کد خبر: ۵۳۴۷
۰۲ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۲

سرویس والیبال؛ از گلشهر تا ایتالیا

محمدرضا بیک والیبالیست تیم ملی جوانان ایران، از محله گلشهر تا بالاترین سطح ورزشی خودش در آسیا و جهان پیش رفته است.

نماد عزت و افتخار ورزش ماست، برای ما مشهدی‌ها که دیگر باید خیلی عزیز باشد. از محله گلشهر تا بالاترین سطح ورزشی خودش در آسیا. کمی عجیب است که از قهرمانی‌اش خبری نشده و صفحه‌های ورزشی خیلی از جراید از اسم و عکسش خالی هستند. او تنها نماینده مشهد در تیم ملی جوانان است که توانسته در مسابقات آسیایی والیبال شرکت کند و مدال طلا را همراه با تیم به دست آورد.

همچنین سهمیه شرکت در مسابقات جهانی را به دست آورد. محمد رضا بیک متولد ۱۹ بهمن ۱۳۷۸ در مشهد و بزرگ شده گلشهر است. اولین فرد خانواده که فعالیت ورزشی را به صورت جدی دنبال می‌کند هر چند که پدرش حسین بیک در گذشته دروازه‌بان تیم شهید رضایی بوده و تا دسته یک فوتبال هم پیش رفته است.


- چه زمانی والیبال را شروع کردی؟

از پنج سال پیش والیبال را شروع کردم و چهار سال است که به طور حرفه‌ای تمرین می‌کنم. قبل از این ورزش را از هشت سالگی با ژیمناستیک شروع کردم، بعد از دو سال به سراغ تکواندو رفتم و توانستم دان دو مشکی را دریافت کنم.

همیشه در مسابقات استانی تکواندو اول بودم و توانستم در مسابقات"آقای جهانی"مقام دوم کشوری را به دست آورم، به مرحله‌ای رسیدم که تکواندو و والیبال را با هم انجام می‌دادم، ولی شرایط سخت شده بود و باید بین این دو رشته انتخاب می‌کردم تا بتوانم به آنچه که می‌خواهم برسم.

والیبال را انتخاب کردم و بعد از مسابقات استانی و کشوری در سال ۹۵ برای تیم ملی والیبال نوجوانان انتخاب شدم. از بین ۳۰۰ نفر انتخاب شده به ۱۸ نفر منتخب رسیدم، ولی متأسفانه به دلیل آسیب‌دیدگی که برایم پیش آمد نتوانستم برای مسابقات آسیایی شرکت کنم، حدود پنج ماه است که در تیم ملی جوانان هستم و سهمیه مسابقات جهانی را برای سال آینده با تیم دریافت کرده‌ام.



- چطور از گلشهر به تیم ملی و والیبال جهانی رسیدی؟

به لطف خداوند و حمایت‌های پدرم تلاش‌هایم نتیجه داد. پدرم خیلی کمکم کرد تا به این موفقیت‌ها برسم. کلاس‌های آستان قدس را شرکت می‌کردم و جزو ده نفر برتر مشهد در رشته تکواندو بودم از این طریق برای مسابقات معرفی می‌شدم. یک‌سال در تیم تکواندو استیل البرز تهران ورزش می‌کردم و در نهایت والیبال را انتخاب کردم.

از سال گذشته عضو تیم والیبال پیکان تهران شدم. قرارداد تیم‌های والیبال خوب است. به‌ویژه اگر عضو تیم بزرگسالان شوم. تیم پیکان جزو تیم‌های خوب ایران است.


- ورزشکار حرفه‌ای چه شرایطی دارد؟

تا دو سال پیش برنامه غذایی ویژه‌ای نداشتم الان هم غذا‌های خانواده را می‌خورم، ولی باید یکسری مسائل را در نظر بگیرم. باید حرفه‌ای عمل کنم، زود بخوابم، برنج را کمتر مصرف کنم و نوشیدنی‌های گازدار را از برنامه غذایی حذف کنم و قبل از ۱۲ بخوابم.

فرصتی برای تفریح ندارم و تمام تمرکزم روی تمرینات است. برای تیم ملی روزی هشت ساعت تمرین داشتیم از زمانی هم که برگشتم بعد از چهار روز استراحت هر روز صبح و عصر تمرین دارم.

