
تولید کتاب از دل یک خیریه در محله فاطمیه
داروندار زن و شوهر جوان، یک خانه ۱۲۵متری بود در محله فاطمیه. با قسط و قرض خریده بودند تا مأمن خود و دو طفل شان باشد. با چه ذوقی، کاغذهای دیواری و کابینتهایش را عوض کرده و وسایل را گوشهوکنار اتاقها چیده بودند.
روزها داشت در نهایت خوشی سپری میشد تا اینکه دکترها چیزهایی را گفتند که خواب را از چشم حجت و نوریهسادات بُرد و روی رؤیاهای سپیدشان خطهایی سیاه کشید. هر دو حاضر بودند برای شفای عزیزی از خانواده که دنیا را بدون حضورش نمیخواستند، هرچه دارند بدهند؛ حتی خانهای که تنها سرمایهشان بود.
با دلی شکسته تصمیم گرفتند خانه را وقف کسی کنند که کارساز باشد و با ظرافت بتواند گره کورِ افتاده در نخ زندگیشان را باز کند؛ کسی با دستهای کوچک، مثل حضرت علیاصغر (ع).
دلدادگی حجتالاسلاموالمسلمین حجت سلیمانیشاهرودی و همسرش، نوریهسادات حسینیمیلانی، به طفل ششماهه امامحسین (ع) از حدود پانزدهسال پیش با ماجرای یک بیماری و شفای معجزهوار آن به اوج رسید.
وسعت یافتن موقوفات و فعالیتهای خیر آنها تا به امروز میگوید که روایت ارادتشان همچنان ادامه دارد.
خیریهای متفاوت
انبوه کتابهای چیدهشده روی قفسهها، با عنوانهایی جذاب و کاربردی، کافی است برای اینکه دقایق متمادی به تماشا مشغول باشیم. موضوعاتشان متنوع است؛ از حقالناس و خاطرات شهدا گرفته تا نکات مادرانه، راهکارهای تقویت اراده و نشاط، همسرداری ائمه (ع)، حجاب و.... کمی آن سوتر، کتابهای ویژه کودکان با جلدهایی رنگارنگ و براق به چشم میخورند.
نام حاجآقا سلیمانی و همسرش بهعنوان نویسندگان، روی بیشتر کتابها درج شده است. بازیهای فکری تولیدشده ازسوی این مجموعه را هم باید به فهرست اقلامی که در ورودی دفتر مدیریت قرار گرفتهاند، اضافه کرد. آنچه در فضای فرهنگی این ساختمان چندطبقه میبینیم، با تابلو سردر آن (مؤسسه خیریه باب الحوائج ششماهه مشهد) و تصور رایج از عموم خیریهها جور درنمیآید.
ماجرای این تفاوت را دقایقی بعد، از حاجآقا میشنویم؛ گفتوگویی که هرچه از آغاز آن دور، و به فضای فکری او و همسرش نزدیک میشویم، نقش کتاب بهعنوان نخ تسبیح فعالیتهای این مجموعه، برایمان برجستهتر میشود.
کتابها، ثمره زندگی
متولد ۱۳۵۵ است، در روستایی عالمخیز از توابع شاهرود به نام اَبَرسِیج. پدرش کارگر بود و مادر، روحانیزاده. دوران جنینی را در شرایطی گذرانید که والدین، در سفر حج بودند و او اینطور روزیاش شده بود که در بطن مادر، زائر بیتالله الحرام باشد؛ «پنجم محرم به دنیا آمدم. مادرم نیت کرده بود اسمم را بگذارد حجت. حجت اسم پدربزرگ مرحومم بود، آدمی مُلّا و باتقوا که قدیمیها از کراماتش چیزهای عجیبی تعریف میکنند.
تحصیلات رسمی را تا هشتم در روستا خواندم و جذب حوزه علمیه شدم. در قم، تهران و مشهد درس خواندم تا ابتدای درس خارج و در همه این سالها، درکنار منبر و سخنرانی، دست به قلم هم بودم. جوری که تعداد تألیفاتم پیش از ازدواج با نوریهسادات، به بیستجلد میرسد.»
