هفته گذشته قبل از اینکه کرونا باز هم کتابخانههای مشهد را به تعطیلی بکشاند سری به کتابخانه مرکزی امام خمینی(ره) زدم. با وجود باز بودن کتابخانه بخش توانیابان تعطیل بود. آن هم به دلیل شرایط خاص این عزیزان و حساس بودن آنها در برابر بیماری.
به سمت مخزن کتابخانه رفتم تا کتابی را انتخاب کنم که متوجه حضور بانویی ناشنوا در کتابخانه شدم. نخستین راه ارتباط با ناشنوایان لبخندی است که بر صورت نقش میبندد. بدون تأمل ماسک را از صورتم برداشتم تا لبخند معنیدار مرا ببیند و متوجه شود که مشتاق همکلام شدن با او هستم. چینهایی که گوشه چشمان مهربانش نقش بست نشان از لبخند متقابلی داشت که جواب لبخند من بود. در فکر بودم حالا که ارتباط نگاهمان برقرار شده چطور میتوانم با او همکلام شوم که متوجه شدم دختر جوانی به عنوان مترجم با او همراه است. حالا میتوانستم از حضورش در کتابخانه بپرسم و حس کنجکاویام را آرام کنم.
در همان ابتدای صحبت متوجه شدم یکی از اعضای پروپاقرص کتابخانه است و زندگیاش با کتاب عجین شده. با اینکه صحبتهایش را که با زبان اشاره بود رو به مترجمش میگفت و من هم داستان زندگیاش را با صدای دختر جوان میشنیدم اما لحظهای از او چشم برنداشتم طوری که انگار هر کلمه را از زبان خودش میشنیدم.
خیلی آرام از خودش گفت و صحبتش را اینطور آغاز کرد: معصومه ترابی مقدم هستم متولد سال53 که از بدو تولد ناشنوا بودهام. من چهارمین فرزند خانوادهای هستم که غیر از برادرم که اولین فرزند بود هر سه دختر ناشنوا به دنیا آمدیم. پدرم پس از تولد اولین خواهر وقتی متوجه شد که فرزندانی ناشنوا به دنیا خواهد آورد تقدیر خود را پذیرفت و با علم بر اینکه باید بتواند آموزشهای لازم را به کودکان ناشنوایش بدهد دو فرزند بعدی نیز به دنیا آمدند.
با آهی که از سینهاش برآمد، ادامه داد: خدا رحمت کند مادرم را. خیلی خوب به ما آموزش میداد که چطور در جامعه زندگی کنیم. از دوچرخهسواری و بازی و تفریح گرفته تا درس و آموزشهای اولیه زندگی مانند خرید کردن و ارتباطگیری با دیگران را به ما یاد میداد. او تأکید داشت که باید بتوانیم خودمان بهطور مستقل امورمان را اداره کنیم و زندگیمان مانند افراد عادی باشد. مادرم عمرش به دنیا نبود و در سال 70 بر اثر بیماری سرطان فوت کرد.
لحظهای مکث کرد و باز ادامه داد: دیپلم خیاطی گرفتم و بعد با همسرم که او هم ناشنوا بود آشنا شدم. وقتی ازدواج کردم مادرم کنارم نبود. خاله هم نداشتم که مرا راهنمایی کند و خواهرهای بزرگترم هم که مانند خودم ناشنوا بودند. هرچه راهنمایی لازم داشتم از همسر داییام میپرسیدم و از کتاب بهشت خانواده استفاده میکردم. البته بسیاری از لغات به کار رفته در کتاب برای ناشنوایان نامفهوم بود و مجبور بودم برای درک مطالب از فرهنگ عمید استفاده کنم. کم کم استفاده از کتابهای مختلف بخشی از زندگی مرا شکل داد و توانستم پاسخ بسیاری از مسائل روزمره را در کتابها بیابم.
او که عضو فعال و ثابت کتابخانه است، ادامه داد: بخش ناشنوایان کتابخانه مرکزی بسیاری از مشکلات ما را برطرف کرده و با داشتن انواع امکانات مخصوص بسیاری از منابع غیرقابل دسترس را برای ناشنوایان مهیا کرده است. ما حتی پیشنهاد دادهایم که درصورت امکان نرمافزاری طراحی شود که با داشتن بارکد مخصوص کتابها را به صورت فیلم با زیرنویس درآورد.
او که حالا دو فرزند 26 و 21 ساله دارد، از لحظههای شیرین مادرشدنش گفت و ادامه داد: مادربزرگم میگفت تو نمیتوانی صدای بچه را بشنوی و بچه داری برای یک ناشنوا کار سختی است. اما من مصمم بودم که فرزند داشته باشم و به اطرافیانم گفتم که با استفاده از دستگاه ویبره و امکانات و تکنولوژی میتوانم به کودکم رسیدگی کافی داشته باشم و در حال حاضر خدارا شکر میکنم دو فرزند سالم و فعال دارم که در رشتههای مهندسی نرمافزار و عمران درس میخوانند.
این بانوی پرتلاش که با اتکا به توانمندیهای ذاتی و پشتکار و اراده فراوان توانسته در جایگاه رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان استان خراسان رضوی قرار بگیرد درددلهای زیادی داشت و گلهمندیهایش فراوان بود اما به قسمتهای شیرین زندگی اشاره کرده و ادامه داد: زندگی بالا و پایین زیاد دارد. من به بچههای ناشنوا انگیزه میدهم و میگویم که با کتاب خواندن میتوانند با دنیای بیرون راحتتر ارتباط برقرار کنند. ناشنوایان معلولان مظلومی هستند که همه گمان میکنند افراد سالم هستند اما آنها نمیتوانند حرف دلشان را بزنند و معمولا خانوادهها و اطرافیان هم با بیحوصلگی با آنها برخورد میکنند به همین دلیل من معتقدم که ناشنوایان خیلی مظلوم هستند.
یکی از خواستههای ترابیمقدم به رسمیت شناختن زبان اشاره در نهادها و سازمانهای مختلف است. او از کملطفی برخی ادارهها گفت و ادامه داد: یکی از راههای مناسبسازی این است که در ادارهها و سازمانها زبان اشاره را آموزش بدهند تا افراد ناشنوا هم بتوانند در این فضاها ارتباط بگیرند، مردم عادی هم باید با این زبان آشنا شوند زیرا بیشتر انسانها با کهولت سن درصد زیادی از شنوایی خود را از دست میدهند و با فراگرفتن زبان اشاره در کهنسالی با مشکل برقراری ارتباط روبهرو نخواهند شد.