انتهای بلوار دلاوران، جایی درست پشت برجهای سربهفلک کشیده، قلعهای قدیمی با خشتهای فروریخته قرار دارد؛ قلعه ای که مثل پیری تکیده، چشم دوخته به ساختمانهای غرق در نور و نئون شهر که حالا قامتشان از تپههای خاکستری اطراف هم فراتر رفته است.
یک قلعۀ دوهزارمتری که متروکهبودنش توجه هیچ رهگذری را به خود جلب نمیکند، اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید این بنای ویرانه، یک بازمانده دارد؛بازماندهای که ۹۰ بهار تا زمستان را به دیوارهای این قلعه تکیه داده و از روزهای شکوه آن خاطرهها دارد. سطرهای پیش رو روایت محمد پیران از تاریخ بنایی است که در میان عامه به قلعۀ «نجفی» معروف است.
قلعۀ «نجفی» را کاملا اتفاقی پیدا کردیم. یک بنای رو به ویرانی که شیارهای عمیق دیوارهای کاهگلیاش، حکایت از بادها و بارانهایی دارد که بر پیکرهاش نشسته است. پشت قلعه جز یک انبار بزرگ گچ و سیمان و چند کامیون که مصالح ساختمانی را حمل میکنند، هیچ چیز دیگری یافت نمیشود.
سراشیبی کوه را در پیِ یافتن چشمۀ «نجفی» پایین میآییم که درِ دوم قلعه (ضلع غربی ساختمان) در لنز دوربین عکاس مینشیند و بهانهای میشود برای تغییر مسیرمان. کنار درِ دوم چند سگ گله با دیدن ما شروع میکنند به پارس کردن. صدای آنها صاحبخانه را به بیرون میکشاند تا باب گفتوگوی میان ما باز شود؛ محمد پیران که شبیه خانهاش پیر و تکیده است با گفتن یک «بفرمایید» ما را به اندرونی قلعه دعوت میکند.
در نگاه اول ده اتاق کوچک به چشم میخورد که دایرهوار ساخته شدهاند و حیاط را مانند یک حلقۀ انگشتری در میان گرفتهاند.
دیوارها همه به یک بنای اصلی، که در دو طبقه ساخته شده، ختم میشوند. محمد پیران، تنها بازماندۀ قلعۀ «نجفی» است. آنطورکه میگوید در گذشته دامداری داشته و صاحب هفتصد رأس گوسفند بوده، اما پس از الحاق این نقطه به شهر، شهرداری دیگر به او اجازۀ نگهداری دام را نمیدهد و او هم به ناچار همه را میفروشد.
گفتوگو به تاریخ و پیشینۀ قلعه که میرسد، میگوید: «این خشت و گلهای رو به ویرانی باقیمانده و نماد چند پارچه آبادی است که بیش از یک قرن پیش در این محدوده قرار داشتند. این آبادیها را یک جادۀ مالرو به شهر وصل میکرد. در آن روزها نزدیکترین منطقۀ شهری به ما، رضاشهر بود. چهار سمت این قلعه تا چشم کار میکرد، سبزی و آبادانی بود، اما حالا هفتسالی هست که تبدیل به برهوت شده است.».
بنابه گفتۀ محمد پیران، «نجفی» تنها قلعۀ این آبادی نبوده و پیش از آن، دو قلعۀ دیگر نیز وجود داشته است: «قلعۀ اول که سالهای بسیار زیادی از ویرانی آن میگذرد، به قلعۀ «پالاندوز» معروف بود. صاحب این قلعه پیرمردی بود که به شغل پالاندوزی مشغول بوده است.
قلعۀ «پالاندوز» کوچکتر از دو قلعۀ دیگر بود. تعداد خانوارهایش به تعداد انگشتهای یکدست هم نمیرسید؛ به همین تعداد هم اتاقهایی داشت که هرکدام متعلق به یک خانوار بود. سه اتاق کوچک هم در سمت دیگر قلعه ساخته بودند که اهالی قلعه برای نگهداری دامهایشان از آنها استفاده میکردند.
پشت قلعۀ «پالاندوز» کوهی بود که مردم، سنگ هرکاره را از آن استخراج و با ساخت وسایلی سنگی نظیر دیزی و فروش آن به شهرنشینان امرارمعاش میکردند. ممنوعشدن استخراج سنگ از این کوه که شغل مردان این آبادی را تشکیل میداد، باعث بیکاری و درنتیجه مهاجرت مردم شد.».