آن سوی این وصلت، بانویی است از خاندان مرحوم آیتالله سیدمحمدهادی میلانی (ره)؛ مرجع تقلیدی که نامش نهفقط برای حوزویان، بلکه برای مبارزان دوران ستمشاهی بهویژه در مشهد، زنده است. نوریهسادات، نبیره آیتالله است و دانستن همین پیشینه از او برای درک فضایی که در آن زیسته و بزرگ شده، کافی است.
ثمره ازدواج این دو که ۲۶سال از آن میگذرد، سوای دو فرزندشان، برکاتی مثل دهها جلد کتاب چاپشده است که با احتساب حدود شصتجلد کتاب در دست انتشار، به بیش از صدجلد بالغ خواهد شد.
پای عشق درمیان است
گذشت سالها از آن بیماری، روزهای سراسر نگرانی و نیز چشم انتظاری پشت درِ اتاق عمل، نتوانسته است از تلخی ماجرا برای حجت و نوریهسادات کم کند؛ هرچند که به برکت توسل به طفل شیرخواره سیدالشهدا (ع)، نهتنها امیدشان ناامید نشد، بلکه این اتفاق، به برکات مضاعفی منجر شد؛ «تو که بر دشمنان نظر داری/ دوستان را کجا کنی مأیوس؟!»
حاجآقا این بیت شعر را میخوانَد و درباره جزئیات آن روزها که با کنایههای برخی اطرافیان همراه شده بود، به گفتن همینها بسنده میکند: «خانه را وقف دستگاه امامحسین (ع) کردیم. خواستیم خانه، حسینیهای باشد با محوریت قرآن. خودمان رفتیم مستأجری. من و خانمم، بهخاطر این تصمیم، مورد شماتت خیلیها قرار گرفتیم. میگفتند آدم عاقل، کاری را که شما کردید، نمیکند. مگر امامحسین (ع) محتاج این خانه و به زحمت انداختن شماست و از اینجور حرفوحدیثها.»
مکث میکند و ادامه میدهد: هرکسی یک عشقی دارد دیگر. ما هم روی حسابهایی که بین خودمان و اهل بیت (ع) بود، این کار را کردیم تا خانه، تا قیام قیامت با محوریت قرآن و برای امامحسین (ع) باشد.
نوریه خانم میلانی با شگفتی از برکاتی میگوید که آنها را به ماندن در این راه، مجاب کرده است؛ «جلسههای تفسیر قرآن و روضههای اهل بیت (ع) که در حسینیه، مزین به نام حضرت علیاصغر (ع) شروع شد، برکات هم سرازیر شد، نهفقط برای خودمان، بلکه برای کسانی که با دل شکسته سر این سفره مینشستند.
مثل همسایه حسینیه که دکترها از نوهدارشدن ناامیدش کرده بودند و بعد از هشتسال چشمانتظاری، خدا چشمشان را روشن کرد. همچنین یکی دیگر از همسایهها که آن سال، پای ثابت مجالسمان بود و بعد از یازدهسال دلتنگی، خداوند به او یک علیاصغر بخشید.»
روی حسابهایی که بین خودمان و اهل بیت(ع) بود، این کار را کردیم تا خانه، تا قیام قیامت رای امامحسین (ع) باشد
حاجآقا ادامه میدهد: واقعیت این است که هرکس به اندازه اعتقاداتش، از سفره اهلبیت (ع) بهرهمند میشود. اینکه دو سال بعد از آن وقف، توانستیم ساختمانی دیگر را در محله فاطمیه با زیربنای دویستمتر بگیریم؛ اینکه همکارانمان از دو نفر به هشتادنفر ثابت و حدود بیستنفر پیک موتوری رسیدهاند؛ اینکه به لطف خدا در طبقه بالای حسینیه، دو سوییت ویژه اسکان زیارتاولیها ساختیم و... ادامه همان برکاتی است که اشاره شد. قسطهای ساختمان فعلی هم که تمام شود، آن را دوباره وقف خواهیم کرد.
