیته بانوان آسایشگاه معلولان شهید فیاضبخش میرود و به گروهی میپیوندند که تصمیم داشتند به کودکان آسیبدیده و بیسرپرست و بدسرپرست کمک کنند. درست از همین زمان است که مسیر زندگیاش تغییر و روزنامهنگاری را رها میکند و سراغ تأسیس خانه کودک میرود.
هدف غزاله و بانوان دیگر این کمیته برگزاری کلاسهای فوقبرنامه مثل زبانانگلیسی، ریاضی و نقاشی برای بچهها در یکی از مراکز نگهداری کودکان بهزیستی بوده است، مرکزی در خیابان ۱۷ شهریور مشهد. بعد از مدتی، غزاله متوجه میشود که این کلاسها دوای درد بچهها نیست و آنها سراغ انجمن موسیقی درمانی خراسان میروند. جلسات موسیقی درمانی برای بچهها با سرپرستی رامین ظفری شروع میشود و یک تئاتر بهنام «مجسمه محبت» هم در فرهنگسرای غدیر اجرا میکنند.
روایت شکلگیری این خانه از تئاتر «مجسمه محبت» شروع میشود؛ داستانی که در آن معماری باید مجسمهای را در شهری بسازد که همه ساکنان شهر با دیدنش به هم محبت میکنند. داستان این مجسمه در وجود این زوج هم اثر میکند و محبت بچهها در دلشان مینشیند و آن سالها، تصمیم میگیرند سرپرستی پنج پسر را برعهده بگیرند و با کمک خیران، آنها را بزرگ کنند.
غزاله درباره تاریخچه فعالیتشان میگوید: این خانه فعالیتش را همان سال ۱۳۸۲ با برعهدهگرفتن سرپرستی پنج پسر آغاز کرد و تا سه سال بعد فقط سرپرستی فرزندان پسر را برعهده داشت. در همان سال پسران مرکز از ما خواستند خواهرانشان را هم به این خانه بیاوریم. ما هم موافقت کردیم و مرکز دخترانه فروغ محبت راه افتاد. هدف اصلی ما ایجاد احساس آرامش برای بچهها بود. فضایی که در آن با صمیمیت و محبت در کنار هم بزرگ شوند و تا زمان رسیدن به استقلال مالی و تشکیل خانواده تحت حمایت ما باشند.
چند سالی به همین منوال میگذرد. با بزرگشدن بچهها و با تجربه این چندسال، حالا مدیران خانه کودک به این نتیجه میرسند که بچهها بهویژه دختران با اینکه اینجا آرامش دارند، به خانواده خودشان هم نیاز دارند. باید راهی پیدا میکردند تا در کانون خانواده و کنار مادرشان رشد کنند.
غزاله میگوید: سرپرستی از بچهها مسئولیت زیادی دارد و با اینکه در سالهای گذشته ۲۸ پسر و ۲۲ دختر را بزرگ کردیم، متوجه شدیم که این بچهها بازهم به کانون خانواده خود نیاز دارند. به این دلیل بود که تصمیم گرفتیم «مؤسسه خیریه یاوران فروغ محبت» را تأسیس کنیم.
این مؤسسه قرار بود خدمت جدیدی ارائه و مادران را توانمند کند تا کانون خانواده سروسامان بگیرد؛ فعالیت این مؤسسه کاملتر از خانه کودک بود. پیشنهاد تأسیس مؤسسه را هم یکی از اعضای مؤسس خانه کودک یعنی مینا سپاسی داد که حالا به رحمت خدا رفته است.
او هم معتقد بود که مادران اصل و اساس خانواده هستند و اگر بتوانیم از سقوط آنها به دره مشکلات جلوگیری کنیم، میتوانند سرپرستان خوبی برای فرزندانشان باشند. چه کودک و چه مادر هر دو وقتی یکدیگر را ترک میکنند، در خطر لغزیدن و افتادن به پرتگاه فقر و اعتیاد هستند. به این نتیجه رسیدیم که سراغ حمایت از مادران برویم و با توانمندسازی آنها، بچهها را کنار خانواده نگه داریم.
حالا این پنجاه فرزند بزرگ و مستقل شدهاند. کاری که اکنون مؤسسه یاوران فروغ محبت برای آنها میکند، برگزاری کلاسهای مهارت شغلی برای دختران و مادران و کلاسهای مشاوره برای پسران است.
