محمد غلامی از فعالان فرهنگی، علمی و مذهبی است که در کارنامه فعالیتهای خود هفت سال اسارت (سالهای ۶۲ تا ۶۹) در چنگال رژیم بعث عراق را به ثبت رسانده است، بلافاصله بعد از آزادی از بند اسارت بهدنبال تحقق سایر فعالیتهای فرهنگیمذهبی خود میرود. او منزل مسکونی خود را در سال۷۰ به مقر فرهنگی محله شفا اختصاص میدهد.
درست زمانی که او و خانوادهاش اولین سالهای بعد از اسارت او را تجربه میکردند. ایده راهاندازی پایگاه بسیج در یک طبقه از منزل مسکونی با حمایت خانواده آقای غلامی، از فکر به عمل میرسد و از سال۷۲ رسما در عبدالمطلب ۳۹ طبقهای از منزل مسکونی وی، به پایگاه شهیددشتبان از حوزه یک ابوذر در رسته بسیج محلات، تبدیل میشود.
او در اینباره میگوید: سال۷۲ بود که فعالیت پایگاه بسیج دشتبان بهطور رسمی در منزل ما آغاز شد. آن سالها هنوز در محله ما مسجدی ساخته نشده بود. من هم مدام در فکر ادامه کارهای فرهنگی و مذهبیام بودم. این بود که با رای مثبت و همراهی همسرم، پایگاه بسیج در طبقهای از منزل مسکونیمان دایر شد.
او میافزاید: قبل از آن مجمع ماهانهای داشتیم که هر ماه با استفاده از فکر نخبگان محل و بسیجیها برگزار میشد و در آن جلسه، برنامههای مدونی طرحریزی میشد، اما بعد از اختصاص منزل مسکونی ما به واحد بسیج، منزل رسما به پایگاه بسیج تبدیل شد و البته مرکز ثقل فعالیتهای محله.
او بیان میکند: علاوه بر انجام و برنامهریزی کارهای بسیج، سایر فعالیتها ازقبیل برگزاری جلسات احکام و روضه، حلقههای صالحین، برپایی نمازجماعت و... نیز در پایگاه مسکونی ما انجام میشد و خلاصه همه، این واحد از منزل ما را بهعنوان پایگاه رسمی بسیج قبول داشتند و همه راهپیماییها و مراسم از پایگاه شهیددشتبان هدایت میشد.
این راوی جبهه و جنگ در کاروانهای راهیان نور، در ادامه با بیان اینکه همزمان با فعالیت پایگاه بسیج، مجمع دلدادگان حضرت زهرا (س)، جلسه چهاردهمعصوم (ع)، افتتاح پیشدبستانی ولایت و موسسه فرهنگیآموزشی کوثر در کنار این فعالیتها رقم خورد، میگوید: منزل ما رسما پایگاه بسیج بوده و هست و انشاءا... خواهد بود، بهگونهایکه تا سال گذشته که رسما اتاق بسیج مسجد حضرت زهرا (س) در آن محله به ما تحویل داده شد، تنها پایگاه بسیج در منزل ما بود. بعد از آنکه به محله ابوطالب آمدیم، در این محله دوباره پایگاه بسیج را در منزل فعال کردیم.
او بیان میکند: در پایگاه بسیج ما تنها بسیجیان رفتوآمد نمیکنند، بلکه اهالی محل نیز در این مرکز فرهنگی رفتوآمد میکنند و عده زیادی از کتابخانه و نوارخانه ما استفاده میکنند. در این محل، حدود هزارو ۱۰۰ جلد کتاب با محورهای گوناگون وجود دارد.
در نوارخانه نیز بالغبر ۷۵۰ کاست مشتمل بر مولودی و روضهخوانی و نوارهای سخنرانیهای امام و... مشاهده میشود.او میگوید: عضویت در کتابخانه و نوارخانه برای همه شهروندان رایگان است.
