شاید اینکه یک نفر زمینی را برای مسجد وقف کند، اتفاقی تکراری باشد یا اینکه یک نفر پیدا شود و زمینی را برای ساخت مدرسه بدهد هم چندان دور از ذهن نباشد، اما اینکه یک نفر پیدا شود و هر آنچه دارد و حتی خانهای را هم که در آن زندگی میکند وقف کند، به نظر عجیب است! این رهایی و وابستگینداشتن و درنهایت ایمان به خدایی که هیچگاه او را وانمیگذارد، شیرین و دوستداشتنی است.
ایمانی که موجب میشود یک نفر پیدا شود در محلهای که محل رفتوآمد زائران است، در آن سالهای دور حمام بسازد و آن را رایگان در اختیار مردم قرار دهد یا به سبب نداری مردم و راه دور بهشت رضا، با هزینه شخصیاش در محله غسالخانه بسازد و پول سدر، کافور و کفن را هم از جیب خودش بدهد یا آب یک منطقه را با لولهکشی تأمین کند و برق را به یک محله برساند.
اینها وصف کارهای حاج علیبیک خیابانی و حاج خانم زهرا خیابانی، زوج مثالزدنی محله شهرک شهید باهنر است. گرچه سالها از فوت حاج علیبیک میگذرد، اما این نیکوکاری متوقف نمانده است و بانو خیابانی از حق و سهم خودش هم برای خیرات و نذرها میگذرد و هر آنچه دارد برای کمک دیگران در طبق اخلاص میگذارد. اقدامات نیکوکارانهاش موجب شد در یک نیمروز سراغ او برویم.
جرقه گفتگو با خانم خیّر هنگام کلنگزنی فاز دوم دبستان عاشورا در حر ۹۸ زده شد. از آنجا که خانه واقف دیوار به دیوار مدرسه عاشوراست، با رحمانیان، مدیر دبستان عاشورا، برای دیدار با بانو خیابانی هماهنگ میکنیم.
تصورمان این است که قرار است با زنی همصحبت شویم که فقط یک تکه زمین رهاشده را در منطقه برای ساخت مدرسه وقف کرده است و احتمالا به خاطر کهولت سن شاید نتواند پاسخ پرسشهایمان را چنان که باید و شاید بدهد. اما وقتی پا به خانه گرم و باصفایش میگذاریم و با او همصحبت میشویم این تصور بهکلی بههم میریزد و لابهلای حرفهایش میفهمیم ماجرا فراتر از بخشش عادی یک تکه زمین است.
از آن قدیمیهای محله شهید باهنر است که به قول خودش مادرش شهری بوده، ولی خودش در همین محله به دنیا آمده است و همینجا بزرگ شده و همینجا هم با حاج علیبیک خیابانی ازدواج کرده است.
«از اول همینجا بودیم و حاج آقا چاه آب داشتند. حدود ۴ هزارتا گوسفند داشتیم و رعیت روی زمینها کار میکردند. من از حاج آقا ۱۶ سال کوچکتر بودم که با هم ازدواج کردیم. پابهپای هم کار میکردیم. پشت همین خانه گوسفند نگهداری میکردیم. اینجا بیابان بود و مثل اکنون شلوغ و خانهسازی نبود. همین خانههای ما هم این شکلی نبود و اول دوتا اتاق داشتیم و جلو خیابان بودیم. بعد به این شکل ساختیم. البته این خانهها را هم ۴۰ سالی هست که ساختهایم.»
شوهرم را قبل از اینکه مکه برویم علیبیک صدا میزدند، ولی بعد که مکه رفتیم همه میگفتند حاج علیبیک. یازدهبار مکه رفتیم، هم واجب و هم عمره. از این یازدهبار فقط دوبار تنها رفتیم و با هم نبودیم. سفرهای ما یا مکه بود یا کربلا. الحمدا... پشت سر حاج آقا خدابیامرزی زیاد است. دست خیر داشت و به مردم محله همیشه کمک میکرد.