تعطیلات در ورزش حرفه‌ای معنایی ندارد، حتی فرصت نمی‌کنم به مهمانی‌های مهم خانوادگی بروم. حرفه‌ای بودن یعنی همین، والیبال همه چیز زندگی‌ام است. صبح‌ها تمرینات فیزیوتراپی و حرکت درمانی را انجام می‌دهم، بعدازظهر‌ها هم با مربیان خودم که این سال‌ها برایم زحمات زیادی کشیدند تمرین می‌کنم. خدا را شکر با دو نفر از بهترین مربیان مشهد آقای حمید علیشاهی و وحید ادیب کارم را شروع کردم.



- رویای ورزش حرفه‌ای از کی سراغت آمد؟

از کودکی دوست داشتم ورزشکار باشم و در حال تحصیل در رشته تربیت بدنی هستم. علاقه‌ام به تکواندو زیاد نبود ضمن اینکه این رشته مصدومیت هم زیاد دارد، تکواندو تک نفره است. دو سالی که استیل البرز تهران بازی می‌کردم هفته در میان تنهایی به تهران می‌رفتم.

اما والیبال ورزش گروهی است با همراهی هم در مسابقات شرکت می‌کنیم و شاید به همین دلیل جذب والیبال شدم. درضمن دو سال یک هفته تهران بودم، یک هفته شیراز و مربیانم می‌گفتند تکلیفت را روشن کن یا والیبال یا تکواندو.

متأسفانه مشهد سه سال است که در لیگ والیبال کشور تیمی ندارد و تعطیل است و این شرایط را برای والیبالیست‌های مشهدی سخت کرده است.



- از گلشهر می‌روی؟

بزرگ شده همین محله هستم و هیچ وقت هم از این محله نمی‌روم. باید کمک کنم به هم محلی‌هایم که آن‌ها هم رشد کنند.

پدر محمدرضا در واکنش به این سؤال حرف فرزندش را این‌گونه تکمیل می‌کند: در گود زورخانه همین صحبت بود که‌ای کاش به این قهرمانان بها داده شود و از تجربه و تخصصشان در همین محله که بستر آن هم آماده است نهایت استفاده را ببرند، باتوجه به اینکه یکی از ورزش‌ها که جنبه تفریحی هم دارد والیبال است و مردم در دورهمی‌های خانوادگی هم والیبال بازی می‌کنند.

خب چرا با توجه به افرادی که داریم از آن‌ها استفاده نکنیم. پسرم از همینجا شروع کرده است و می‌تواند مشوقی برای هم محله‌ای‌هایش برای ورزش قهرمانی باشد.



- سالن‌های والیبال حرفه‌ای در مشهد چطور است؟

یک سالن داریم مهران که فاصله‌اش حدود یک ساعت با ماست. با اتوبوس می‌روم ورزشگاه نزدیک بیمارستان سیناست، مسابقات لیگ برتر هم آنجا انجام می‌شد.



- رابطه‌ات با هم تیمی‌هایت چطور است؟

رابطه بازیکنان در تیم والیبال باید خوب باشد، همه باید همدل باشند. در تیم والیبال همه بازیکنان وابسته به‌هم هستند. اگر فردی در گروه مشکل داشته باشد، همه ضربه خواهند خورد و تیم ناموفق می‌شود. اکنون بازیکنان تیم ملی ۵ نفر از ارومیه، یک نفر مازندران، دو نفر تهران، یک‌نفر بوشهر و خودم هستیم.

دو هفته است که هم تیمی‌هایم را ندیدم، اما تلفنی با هم ارتباط داریم. تو این چند ماه بیشتر از خانواده‌ام با گروه همراه بودم. مشوق‌های اصلی‌ام پدر و مادرم هستند و دعای خیر پدربزرگ و مادر بزرگ و سایر هموطنانم همیشه همراهم است.


- هزینه‌های والیبال حرفه‌ای چقدر است؟

هزینه‌های ورزش حرفه‌ای گردن خودمان است. یک کفش والیبال خوب نزدیک یک میلیون تومان قیمت دارد. این کفش‌ها ساق‌دار است، کف بهتری دارد و فقط برای این ورزش طراحی شده اگر با کفش معمولی والیبال بازی کنید، آسیب خواهید دید. توپ استاندارد حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان است و یک حرفه‌ای باید حداقل یک توپ داشته باشد.