او در ادامه به علاقه دیگرش اشاره میکند و میافزاید: از همان سالهای بعد اسارت بهعنوان راوی جنگ، معرفی شدم و از همان زمان تقریبا نوروز هرسال با همراهی همسرم در اردوهای راهیان نور هستیم و این کار یکی از علایق مهم من است.
این فعال فرهنگی که فرماندهی پایگاه بسیج به مدت بیش از ۱۰ سال را در کارنامه فرهنگی خود به ثبت رسانده است، میگوید: تاکنون بیش از ۱۲ مقاله علمی را به چاپ رساندهام. کتاب «راز سیادت و سعادت جامعه اسلامی» را نیز به چاپ رساندهام و دو کتاب دیگر با نامهای «چهارده گفتار دینی، فقهی، علمی» و «امام شهدا و آزادگان» را در دست چاپ دارم.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه امروز باید سلاح جوانان و نوجوانان، بصیرت و بیداری باشد، تاکید میکند: جهاد دیروز نظامی بود، اما جهاد امروز علمی و فرهنگی است. امروز سلاح ما باید بصیرت و هوشیاری باشد. رسالت ما پیام و سازندگی ماست. بصیرت لازم است تا اقدام بیجا نکنیم.
ازندگی نیاز است تا به اهداف انقلاب برسیم و آنها را محقق کنیم و رسالت داریم که ایثار و ازخودگذشتگی شهدا و اسرا و جانبازان را به گوش همه جهان برسانیم.
غلامی به آن روزها برمیگردد؛ روزهایی که در چنگال رژیم بعثی عراق بهعنوان اسیر با معبود خود خلوت کرده و به مناجات میپرداختند؛ «اردوگاهی که ما در آنجا اسیر بودیم، هزارو ۵۰۰ رزمنده داشت که در چهار ساختمان دوطبقهای، «چهار قاطع» بود و در هر ساختمان یا قاطع، حدود ۴۵۰ نفر در هشت اتاق زندگی میکردند.
ظرفیت اتاقهای زندانیشده حداکثر ۳۵ نفر بود، اما همیشه بیش از ۶۰ نفر در هر اتاق بهسر میبردند. مکان استقرار برای هر نفر به اندازه یک پتوی چهارلا بود که نشسته روی آن میخوابیدیم. در هر اتاق برای خودمان مسئول دعا، مسئول سرود، مسئول داخلی و... معین میکردیم.شکنجه و اذیت و آزار بهخصوص در روزهای اول اسارت بیداد میکرد و اگر در آن روزها حمایت اهلبیت (ع) و همراهی دیگر رزمندهها نبود، واقعا گذر روزها طاقتفسا و غیرممکن میشد.»
هرگونه اجتماع برای اسرا ممنوع بود، با این وجود برادران همرزم اسیر، در طول اسارت برای حوزههای مذهبی و سیاسی و فرهنگی برنامهریزی میکردند. معمولا به این ترتیب عمل میکردیم که یک نفر را به عنوان نگهبان انتخاب میکردیم و برنامههایمان را اجرا میکردیم.
رمز موفقیت ما در آن محیط خفقانآور و محصور، ایمان واقعی به خداوند متعال و توسل و تمسک به اهلبیت (ع) بود. خاطره عزاداریهای پنهانی در شب دهم محرم همزمان با عاشورا و تاسوعا را هیچگاه فراموش نمیکنم. محیط معنوی آنجا همیشه در روایتهای اسرای آن دوره بیان میشود. یادم میآید در شب اربعین سالار شهیدان، همه اتاقهای زندان برنامه داشتند.
سربازان بیدین رژیم عراق با کابل و سیم به جان اسرا افتادند. بدن خیلی از اسرا را برهنه کردند و دایرهوار با باتوم و سیم و کابل آنها را هدف ضرب و شتم قرار دادند. خون از سر و روی اسرا جاری شده و حتی در برخی، گوشتها از بدن جدا شده بود.
در آن روز تعدادی از آزدگان فداکار مانند برادران نیکرو، جلالی، شاهپسندی و شوشتری را به سلولی بردند که در آنجا روزنهای غیر از زیرِ در وجود نداشت.