لولهکشی آب خیابان را خودش انجام داد، برای دختران دمبخت جهیزیه میداد، برق شهرک را هم خودش هزینه کرد و کشید. همین که مردم خدابیامرزی میدهند برایش کافی است. میخواهیم چهکار کنیم، فرزندی نداریم. هرچه مال و اموال هم داشتیم وقف کرد. همین خانه هم وقف مدرسه است.
تقدیر روزگار بر این بوده است که حاج آقا و حاج خانم خیابانی صاحب فرزندی نشوند و به قول حاج خانم دلیلی هم برای نگهداری اموال نداشته باشند. البته ماجرای وقف و بخشش به مردم در زندگی این زوج از زمان گذشته بوده است و فقط به روزگار کهنسالی آنها برنمیگردد. مثلا آب و برقکشی به شهرک در سال ۱۳۴۷ توسط حاج آقا انجام میشود.
سالهایی که او کمتر از ۵۰ سال سن داشته است: حاج آقا متولد ۱۳۰۳ بود و من متولد ۱۳۱۹ بودم. ۱۱ مرداد ۹۳ بود که فوت کردند. زمین مدرسه را هم چهار سال قبل از فوتشان وقف کردند، اما نمیدانم چرا دیر شروع کردند و به عمر حاج آقا نرسید که ببینند و به آرزویشان برسند. حدود ۳۰۰۰ متر برای زمین مدرسه وقف کردهاند که این خانه هم وقف است و تا زمان زندهبودن من دستم هست.
با وقفکردن حاج آقا هیچ وقت مشکلی نداشتم و خودم هم کمکش میکردم. همین روبهرو برای مردم حمام درست کردند. آن موقع شهرک حمام نداشت و مردم به روستاهای اطراف برای حمام میرفتند. به خاطر رفاه مردم حمام درست کردند.
اینجا در مسیر زائران امام رضا (ع) هم بود و خیلی وقتها به زائران نمره حمام مجانی میدادند. خیلی در قید و بند پولگرفتن نبودند. حمام کنار مسجد بود. مسجد را هم وقف حضرت کرده بودند و به نام مسجدالرضا (ع) گذاشته بودند.
اما ماجرای واقفشدن و وقفکردن اموال این زوج نیز به درسگرفتن از داستانی جالب برمیگردد.داستانی که در واقعیت و در جوار خودشان برای یکی از نزدیکانشان رخ میدهد.
«خواهرم هم بچهدار نمیشد. آنها هم مال و اموال زیاد داشتند. بعد که شوهرش مرد این اموال بیصاحب ماند. شوهرش را در حرم دفن کردند و خودش را در همین زمینهای پایین دفن کردند که هیچکسی هم نفهمید قبرش کجاست.
بعد هم تمام اموال به یکی رسید که معلوم نبود از کجا آمده و چه خویشاوندیای با آنها داشته است. تمام اموال را صاحب شد و حالا هم معلوم نیست کسی پشت سرشان خدابیامرزی میدهد یا نه؟! اصلا کسی سر خاکشان میرود یا نه؟! من که گاهی برای حاج آقا خرجی میکنم برای آنها هم نیت میکنم، ولی با آن همه مال و اموال، هیچ چیز برای خودشان نگذاشتند.
بعد از دیدن این ماجرا تصمیم گرفتیم اموال را وقف کنیم. اینطوری یک خدابیامرزی پشت سرمان هست و میدانیم مالی که برای بهدستآوردن آن زحمت کشیدهایم کجا خرج شده است. من خودم تا دو سال پیش گوسفندداری میکردم. بیماری ریوی گرفتم و چندباری بستری و عمل شدم. اینطور مسائل برای همه هست و برای همین از بابت اموالم خاطرم جمع است که بعد مرگم در خدمت نیازمندان و مستحقان قرار میگیرد.