برای مکان هم که باید شهریه را پرداخت می‌کردم. مجموع این‌ها سالانه هزینه‌های زیادی برای ورزشکاران خواهد داشت. الان ترم یک دانشگاهم و در رشته تربیت‌بدنی دانشگاه غیر انتفاعی خاوران ادامه تحصیل می‌دهم و، چون در تیم ملی عضو هستم شهریه پرداخت نمی‌کنم. خوشبختانه تا الان مشکلی نداشتم، هزینه‌ها بالا بوده، ولی به لطف خداوند، حمایت امام رضا (ع) و پدرم از پس آن‌ها برآمدیم و الان هم این هزینه‌ها دارد به خانواده بر می‌گردد.

مشوق اصلی‌ام پدر و مادرم هستند، تشکر ویژه دارم از مربیان مشهدی‌ام حمید علیشاهی و وحید ادیب که خیلی زحمت کشیدند. دوست دارم همینجا از همه این عزیزان تشکر کنم از مربیان تیم ملی‌ام آقایان وکیلی و عطایی، مربیان خراسان آقایان علیشاهی، ادیب، عطارزاده، امیدوار و گلکار. مربیان تکواندو در استیل البرز تهران و جناب حبیبی‌نیای عزیز.

مربیان فوتبالم آقای جعفر سیاسی و تمام آن‌هایی که از قلم افتادند و به گردنم حق استادی دارند. از تمام مدیران و معلمان دوران ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و تربیت بدنی دانشگاه تشکر ویژه دارم که همگی‌شان حق استادی به گردنم دارند؛ و‌ای کاش مسئولان بیشتر به فکر باشند.

اصلا رسیدگی نمی‌کنند در مشهد که امکانات صفر است هیچ کدام از رشته‌های ورزشی پیشرفت نمی‌کند و درجا می‌زند همه باید از مشهد بیرون بروند و مجبور به مهاجرت هستند. امکانات نیست، مسئولان دل به کار نمی‌دهند و برایشان مهم نیست، رسیدگی نمی‌کنند و اهمیت نمی‌دهند.



- آینده‌ات را چطور می‌بینی؟

در آینده خودم را لژیونر می‌بینم و دوست دارم در ایتالیا بازی کنم. دو تا سه سال آینده شاید هم زودتر به آن می‌رسم. در پست تعریف‌کننده قدرتی بازی می‌کنم یعنی مثل فرهاد قائمی، نظری افشار، حمزه زرینی. از همین الان می‌توانم به بزرگ‌سالان بروم.

الان دو تا سه نفر از جوانان ارومیه به تیم بزرگ‌سالان رفتند. مشهدی‌ها آن‌طور که باید دیده نمی‌شوند، فقط فرهاد ظریف بوده که مدال طلای آسیا داشته و دومین نفر من هستم. بقیه مثل امیر حسینی و امیر علوی همه مهاجرت کردند، ضمن اینکه تیم ملی تهران است.

وقتی اینجا به ورزش قهرمانی اهمیت نمی‌دهند ورزشکاران تصمیم به مهاجرت می‌گیرند. از اولی که رفتم برای تیم نوجوانان تا الان هیچ کدام از مسئولان فدراسیون والیبال مشهد حتی یک تماس هم نگرفتند.

 

گلشهر ما کجا، تیم ملی کجا؟

پدر محمدرضا خیلی ورزش دوست است، در جوانی خودش کامروا نشده و حالا تمام تلاشش را می‌کند تا پسرش موفق شود. می‌گوید: همیشه آرزویم بوده پسرم ورزشکار شود. خود من به سختی می‌توانستم ورزش کنم، نصف روز فرصت داشتم که فوتبال بازی کنم.