حدود ۱۰ سال پیش، خیری زمینی به آنها میبخشد. زمین کنونی مؤسسه واقع در ابتدای بولوار صادقیه و محله رحمانیه و حدود ۲ هکتار است. اعضا ابتدا میخواهند در این زمین ساختمانی چندطبقه بسازند تا بشود مادران را هم سرپناه داد، اما متوجه میشوند کاربری زمین مسکونی نیست.
غزاله میگوید: امیدواریم مشکلات زمین با کمک خیران و مسئولان شهری رفع شود و بتوانیم زودتر به اهداف مدنظر برسیم. با وجود این مشکلات، بازهم مؤسسه دست از فعالیت خود در راستای اهدافی که دارد، برنداشته است.
بانوی نیکاندیش محله ما میگوید: اکنون با برگزاری دورههای مختلف آموزشی بهدنبال توانمندسازی اعضای تحت حمایت مؤسسه هستیم. حالا جمع خانوادگی ما را خانوادههای کوچکتری تشکیل میدهند که با اعضای خانواده به خانه خودشان میآیند. هدفمان در این مؤسسه پیشگیری است و میخواهیم با حفظ خانواده به موفقیت اعضا در مسیر زندگیشان کمک کنیم.
دخترها یکی بعد از دیگری وارد مؤسسه میشوند. کلاس زبان انگلیسی و شاهنامهخوانی دارند. آشنایی با ادبیات و شاعران بزرگ کشور بخشی از آموزشهای این مؤسسه برای جوانان است. برگزاری کلاسهای موسیقی و کلاسهای تقویتی بخشهای آموزشی دیگر این مرکز برای جوانان است.
هر کدام از اعضا در هر دورهای که دوست داشته باشند، شرکت میکنند. این مؤسسه برای مادران هم کلاسهای مختلفی همچون خیاطی، بافتنی، قلاببافی و... برگزار میکند تا با کسب مهارت، برای خودشان درآمدزایی کنند. کارگاه خیاطی مؤسسه هم درحال آمادهشدن است.
این مؤسسه خیریه واحدهای مختلفی مانند سلامت، آموزش، مددکاری، اشتغالزایی و مالی دارد که به اعضای زیرپوشش خدمات ارائه میدهد. غزاله میگوید: بیشتر خیران این مؤسسه را فرهنگیان تشکیل میدهند. البته پزشکان، پرستاران و داروخانههایی هم هستند که با مؤسسه همکاری میکنند و خدماتشان را رایگان ارائه میدهند.
رامین ظفری، همسر و همراه غزاله در همه این سالها، تازه از راه میرسد. او دبیر انجمن موسیقی درمانی خراسانرضوی نیز هست و در این مسیر همراه با غزاله کنار بچهها بوده است. او از همان ابتدا با بچهها و اعضای مؤسسه خیریه موسیقی کار کرده و به رشد شخصی آنها کمک کرده است. آقای ظفری مؤلف کتاب «سلف آنالیز» آن را به مادران و اعضای جدید مؤسسه در کارگاه معماران ذهن برتر آموزش میدهد. هدف این کارگاه آموزش مهارتهای ذهنی برای انتخابهای درست در زندگی است.
رامین ظفری میگوید: موسیقیدرمانی و آموزش موسیقی کمک زیادی به بچهها کرد. آنها در این سالها با اجرای برنامههای مختلف توانستند به رشد شخصی خود کمک کنند. الان هم یکی از تفاوتهای ما با سایر مؤسسات خیریه در برگزاری همین دوره مهارتهای ذهنی و موسیقیدرمانی است. مادران و بچهها با شناخت بهتر از خود و با حضور در این دوره مسیر موفقیت را راحتتر و بهتر طی میکنند.
محبت برای مؤسسان این مرکز اصل و اساس همهچیز است. غزاله لطفی و رامین ظفری از سالهای کار در خانه کودک و مؤسسه خیریه خاطرات زیادی دارند. آرزوی غزاله نوشتن کتاب فروغ محبت است.
او میگوید: همانطور که گفتم، همهچیز با داستان محبت شروع شد و اساس ما برای ورود به این کار، محبت است. از تغییر مسیر زندگی و کارهایی که تا امروز انجام دادهام، راضی هستم. امیدوارم بتوانم همه تجربیات و خاطراتم را در کتابی جمعآوری کنم.