همان زمان حاج آقا گفتند برای مردم سخت است که بخواهند این همه راه میتشان را برای شستوشو به بهشت رضا (ع) ببرند. برای همین یک غسالخانه سرهمین چهارراه درست کردند و سدر و کافور و وسایل را هم خودشان میخریدند و میگذاشتند آنجا. بعدها که اینجا شلوغ شد مردم گفتند، میترسند. در غسالخانه را بستیم. دکتری آمد و گفت اینجا را به من بدهید برای طبابت مردم.
اینکار را کردیم، ولی مدتی گذشت و دکتر نیامد. تا اینکه از بسیج آمدند و گفتند زمین را به ما بدهید. به شرط اینکه اگر آن دکتر برگشت، زمین را پس بدهند، به بسیج واگذار کردیم که اکنون پایگاه بسیج شده است.
همراه با زمین مدرسه و در کنار آن، هفتدربند مغازه نیز وجود دارد که این مغازهها و درآمدشان به حاج خانم میرسد، اما او اصرار دارد که همین زمینهای مغازه را هم سر مدرسه بدهند و به نفع مدرسه هزینه کنند.
او این روزها مبلغی بسیار ناچیز در حد ماهانه ۲۰۰ هزار تومان از مغازهداران اجاره میگیرد که ظاهرا به گفته خواهرزادهاش که بیشتر اوقات کنار خاله است و تنهاییاش را پر میکند، اجارهدادنها هم یک خط در میان است و بهدلیل دلرحمیهای حاج خانم خیلی وقتها همان مبلغ ناچیز هم پرداخت نمیشود.
جالب است که کنار حیاط خانه او نیز پر از وسایل مغازههای اطراف است که آنها نیز به لطف این زن مهربان توانستهاند از حیاط خانه او بدون هیچ هزینهای، بهجای انبار استفاده کنند.
درباره نام مدرسه نیز حاج خانم خیابانی تأکیدی بر اینکه به نام خودش یا حاج آقا باشد، ندارد: «اسم مدرسه از اول عاشورا بوده است و بعد از این هم همین باشد، ولی اسم حاج علیبیک و خودم بهعنوان واقف مدرسه نوشته شود.
از لابلای حرف هایش متوجه میشویم او و همسرش سواد خواندن و نوشتن نداشتهاند، اما در سوادآموزی بیشترین تلاش خود را کردهاند تا جایی که در طول سال تحصیلی حتی گاهی اوقات حاج خانم خیابانی به بچهها در مدرسه سر میزند و جویای احوال آنها و کارها نیز میشود.
اطلاعات خوبی هم درباره مدرسهای که زمین اش را وقف کرده، دارد: «این مدرسه که ساختمان جدید آن در حال حاضر در دست ساخت است در ۳ طبقه با ۱۲ کلاس ساخته خواهد شد.ساخت آن حدود چهار ماه زمان خواهد برد و از حدود یکماه پیش آغاز شده است.»
در کنار تمام کارهای خیر و وقفهایی که این زوج انجام دادهاند، یک نذر هم دارند که قرار است بانوی واقف تا زنده هست هر چهل و هشتم در روز شهادت امام رضا (ع) ۱۱ دیگ شله در مسجد محله بار بگذارد.
یکی از آرزوهای این بانوی خیر و زندهیاد حاج علیبیک، راهاندازی یک مرکز درمانی یا یک درمانگاه در منطقه است که بههمین منظور زمین حمام را که این روزها دیگر کارایی ندارد، وقف ساخت درمانگاه در اوقاف کردهاند: ۹۰۰ متر زمین حمام است که در آن را بستهایم و وقف اوقاف کردهایم تا یک درمانگاه آنجا بسازد.
خیلی آرزو دارم که تا زنده هستم این درمانگاه هم ساخته شود.اینکه آدمی به جایگاهی برسد که بتواند همهچیزش را در راه خدا بدهد، جایگاهی ویژه است. موقع خداحافظی دستهای حاج خانم خیابانی را محکم میگیرم و با این تصور که ممکن است دیگر او را نبینم، چشمهایم خیس میشود و با التماس دعایی از این زن دردانه خداحافظی میکنم.
* این گزارش دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۵ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.