درتقابل عشق مادرانه و بیماری سندرم داون که یک بیتفاوتی اجتماعی به آنها چیره است، عشق بود که پیروز شد. اعظمخانم یک سال قبلتر از اینکه دختری داشته باشد، در خواب دیده بود هدیهای ازسوی خدا دارد که گرچه بزرگکردنش سخت است، اما خودش سبب افتخار خانواده میشود.
نرگس دانشور همان هدیه بود. مادر از پزشکش خواسته بود که برایش آزمایش ژنتیک تجویز کند، اما پزشک که سن مناسب او را در زمان بارداری دید و متوجه شد سابقه بیماری در خانواده وجود ندارد، گفت نیازی به انجام آزمایش ژنتیک نیست.
این شد که نرگس به خواست خدا پاهای کوچکش را به دنیا گذاشت، اما با کف دستی که خط هلالی روی آن، برخلاف دیگر دستها، خیلی کمرنگ بود. دکتر گفت نداشتن همان خط هلالی، علامت سندرم داون است و سهروز بعد، آزمایش ژنتیک همهچیز را معلوم کرد.
نرگس، بهمن امسال ۲۵سالگیاش را جشن میگیرد. او تجربه بازی در فیلم کوتاه باربی را داشته است، در همخوانی موسیقی مهارت دارد و نوزدهمقام کشوری در رشته ورزشی گویرانی کسب کرده است. یک ماه پیش روی سکوی مقام چهارم المپیک ویژه ورزشکاران با نیازهای ویژه در برلین ایستاد. او مقامهای ریز و درشت کشوری دیگری هم در رشتههای دوومیدانی، شنا، بدمینتون دارد.
اوج داستان زندگی نرگس از آنجایی شروع شد که برادرش، محمد، در سال۸۹ روی بالاترین سکوی قهرمانی مسابقات دوچرخهسواری المپیک آسیایی ایستاد. او اولین قهرمان ایرانی در رشته دوچرخهسواری بود که قهرمان آسیا شد.
تصویر نرگس دهساله از آن روزها، تحسین برادرش ازسوی مسئولان بود و توجههای بسیاری که بهسمت محمد جاری میشد. آن اتفاق سبب شد نرگس چشمانش را برای لحظهای ببندد و تصویری از خودش بر بالای سکوی قهرمانی داشته باشد و همذاتپنداری کند و دلش بخواهد ورزشکار شود؛ «بین رشتههای ورزشی معلولان ذهنی از همه بیشتر گویرانی را دوست داشتم؛ ورزشی شبیه بولینگ با کمی تفاوت.»
اینجا بود که زیبایی در زندگی نرگس، خود را بیشتر نشان داد و او دختری دیگر شد؛ پرانگیزهتر و مصممتر برای کسب پیروزی. خودش ورزشی را که در آن قهرمان شده است، اینطور تفسیر میکند: یک توپ مشکی هدف است و دو شرکتکننده باید هرکدام توپهای خود را پرتاب کنند و ورزشکاری که توپش نزدیکتر به توپ مشکی باشد، برنده است.
نرگس از ششماهگی تا هشتسالگیاش را در مرکز توانبخشی گذراند و در دوازدهسالگی، کلاس اول بود. وقتی به مدرسه رفت، مادرش، اعظم طاهرنیا، دید برای کمتوانان ذهنی در مدرسه تیم ورزشی وجود ندارد و پیشنهاد کرد که رشتههای ورزشی به بچهها آموزش داده شود؛ همین هم شد و از همان سال اولی که نرگس پایش را به مدرسه گذاشت، چندرشته ورزشی در آنجا برقرار بود.
او همان سال اول دبستان، قهرمان کشوری گویرانی شد و از همان سال یک نرگس دیگر بود. سال ۹۱ نخستین مقام قهرمانیاش را در مسابقات کشوری قزوین کسب کرد؛ «از طرف آموزشوپرورش به قزوین رفتیم و من توانستم کل حریفانم را شکست دهم.»
مادرش میخندد و نگاهی پرمهر به صورت نرگس میاندازد و میگوید: چرا از آن تلفن نمیگویی؟ از همانجا تلفن را دستش گرفته بود و پشت خط به من سفارش میداد که میخواهد استقبالش چه مدلی باشد. همه بیایند و حلقه گل باشد و بنر بزنیم و کلی میهمان دعوت کنیم. همین هم شد.
قهرمانی برای نرگس در سالهای تحصیلش ادامه داشت و تا سال۹۶ چندبار دیگر هم روی سکوی قهرمانی مدارس ایستاد. از همان سال به بعد، چون سنش زیاد شده بود، دیگر در مسابقات مدارس نمیتوانست شرکت کند.
مادرش از آن روزها و ایدهای که بهخاطر شرایط آن زمان نرگس به ذهنش رسید، تعریف میکند: وقتی این اتفاق افتاد، دیدم نمیشود که این همه ذوق و شوق نرگس برای ورزش در همان سال اول کور شود؛ این شد که فکری به سرمان زد و همراه پدر و برادرش تصمیم گرفتیم خودمان یک انجمن ورزشی برای کمتوانان ذهنی به ثبت برسانیم تا ورزشهایی را که میتوانند، انجام دهند.