زنجیره اتفاقات فرخنده
به فهرست اتفاقهای مبارک این مجموعه، باید امثال سیدحسین را هم اضافه کرد. او فقط یکی از مددجویان این خیریه است که حالا با دسترنج خود، زندگی را میگذراند. سید را نزدیک حسینیه بابالحوائج ششماهه میبینیم که تا ساختمان خیریه، یک کوچه فاصله دارد. فقط کمی در راهرفتن عادی دچار مشکل است. پیش از آغاز همکاری، شرایط جسمی و روحی رو به وخامتی داشت. بیماریاماس زمینگیرش کرده بود و برای گذران زندگی به همراهی دیگران احتیاج داشت.
او حالا به برکت فعالیت در این مجموعه، بینیاز از کمک دیگران، برخیز و بنشین دارد، صحبت میکند و امورات روزمرهاش را میگذراند. مسئولیت فعلیاش، بستهبندی کتابها و آمادهسازی آنها برای رسیدن به دست خیران و مددجویان است.
نه فقط او، بلکه هرکدام از کارکنان این مجموعه، چه آنها که پشت کامپیوترها و تلفنها نشستهاند و در فرایند دریافت کمکهای مردمی و ارسال کتابها مشارکت دارند و چه آنها که پیک موتوری هستند، ماجراها برای گفتن دارند، از تغییراتی که در زندگیشان رخ داده است، پس از آغاز همکاری با مجموعهای که نام ششماهه امامحسین (ع) بر تارک آن نقش بسته است؛ ماجراهایی که با کلیدواژههای برکت و معجزه همراه است.
خانوادهای بزرگ
جمعیت نیکوکاران همراه با خیریه، شماره مشخصی ندارد و اگر صرفا کانال خیریه در پیامرسان ایتا مدنظر باشد، بیش از هزارنفر هستند. به این جمعیت باید آنهایی را نیز که در تلگرام و اینستاگرام، دنبالکننده اخبار و اطلاعیههای خیریه هستند، اضافه کرد. مددجویان و احسانپذیرانی که در مشهد و روستاهای حومه، سکونت دارند و مهمان سفره این خیریه هستند، به پانصدخانوار بالغ میشوند.
این خیریه که از سال۹۵ با اخذ مجوز از فرمانداری مشهد، به فعالیتهای خود سروسامان داده است، علاوهبر کمکهای معیشتی، به نیازهای فکری و فرهنگی مخاطبان خود، توجه ویژه دارد و همین توجه، دلیل اصلی برای کتابمحورشدن فعالیتهای خیریه است. تاآنجاکه بهزودی، مجوز تأسیس انتشارات آن نیز اخذ خواهد شد.
چرا کتاب؟
وضعیت صنعت نشر و آمارهایی که هرازچندی از سرانه مطالعه کتاب در کشورمان منتشر میشود، چنگی به دل نمیزند. با این حساب، تمرکز بر حوزه کتاب ازسوی خیریه، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ حجتالاسلام سلیمانی در جواب سؤالمان میگوید: روزی که در جلسه هیئتامنا، پیشنهاد انتشار کتاب را دادم، نوددرصد حاضران مخالف بودند و من، تنها موافق بودم. میگفتند مردم که الان حوصله کتاب ندارند، هزینه کتاب زیاد است و....
او ادامه میدهد: ما برای اینکه مخاطبانمان را کتابخوان کنیم، چند کار کردیم. اول، روی موضوعاتی کار کردیم که نیاز روز باشد و جذاب. حدود ۱۰ نفر از همکارانی که در اتاق کناری، مشغول فیشبرداری هستند، کارشان گردآوری محتوای اولیه است.