با توفیق خدا و ائمه حالا پسرم به نتیجه رسیده است. پسرم سال ۹۵ که برای مسابقات والیبال به تهران می‌رفت به من گفت، بابا من سال دیگه تیم ملی هستم. باورم نمی‌شد و در خواب هم نمی‌دیدیم. می‌گفتیم گلشهر ما کجا، تیم ملی کجا؟ ولی محمدرضا علاقه داشت و تمرین زیادی هم می‌کرد. به تکواندو علاقه نداشت کمی هم به اجبار ما می‌رفت با اینکه در سطح جهانی شناخته شده بود با توجه به علاقه‌اش والیبال را ادامه داد.

محمد رضا پشتکار بالایی دارد، از همان ابتدا برای آمادگی بیشتر هر روز صبح زود به پارک گلشهر می‌رفت. وزنه‌هایی که برایش درست کرده بودم دور پاهایش می‌بست و می‌دوید تا پرش‌های بلندتری داشته باشد. امکانات گلشهری را تا جایی که امکان داشت برایش مهیا کردیم.

برای تمرینات بارفیکس میله جوش دادیم از همه امکانات محله و خانه برای تمرین کردن استفاده می‌کرد. از ورودی خانه تا انتهای اتاق را پنج تا پشتک می‌زد. بیشتر مواقع سرگرم تمرین است و مثل یک ورزشکار واقعی قید خیلی از امور را زده از سیزده بدر‌ها گرفته تا عروسی و سایر تفریحاتی که یک جوان دارد.

پدر محمدرضا همچنین از نبود پوشش خبری مناسب درباره قهرمانی فرزندش و اطلاع نداشتن مسئولان ناراضی است و  می‌گوید: البته اطلاع‌رسانی خودمان هم ضعیف بود. زمانی که به فرودگاه مشهد آمدیم از شورای شهر، صدا و سیما و هیئت فدراسیون والیبال مشهد برای استقبال آمدند. قرار شد هفته بعد از محمدرضا تقدیر شود.

امیدوارم این تقدیر فقط با دادن یک لوح و کاغذ نباشد و مسئولان چند نکته را در نظر بگیرند. از زحمات خانواده‌ها تشکر شود دوم اینکه ورزشکاران ملی ما شناخته شوند و به سایران معرفی شوند تا مشوقی باشند برای ساکنان همین محله تا جوانان بدانند که راه‌های دیگری برای موفقیت هست و همه چیز در کاپشن خلبانی و خالکوبی خلاصه نمی‌شود.
 

توپ را برایش می‌گرفتم و می‌انداختم تا اسپک بزند

اعظم شفیعی مادر محمد رضاست، مشخص است که قد و بالای محمد رضا به سمت خانواده مادرش بیشتر کشیده است. مادرش می‌گوید: من هم به نوبه خودم دوست دارم که پسرم در تیم ملی حضور داشته باشد و قهرمانی را به دست آورد. خودم هم تا جایی که می‌توانستم در خانه به او کمک می‌کردم.

در این سال‌ها همیشه یار و همراه محمد رضا بودم چه آن سال‌ها که تکواندو کار می‌کرد و میت را برایش نگه می‌داشتم. چه بعد‌ها که توپ را برایش می‌گرفتم و می‌انداختم تا اسپک بزند. تا آنجا که قدرت دستش آن قدر بالا رفت که به پدرش می‌گفتم شما با محمدرضا کار کن من زورم نمی‌رسد.

 مادر محمدرضا در ادامه با خنده می‌گوید: تا دلتان هم بخواهد توپ و مشتی بود که به در و دیوار و لوستر خانه خورده و شکسته و مجبور بودیم در همین محیط و منزل با محمدرضا کار کنیم. دبیرستانی بود با پرایدی که داشتیم به محل تمرین می‌رساندمش حتی در ماه مبارک رمضان در طول مسیر افطارم را باز می‌کردم. خوش‌حالم که دنبال رفیق بازی و مسائل دیگر نرفت.

از او وقتی درباره دوری محمد رضا از خانواده می‌پرسم، پاسخ می‌دهد: اولش رفت و آمد‌ها و ندیدن محمدرضا خیلی سخت بود تا با فناوری اخیر و تلفن‌های تصویری و دیدن موفقیت‌هایش با خودم می‌گفتم که این دور بودن را باید تحمل کنم. هفته‌ای یک تا دو بار با هم صحبت می‌کنیم. حس دلتنگی همیشه هست و یک حس مادرانه است.


* این گزارش دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷ در شماره ۳۰۳ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44