کفش آهنین پوشیدیم تا به نتیجه برسیم. قصد داریم برخی مربیها از خود این بچهها باشند. نرگس همین الان هم به بچههایی مانند خودش در انجمن، گویرانی را آموزش میدهد و یکی از اعضای هیئتمدیره است تا ما ملموستر بتوانیم درخواستها و نیازهای ورزشکارانی مانند او را بدانیم.
مدال نفر چهارم در مسابقات المپیک ویژه ورزشکاران با نیازهای ویژه در برلین، یک هفته پیش بر گردن نرگس نشست. این مقام بین ۲۵۸ شرکتکننده نصیب او شد.
طاهرنیا شیرینی این قهرمانی را اینگونه تعریف میکند: مربیاش واقعا از او راضی بود؛ چون توپی که در ایران با آن کار میکرد، نهایت چهارکیلو بود، اما توپی که آنجا به او داده بودند، هفتکیلوگرم وزن داشت. ۷ هزار ورزشکار از ۱۹۰ کشور دنیا در آن المپیک حضور داشتند.
نرگس و مهدی فتحعلیزاده بین بچههای ایران از انجمن کمتوانان ذهنی مشهد اعزام شدند.
مادر نرگس در این قسمت از صحبتمان کمی گلایهمند است از حمایتی که اصلا وجود ندارد؛ برای مسابقات المپیک ویژه کمتوانان ذهنی همه هزینهها را خود خانواده باید پرداخت میکرد و ما ۳۵ میلیونتومان هزینه کردیم. حتی برای اردو که به تهران میرفتیم، میگفتند دخترتان در اردو بماند و شما بروید و ما ناچار بودیم برای اقامت آن روزها هم هزینه اقامت بدهیم که بتوانیم همراه دخترمان باشیم.
مسئولان هم اصلا به ورزش این بچهها اهمیتی نمیدهند؛ مثلا وقتی میگویی ساعت ۱۰ برای استقبال فرودگاه حتما تشریف بیاورید، میآیند، اما نه بنری میزنند و نه کار خاصی انجام میدهند. تازه اگر بیایند فقط پشت تریبون میروند و ورزشکار را به خودشان نسبت میدهند و بعد چند وعده و وعید و قدردانی توخالی انجام میشود که هیچوقت عملی نمیشود. برای نرگس هم اداره کل ورزش و جوانان و آموزش و پرورش استثنایی قول تقدیر را دادند، اما خبری نشد.
با اینکه نرگس حتی یک کلاس گفتاردرمان هم نرفته، دختری بسیار اجتماعی است؛ چون هرجایی که از محمد به خاطر قهرمانیهایش تقدیر شد، اعظمخانم و نرگس هم حضور داشتند. اعظم طاهرنیا تولد دخترش در بهمن۷۷ را زیباترین اتفاق زندگیاش میداند؛ تولدی که تمام زندگی او را به چالش کشید و او را به بلوغ اندیشه رساند.
میگوید: اینطور نبود که نرگس را جایی نبرم و خجالت بکشم. برعکس، من مادری هستم که به داشتن دخترم افتخار میکنم و دوست دارم همه او را ببینند و با تواناییهایش متوجه شوند که نباید بچههای سندرم داون را تنها گذاشت و عزلتنشین کرد.
نرگس این روزها در مقطع دبیرستان در رشته اداری (کامپیوتر) درس میخواند. عاشق این است که مدرک دانشگاهی در دانشگاه فرشتگان که در تهران است، بگیرد. کارمند دکتر علیرضانبی، کارآفرین مطرح شهرمان است و تا قبل از المپیک ویژه برلین برای کار دفتری حقوق میگرفت. حالا قرار است دوباره مشغول کار شود؛ چون دکتر نبی یکی از حامیان اصلی نرگس است. برای برادر کوچکترش که حالا شانزدهساله است، خواهری میکند و بسیار مسئولیتپذیر است.
او از وقتی آپاندیسش را عمل کرده، عاشق چهارزیره است و حتی در مسابقات برلین هم چهارزیره را همراهش داشته است. مادرش میگوید: با دکتر نبی صحبت کردم و ایدههایی برای کارآفرینی بچهها دارم. بهزیستی صحبت کردم گفتند شما پیش بروید و ما هم حمایت میکنیم. اما این کار سختیهایی هم دارد. من تا همین جای راه هم فکر میکنم خوشبختترین آدم روی زمینم که نرگس را دارم.
شاید باورتان نشود، ولی از پسرم که قهرمان جهانی است شاید در اینستاگرامم یک پست داشته باشم، اما اغلب پستهایم درباره نرگس و موفقیتهای اوست که برای هرکدامشان پابهپای او دویدهام و از نفس نیفتادهام. نرگس برای من یک الگوست از بیماران سندرم داون که میتوانند قهرمان باشند، ولی به آنها توجه نمیشود.