دومین کاری که کردیم، شکل عَرضه را عوض کردیم و کتابها را کمقطر و بهاصطلاح لقمهای آماده انتشار کردیم. قالب داستان، برایمان اولویت دارد و توجه به نیازهای کودکان را وظیفه خودمان میدانیم؛ آن هم در مجموعهای که وامدار حضرت علیاصغر (ع) است.
دو سال بعد از آن وقف، توانستیم ساختمانی دیگر را در محله فاطمیه با زیربنای دویستمتر بگیریم
این فعال فرهنگی، نتیجه توجه به نکات یادشده را اینطور بیان میکند: هیچ مشکلی برای تأمین منابع مالی انتشار کتاب نداریم و به لطف امامحسین (ع)، منابع پیشاپیش میرسد. تقریبا همه این کتابها رایگان به دست خیران و مددجویان میرسد.
وقتی میبینیم به اندازه پنجاهدرصد تیراژ کتاب، در مسابقات کتابخوانی شرکت داده شده است، همچنین از بازخوردهای مردم، متوجه میشویم که تیرمان به هدف نشسته است.
نیمه شبهای نوشتن
-نماز خواندهای؟
-مگر اذان گفتهاند؟
از حدود سال۹۸ مجالس عمومی را در حسینیه تعطیل کردیم و به کتاب، اولویت مضاعفی دادیم
- اذان؟! خورشید دارد طلوع میکند!
این مکالمهای است که بارها بین حاجآقا سلیمانی و خانم میلانی ردوبدل شده است. استفاده از سکوت نیمهشب برای تنظیم فیشبرداریها، حذف نکات زاید، بررسی منابع و آمادهکردن مطالب و انتشار کتابی تازه، به بخشی از عادتهای روزمره آنها تبدیل شده است و گاهی آنقدر در کارشان عمیق میشوند که متوجه اذان صبح هم نمیشوند.
روزگاری، ابزار این زوج برای رساندن صدای دین به مردم، جلسات پرشور حسینیه بود و حالا با کتاب، اهداف مقدس خود را دنبال میکنند؛ «جلسات حسینیه با محوریت قرآن آنقدر رونق داشت که در برخی مناسبتها، جمعیتی که از نقاط مختلف شهر میآمدند به ۳ هزارنفر بالغ میشد. خیابان بسته میشد، جمعیت در کوچه مینشستند و تا فاصله زیاد اطراف حسینیه، جای پارک ماشین نبود.
دیدیم همسایهها در آزار هستند و رعایت حقالناس، اولویت دارد بر این سبک مراسم گرفتن. صحبتهای یک راوی در مورد توجه ویژه شهید حاجقاسم سلیمانی به حقالناس را که از تلویزیون دیدم، مطمئن شدم باید سمت و سوی برنامههای حسینیه را تغییر بدهم.»
در مسیر قرآن
با حاجآقا سلیمانی در طبقات مختلف حسینیه قدم میزنیم و ضمن خداقوت به بانوانی که مشغول پاسخگویی به سؤالات خیران و دیگر وظایف روزمره هستند، اینطور میشنویم: از حدود سال۹۸ مجالس عمومی را در حسینیه تعطیل کردیم و به کتاب، اولویت مضاعفی دادیم. اگر قبلا بهطور میانگین در هر برنامه حسینیه پانصدنفر مخاطب ما بودند، حالا با هر تیراژ کتاب دستکم ۳ هزارمخاطب داریم. برنامه تفسیر قرآن پابرجاست و صبحها برای همکاران مجموعه که جمعیتشان در حد یک هیئت است، حدود سیدقیقه، از قرآن میگوییم.
او دنباله صحبتهایش را اینطور پی میگیرد: تفسیر قرآن بگوییم، روضه بخوانیم، کفشها را دم در جفت کنیم، خانه وقف کنیم، کتاب بنویسیم یا هر کار دیگر که از دستمان بربیاید؛ مهمتر این است که در دستگاه سید الشهدا (ع) و طفل ششماههاش باشیم و در همین مسیر باقی بمانیم.
* این گزارش یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۵ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.