قلعۀ دوم که خود من نیز در آن بهدنیا آمدهام، متعلق به «آقامحمد دلال» بود. قلعۀ «آقامحمد دلال» و قلعۀ «نجفی» روبهروی یکدیگر قرار داشتند. اندازه و وسعتشان هم تقریباً برابر بود. بقایای این قلعه تا همین سهسال پیش وجود داشت و بعد از آن بهدلیل اینکه در پروژۀ راهسازیهای شهرداری قرار گرفته بود، خراب شد.
قلعۀ سوم که من تنها بازماندۀ آن هستم، جزو مایملک «نورا... جهود» بود که حوالی سنۀ ۱۳۳۰ به حاجعباس کلاهی و حاجاصغر که فامیلش در خاطرم نیست، فروخته شد. این دو با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به آمریکا مهاجرت کردند و هرگز بازنگشتند.
البته بازماندگانشان تا سهسال قبل دو نوبت به ایران آمدند تا مگر بتوانند زمینهای آبا و اجدادیشان را، که تعدادش در این حوالی کم نبود، پس بگیرند؛ البته نمیدانم موفق شدند یا نه. صاحب بعدی این قلعه حاجآقای سلطانی، از زارعان همین قلعه، بود. من با نوهاش، رضا سلطانی، تا همین سهسال پیش در همین قلعه همسایه بودم و حالا شریک هم هستیم.
عمر این قلعه به بیش از یکقرن میرسد. خاطرم هست که در دوران کودکی تا جوانی من، تمام این محدوده و دشتهای اطرافش از برکت وجود باغات میوه و درختان مثمر خودرو مثل بادام، توت و زردآلو سبز بود. زنان روستا با میوۀ همین درختان برای بچههایشان خشکبار و قیسی درست میکردند.
درواقع این قلعهها در میان باغها قرار داشتند. اطراف ما یکتلخ و چندچشمه وجود داشت که از آن تعداد تنها یکچشمه که در بالادست قرار دارد، باقیمانده است. اربابان اینجا ۴ مغنّی داشتند که چاه میزدند و با آب این چاهها، باغات را آبیاری میکردند.
شغل اصلی مردم این دو قلعه هم دامداری بود؛ البته مزد اصلی را ارباب میبُرد و نان دندانگیری عاید رعیت نمیشد. هردو این قلعهها یکاتاق در طبقۀ دوم خود داشتند که متعلقبه ارباب بود و او از آن بالا به کار همه نظارت داشت.
در اطراف ما چند پارچه آبادی با فاصلۀ بسیارکم از یکدیگر قرار داشت که هنوز هم هست، اما با گسترش شهرنشینی دیگر رونق گذشته را ندارند. مردم این قلعه با اهالی روستای «ذکریا»، «چشمه پونه»، «چهارچشمه»، «کلاته سرهنگ» و «کلاته علیخان» که حالا تنها ویرانههای آن باقی است، دادوستد داشتند. در مراسم مذهبی هم شرکت میکردند و حتی با گرفتن زن از آبادیهای یکدیگر با هم فامیل نیز میشدند.
راهها تمام مالرو بود. خاطرم هست که شیر را بارِ پالان الاغ میکردیم و برای فروش به پایینخیابان میبردیم؛ گاهی هم فضولات حیوانی را میبردیم جایی در حوالی گنبدسبز و به مردم و فروشندگان آن اطراف به کیسهای 5قران میفروختیم؛ آن روزها سوختهای امروزی وجود نداشت و مردم شهر گاهی برای برپایی آتش کورهها یا تنور خانههایشان از این فضولات دامی استفاده میکردند.
اوایل انقلاب بود که مهاجرت به شهر شروع شد و اهالی بهمرور باروبنه جمع کردند و رفتند. با کوچ مردم، کمکم درختان هم بهنفع شهریها قطع شد و باغات رو به نابودی رفت. تنها من که جا و مکانی نداشتم، ماندم و چندسالی را با خانوادهام در این بیغوله زندگی میکردیم.
بچهها که بزرگ شدند و سروسامان گرفتند، من تنها ماندم. راستش خاک اینجا پاگیرم کرده و دلم جای دیگری طاقت نمیآورد. یکبار شهرداری آمد و گفت: «خانه در طرح راهسازی قرار دارد و باید خراب شود.». قرار شد بهاندازۀ ارزش خانه، زمینی در قاسمآباد بدهند، اما من و شریکم قبول نکردیم.
