برای تفریح و زیارت به مشهد آمده بود، اما 53 سال ماندگار شد. به قول خودش 53 سال است که مهمان آقاست و این مهمانی برایش بیشتر به رؤیا شبیه است تا واقعیت زندگیاش. این هفته گپوگفتی داریم با محمد آهنگر، خادمی که 55سال قبل در شب میلاد حضرت رضا(ع) مهر خدمتش پای آرزو و حاجتش زده شد.
55 سال پیش برای تفریح و زیارت به مشهد آمدم. نمیدانستم شب عید است. دیدم آقایی از یک گلدسته به گلدسته دیگر ریسه میکشد. از دوستم پرسیدم امشب چه خبر است؟ گفت نمیدانم. یکی از فراشها گفت امشب شب میلاد حضرت رضا(ع) است. گفتم شب میلاد حضرت رضا(ع) و فقط همین چراغانی؟! با خودم گفتم شاید اشتباه میکند. از یک نفر دیگر پرسیدم امشب چه مناسبتی است؟ گفت شب میلاد. خیلی ناراحت شدم. همانجا نیت کردم که اگر امام رضا(ع) حاجتم را برآورده کند، خودم حرمش را چراغانی میکنم. به تهران برگشتم. سال بعد، یکماه مانده بود به میلاد حضرت رضا(ع)، در مغازه خوابم برد. در خواب آقایی به من گفت تو قرار بود بروی حرم را چراغانی کنی، چه شد؟ از خواب پریدم. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. کسی نبود. از همکارم پرسیدم کسی به مغازه آمد؟
گفت نه.
برادرم در راهآهن کار میکرد. جریان را با او در میان گذاشتم. گفت میخواهی اینبار که به حرم رفتم، بپرسم اجازه این کار را میدهند یا نه؟ گفتم برو. روز بعد با قطار به مشهد آمده بود. مسئول تشریفات در حرم مطهر گفته بود باید مقام بالاتر از او اجازه دهد. بعدازظهر همان روز دوباره برادرم برای گرفتن اجازه نزد آن آقا رفت و وقتی موضوع را مطرح کرد، نگاهی به برادرم انداخت و گفت بیایید، ولی خیلی قشنگ باید کار کنید و یک برگه به برادرم داد با این مضمون که «این آقا در 11ذیالقعده به مدت 2شب چراغانی حرم را انجام دهد.» حرم را چراغانی کردیم. خیلی قشنگ شد. البته این کار را برای امام رضا(ع) انجام دادیم و بهدنبال پول نبودیم و چیزی نمیخواستیم. چون این کار را برای اربابمان انجام دادیم.
چراغانیهایی که او برای شادی زائران بارگاه علیبنموسیالرضا(ع) در این دنیا انجام میدهد، به اعتقاد خودش، نوری از امید برای آخرتش است. در اینباره میگوید: ابتدا فقط 2صحن قدیمی انقلاب و صحن آزادی را به اتفاق دوستان آذین بستیم. از 4000لامپ شروع شد و همان رفیقانی که با هم میآمدیم، حالا صاحب فرزند و نوه هستند و هرکدام حدود ششهفتهزار لامپ میآورند و با حدود 20هزار لامپ، یعنی 400بسته ریسه، این کار را سهنفری انجام میدهیم. دورتادور صحنها را چراغانی میکنیم و حالا چندسال است که 2روز ما 12روز شده است؛ از میلاد خواهر تا میلاد برادر.
آهنگر همیشه چندروز مانده به دهه کرامت، همراه برادران، پسران و نوههایش راهی مشهد میشود و 17روز در مشهد میماند. از او درباره هزینههای ریسهها و لامپها میپرسم. میگوید: هزینهها را خودم و دوستانم، مصطفی میرطاهری و حاجعیسی معینیان، پرداخت میکنیم. البته کار ما وقف شده و این کار را تا زندهام، انجام میدهم و اگر نباشم، فرزندانم این راه را ادامه میدهند، تا زمانی که امام رضا(ع) ما را بخواهند. وقتی حرف از سفر به مشهد میشود، همه فامیل اعلام آمادگی میکنند. حتی نوه کوچکم التماس میکند او را با خودم بیاورم. همه ما وقتی از مشهد به تهران بازمیگردیم، خوشحالیم. زیرا برای ارباب کار میکنیم و همیشه ارباب در زندگیمان حضور دارد.
55 سال خدمت در حرم مطهر حتما کراماتی هم برای آهنگر و همسفرانش داشته است. از او درباره کرامات حضرت میپرسم. از تصادفکردن دوستش در اتوبان میگوید و زندهماندنش در عین ناباوری همه حاضران. اما به عقیده آهنگر، روزی که کودکش در صحن عتیق از بالای ماشین افتاد، به وضوح لطف و مرحمت امام رضا(ع) را به چشم دیده است: در صحن عتیق سرگرم کار بودم که بچهام بالای ماشین رفته بود. سرمان گرم بود، افتاد پایین. همه گفتند مرده است. آخر آن موقع مثل الان سنگفرش نبود. او را به دارالشفا رساندیم. مردم همه رفتند کنار. او را روی تخت خواباندیم. دکتر نگاهش کرد. چشمانش را باز کرد. همه آنهایی که بودند، نشستند و گریه کردند. خداوند دوباره او را به ما داد.
روزی بچه سهساله برادرم را دزدیدند. گریه میکرد. خودم هم گریه میکردم. به امام رضا(ع) متوسل شدیم. ساعت4 بعدازظهر پیدا شد. دزدها را هم دستگیر کردند.
اینجا نه پول میدهند، نه لباس. فقط یک ناهار میهمان سفره حضرتیم که قدیمترها آن را هم نمیدادند. ما فقط برای ارباب میآییم. معجزههایش را دیدهایم. زندگیمان به مو رسیده، ولی پاره نشده است.