بهاءالدین محمدبنحسین عاملی، اهل بعلبک لبنان که همه او را با نام «شیخ بهایی» میشناسند، نام و یادش در مشهد با حرم مطهر رضوی گره خورده، آنچنان که هوش و نبوغ وی در معماری این بنای مقدس، سبب پیوند خوردن زندگیاش به داستانها و افسانهها شده است.
تعدادی از این داستانها و افسانهها تا سالها نَقل محافل بزرگان بوده است، بیآنکه درباره آنها سند یا روایت صحیح تاریخی وجود داشته باشد؛ البته این موضوع، چیزی از ارزش باقیاتالصالحات بهجامانده از این دانشمند عهد صفوی در مشهد کم نمیکند. چهارصدودومین سالروز درگذشت شیخ بهایی سبب شده است از او بنویسیم و آنچه در حریم حرم مطهر حضرت رضا (ع) به یادگار گذاشته است.
نمیشود از شیخبهایی نوشت و از پنجره فولاد نگفت؛ پنجره فولادی که دلیل ساختش از گذشته تا هنوز با یک افسانه زیبا پیوند خورده است؛ آنچنان که اگر همین حالا پنجره فولاد را در فضای مجازی جست وجوکنید با تعداد زیادی از این داستانها روبهرو میشوید.
برای نمونه در روایت مشهوری آمده که پنجره فولاد حرم مطهر، طرح شیخبهایی بوده است تا از حضور ناپاکان درکنار ضریح جلوگیری کند. در داستان دیگری نیزگفته میشود او قرار بوده است در هنگام ساخت سردر دروازه اصلی ورود به حرم، کتیبهای با طلسمی خاص نصب کند تا راه ورود بر گناهکاران را به حرم ببندد، اما سفری برایش پیش میآید. او میرود و وقت بازگشت، میبیند که معماران سردر را ساختهاند.
پرسوجو که میکند، متوجه میشود سردر به دستور تولیت وقت، ساخته شده است. شیخبهایی نزد تولیت میرود و او میگوید در خواب امامرضا (ع) را دیدم و ایشان دستور دادند سردر ورودی حرم را بدون کتیبه بسازیم؛ زیرا در خانه ما به روی هیچ کسی بسته نیست.
برای نوشتن از تاریخ ساخت گلدستههای طلا هم باید از شیخ بهایی نام برد؛ زیرامنارههای حرم یک ویژگی عجیب دارند که به گمان مردم، ساختش فقط از عهده او و نبوغش بر میآمده است؛ ماجرا از این قرار است که اگر دقت کرده باشید، با آنکه فاصله دو مناره زیاد است، کسانی که از طرف جنوب اماکن متبرکه به طرف حرم میروند، خیال میکنند گنبد بین این دو مناره قرار گرفته است.
موضوع تقارن این دو گنبد با اینکه در دو مکان متفاوت هستند، باعث شده است خیلیها گمان کنند گلدسته دوم، شاهکار علم و معماری حضرت شیخ است که البته این موضوع هم واقعیت ندارد. درواقع درباره نقش شیخبهایی در معماری حرم مطهر هیچ مستنداتی وجود ندارد، اما او در مشهد عصر صفوی، حضور داشته و باعث وبانی بسیاری از طرحها بوده است.
روایت است که شیخبهایی در شصتسالگی از اصفهان، راهی خراسان میشود. او پیش از این نیز دوبار زائر ارضاقدس شده بوده که نخستین مرتبه آن در سال ۱۰۱۰ قمری است و دومینبار هم سه سال بعد. هردوی این سفرها هم، پای پیاده و با همراهی شاهعباس اول انجام گرفته است.
او در این سال علاوهبر زیارت، دستور ساخت نخستین خیابان مشهد یعنی بالا و پایینخیابان را میدهد. ایجاد محله چهارباغ، تأمین آب مصرفی شهر مشهد و رفع مشکل کمآبی شهر از طریق انتقال آب از چشمهگیلاس و طرح توسعه صحن عتیق از دیگر تغییر و تحولهای خ داده در مشهدِ عصر صفوی است که نشانِ شیخبهایی را در ساخت و حیات دادن به همه آنها میتوان مشاهده کرد.