بعد از مدتی آمدند و گفتند: «پولش را میدهیم.». چندماهی گذشت. وقتی برای دریافت پول خانه مراجعه کردیم، باز حرف نبودِ بودجه را پیش کشیدند؛ به این شکل ماندهایم تا ببینیم تقدیر چه پیش میآورد.
نام اثر: قلعۀ «نجفی»
موقعیت اثر: مشهد، بولوار پیروزی، انتهای دلاوران
قدمت اثر: طبق شواهد و قراین معماری و همچنین صحبت ریشسفیدان محلی در دورۀ پهلوی اول برای سکونت و نگهداری دام ساخته شده است.
مشخصات اثر: این بنا دارای پلان مربعیشکل است. از ظاهر آن مشخص است که در گذشته دارای دو ورودی اصلی در ضلع شرقی و غربی ساختمان و دو ورودی فرعی بهصورت درب چوبی کوچک در ضلع شمال غربی و جنوبی ساختمان بوده است.
درحالحاضر ورودی ساختمان از ضلع شمال غربی را یک دالان به عرض دو متر و ارتفاع سهمتر و به طول ۵ متر با سقف مسطح پوشانده است. این دالان در گذشته بهصورت دایرهایشکل بوده و با مصالح تیرچوبی پوشانده شده بوده است.
ورودی آن یک درب فلزی دارد که در گذشته چوبی بوده است. این ورودی که با یک طاق جناغیشکل و با مصالح خشت خام چیده شده، به صحن حیاط راه پیدا میکند. ورودی دیگر ساختمان در ضلع شمال غربی با یک درب کوچک چوبی به راهپله های سنگی طبقۀ فوقانی میرسد.
قلعۀ مذکور دارای یک صحن حیاط مرکزی بوده که در چهار طرف آن اتاقهایی بهصورت قرینه و با مصالح خشت خام و کاهگل ساخته شده است. درحالحاضر در ضلع شمالی ساختمان، تعداد ۱۱ اتاق بهصورت قرینه در کنار یکدیگر جای گرفته است که کاربری آنها غیرمسکونی میباشد.
تعداد ۵ اتاق که در گذشته در ضلع شمالی ایجاد شده است، بر اثر زلزله و بارندگی از بین رفته است. در ضلع جنوبی ساختمان همچون قرینۀ ضلع شمالی، تعداد ۱۱ اتاق باقیمانده که کاربری آن غیرمسکونی است. هریک از اتاقها با یک درب چوبی و یک عدد هورانه ازسوی صحن حیاط که محل نورگیری است و همچنین یکعدد هورانه در مرکز سقف اتاق نورگیری میشود.
ابعاد هریک از اتاقها ۵/۲ در ۴ متر است و ارتفاع آن سهمتر میباشد. درحالحاضر در ضلع شرقی ساختمان متأسفانه بهدلیل تخریب قسمتی از اتاقها یکسازۀ آجری احداث شده است که در قالب فروش مصالح ساختمانی فعالیت دارد.
ورودی ضلع غربی ساختمان که سمت راست قرار دارد، با ۱۰ عدد پلۀ سنگی به طبقۀ فوقانی راه پیدا میکند.
در طبقۀ قوقانی یککلاه فرنگی مربعیشکل ساخته شده است که دارای دو اتاق است. این اتاقها از خشت خام و آجر و کاهگل ساخته شده و سقف آن بهصورت تیرپوش است و هریک از اضلاع ۶ عدد پنجره برای نورگیری دارد.
ویژگی اثر: اثر مذکور دارای ویژگی و تزئینات خاص معماری نیست، اما باتوجهبه نوع کاربری، بهصورت قلعۀ دفاعی و مسکونی ساخته شده است. اتاقها دارای طاقچه و همچنین گرهچینیها با آجر در کنجهای سقف است. وجود طاقهای قوسیشکل و دایرهایشکل زیبایی خاصی به این بنا بخشیده است. در برخی اتاقها دام نگهداری میشده است.
این را آبشخور موجود در اتاقها نشان میدهد. همچنین پنجرههای چوبی طبقات فوقانی ازجمله تزئینات بنا محسوب میشود. در گذشته ورودی ضلع غربی ساختمان دارای کتیبهای بوده که اکنون اثری از آن نیست. این ملک دو هزارمتر عرصه دارد.
* این گزارش چهارشنبه ۱۲ مهر ۹۶ در شماره ۲۶۳ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.