رامین هم معتقد است با اینکه کار خیر را برای رضای خدا انجام میدهند، دوست ندارند تلاش خودشان و سایر خیران بینتیجه بماند. او میگوید: نهتنها من و همسرم، بلکه همه خیران دوست دارند اثر کار خیرشان را در زندگی افراد ببینند. وقتی میبینیم یکی از بچهها توانسته است مشکلات را یکی بعد از دیگری پشتسر بگذارد و به جایگاهی که میخواسته است، دست پیدا کند، خوشحال و راضی میشویم.
کلاس خودشناسی تازه تمام شده است. سراغ نصرت میروم که یکی از مادران پرتلاش مؤسسه است. چهار سال پیش مدرسه دخترش آنها را به مؤسسه معرفی میکند. او و دخترش معصومه از همان زمان زیرپوشش اینجا هستند و در کارگاهها و کلاسهای مختلف آموزشی شرکت میکنند.
این مادر مسئول و فعال، خیاط است و میخواهد با شروعبهکار در کارگاه خیاطی اینجا درآمد کسب کند. او میگوید: از حضور در اینجا خوشحالم و خداراشکر میکنم که با مؤسسه آشنا شدم. دورهها و کلاسهای آموزشی مؤسسه کمک زیادی به من و دخترم کرده است. وضعیت تحصیلی معصومه خیلی بهتر شده است و اعتمادبهنفس بیشتری دارد.
جواد سیوسهساله است و تازه از گلبهار رسیده و خبرهای خوبی آورده است. او جزو پنج پسر اولی است که خانه کودک با وجودشان شکل گرفته است. خداراشکر میکند که در نوجوانی با خانم لطفی و آقای دکتر آشنا شده و مسیر زندگیاش تغییر کرده است.
وقتی میخواهد از آن روزها صحبت کند، اشک در چشمانش حلقه میزند و میگوید: هیچوقت آن چند ماه اول را که تازه با خانم لطفی و دکتر آشنا شده بودیم، فراموش نمیکنم. تمرینات تئاتر «مجسمه محبت»، مهر این دو عزیز را در دلمان نشاند و همین شروعی تازه را برای ما رقم زد. چند هفته بعد از اجرای داستان، روزی را که آنها برای انتخاب من، محسن و محمد به مرکز بهزیستی آمدند، هرگز فراموش نمیکنم.
جواد ۱۰ سال پیش ازدواج میکند و امسال هم توانسته است با تلاش و کوشش، در گلبهار خانه بخرد. او میگوید: هر چه دارم اول از خدا و بعد از کمکهای آقای دکتر و خانم لطفی است. دلشان دریاست و بزرگترین نعمت زندگی ما هستند. همیشه گفتم اگر آنها را نمیدیدم، نمیدانم مسیر زندگی من را به کجا میبرد. همه ما یک خانواده بزرگ هستیم. هر سال عید نوروز اینجا دور هم جمع میشویم و بعد از خواندن دعا، عیدیهایمان را از خانم و آقای دکتر میگیریم؛ لحظاتی پرخاطره و ماندگار که مهر و محبت بین ما را رنگوبوی بهاری میدهد.
سعید بیستوهشتساله است و تازه از بابلسر رسیده است. عزم رفتن به بارگاه رضوی را دارد که چند دقیقه کوتاه با او گفتگو میکنیم. دوازده سال داشته است که به بچههای خانه کودک فروغ محبت اضافه میشود؛ جایی که مسیر زندگی او را هم تغییر داده است.
فضای صمیمی و دوستانه خانه به او انگیزه و امید میدهد. سعید هم در کلاسهای موسیقیدرمانی شرکت کرده است و حالا خودش در خانه سالمندان بابلسر دورههای این تخصص را برگزار میکند. از اینکه میتواند لبخندی به لب افراد سالمند بنشاند و روحیه آنها را تغییر دهد، خوشحال و راضی است.
او هم از اینجا خاطرات بهیادماندنی کم ندارد و میگوید: در نوجوانی از هر اتفاقی که نارحت میشدم، درباره آن با همه صحبت میکردم. یکبار که پیش آقای دکتر بودم، شعری از حافظ برایم خواندند که راهنمای من در زندگی شد و بعد از آن خواندن غزلیات حافظ و درسگرفتن از آن را هم شروع کردم.
آن بیت این بود: «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام/ نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش.» آقای دکتر به من آموخت که همه غموغصه و مشکلات دارند، ولی آنهایی موفق هستند که با این ناراحتیها کنار میآیند و دیگران فقط لب خندان آنها را میبینند.
* این گزارش پنجشنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۲۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.