احمد ماهوان در کتاب «تاریخ مشهدالرضا (ع)» با استناد به کتاب «عالمآرای عباسی» مینویسد: «شاهعباس اول دستور داد صحن مبارک وسعت داده شود و ایوان امیرعلیشیر که درگاه روضه متبرکه در آنجا قرار داشت و در یک طرف صحن واقع بود، در دو طرف این صحن قرار گیرد و صحن بهصورت یک مجموعه چهارایوانی درآید که مرقد مطهر در بخش جنوبی آن واقع است و پایینخیابان به دو دروازه شرقی و غربی متصل باشد».
علاوهبر اینها، کتیبهای در حرم مطهر رضوی وجود دارد که بر روی آن، یک رباعی از شیخبهایی حک شده است. براساس برخی روایتها دانشمند لبنانی، این شعر را وقت مشاهده تلاش شاهعباس برای خادمی حرم مطهر سروده است و آن رباعی این است:
پیوسته بود ملائک عِلیین
پروانه شمع روضه خلدآیین
مقراض به احتیاط زنای خادم
ترسم ببُری شَهپرِ جبریلِ امین
از شیخبهایی به عنوان «زندهکننده کتابخانه حرم مطهر» و واقف کتابهای ارزشمند نیز یاد میشود؛ ماجرا از این قرار است که در گنجینه آستان قدس رضوی، قرآنهایی منسوب به دستخط امامعلی (ع)، امامحسن (ع)، امامحسین (ع) و امامسجاد (ع)، به خط کوفی و روی پوست آهو وجود دارد که آنها را شاهعباس صفوی وقف آستانه کرده و وقفنامه تمام آنها را شیخ بهایی نوشته است؛ قرآنهایی که هرکدامشان، جزو شاهکارهای هنر اسلامی قرون اولیه بهشمار میرود.
علاوهبر این، مجموعهای ۴هزار نسخهای از کتابهای خطی و چاپ سنگی در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی وجود دارد که وقفنامه بسیاری از آنها به دستخط و مهر و امضای خود شیخ است. بیشتر این آثار که برخی را خود شیخ، شرح داده و تصحیح کرده است، در کتابخانه شخصی او نگهداری میشده و وی شخصا آنها را به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا کرده است.
درواقع او در اواخر قرن دهم، پس از حمله ازبکها به ایران و به تاراج رفتن آثار گرانبهای کتابخانه آستان قدس رضوی ازسوی عبدالمؤمنخان ازبک، تصمیم میگیرد به کمک شاهعباس، کتابهای به تاراجرفته را گردآوری و دوباره کتابخانه را راهاندازی کند که چنین میشود. همچنین در ادامه، وصیت میکند کتابخانه شخصیاش به حرم مطهر امامرضا (ع) هدیه شود.
شیخبهایی چند روز قبل از وفاتش در سال ۱۰۳۰ قمری، با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر «بابارکنالدین شیرازی» میرود و مکاشفهای برایش روی میدهد که یکی از آنها، درک نزدیک بودن زمان مرگش بوده است. محمدتقی مجلسی که خود از همراهان شیخ در این سفر بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است و میگوید: «او پس از استنباط زمان وفاتش، خلوت میگزیند و پس از هفت روز نیز دار فانی را وداع میگوید».
شیخبهایی را طبق وصیتی که در این دوران نوشته بود، به مشهد منتقل میکنند و در مَدْرس (محل درس دادن) سابق خود او که یکی از حجرههای پایینپای امامرضا (ع) بود، به خاک میسپارند؛ مکانی که بعدها رواق شیخبهایی نام میگیرد؛ البته رواق شیخبهایی پس از انقلاب اسلامی ساخته شده است و جزو رواقهای جنوبشرقی حرم مطهر رضوی است که از شمال به صحن آزادی، از جنوب به رواق امامخمینی (ره)، از مشرق به رواق دارالعباده و از مغرب به رواق دارالزهد راه دارد.
مسیر اصلی ورود به رواق شیخبهایی نیز راهرویی است در زاویه جنوبغربی صحن آزادی که با چند پله به صحن آزادی مرتبط میشود. در ضلع غربی راهروی رواق شیخبهایی، کتیبهای بهصورت یک تابلو بر کاشی معرق، عبارتهای مکتوب بر سنگقبر شیخ را در بر گرفته است و نیز در سه طرف رواق شیخ، زیر سقف، بر دیوار آرامگاه، کتیبهای به خط ثلث خودنمایی میکند که هفتاد اثر از آثار و تألیفات شیخبهایی را معرفی میکند.
*این گزارش چهارشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۲ در صفحه تاریخ و هویت روزنامه شهرآرا چاپ شده است.